eitaa logo
﴿ حسینیهــ دل ﴾
34 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
839 ویدیو
78 فایل
﷽ دنیادنیاحرف دنیادنیاواژه‌هاےژࢪف دنیادنیاجملہ‌وجملہ‌وجملہ‌هم نمےتواندجاےخالۍتورا پرکند... پس ڪےمیایۍآقاجان؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ناشناس :)⇩ https://harfeto.timefriend.net/16366125557117 ۞ کپی به شرط دعا برای فرج✔ پلی مستقیم بہ ادمین⇦ @zeyton_11
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🍃🌹 🎤استادمون‌میگفتـــــ. . . گاهے یڪ به نامحرم، یڪ با نامحرم بسیاری از لطفـــــ ها را از انسان مے گیرد...😱 لطفـــــ رسیدن به الهی! لطفـــــ رسیدن به !🥀 لطفـــــ رسیدن به ‹عج›🌤 ✅فقط این را بدانیم 🥀 هرگز اهلِ رابطه با نبودند... 📛 ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
﴿ حسینیهــ دل ﴾
●|🌻داستان#مسافرگمشده●|🌻 "قسمت ششم"↯ □این بار در صدایش محبّتی بود که به من قوّت دل می‌داد و وحشتم ر
●|🌻داستان ●|🌻 "قسمت هفتم"↯ □وقتی بیدار شدم و خود را زنده و سالم دیدم، از مهربانی خداوند مدت‌ها گریه کردم و از سویی گرسنگی امانمرا بریده بود و هیچ قدرتی برای رفتن در خود نمی دیدم و اگر هم قدرتی در من بود نمی دانستم که باید به کدام سمت حرکت کنم😓😰 . ■دوباره دست دعا به سوی خداوند برداشتم و از امام هشتم علیه السلام که به عشق زیارت او این همه بلا را به جان خریده بودم، تقاضای کمک کردم.🤲😭 □ناگاه صدای شیهه اسبی به گوشم رسید و سواری از دور نمایان شد. اول خیال کردم که او مرا در هنگامی که از شهر خارج می‌شدم، دیده است و تعقیب‌ام کرده است تا در فرصتی مناسب به من دستبرد بزند و اگر حالا ببیند چیزی به همراه ندارم، از غضب مرا خواهد کشت💔🤦‍♀️ . ■ از این رو بسیار ترسیده بودم؛ امّا نه نیرویی برای مقاومت در خود می‌دیدم و نه پایی برای فرار کردن. 😖🖤 □دوباره خود را به خدا سپردم تا آنکه آن سوار نزد من رسید و با سلامی به تمام آشوب‌های دلم خاتمه داد. 🤗😍 □- دیدی صادق! نگفتم که دروغ می‌گوید، تاکنون چشمه آبی بود و بعد قضیه جانوران، حالا هم قصه سوار. آیا کسی نیست بگوید آخر آن سوار تک و تنها در آن بیابان چکار می‌کرد؟😒☹☹☹ ■با یک خیز، یقه احمد را گرفت و محکم به سوی خود کشید و به او گفت: به خدا اگر یکبار دیگر دهانت را باز کنی با همین شمشیر سر از تنت جدا خواهم کرد.😡🗡 □آن گاه در حالی که او را به عقب هول داد، با تشویش و نگرانی به من گفت: ادامه بده برادر! بگو پس از آن چه اتفاقی افتاد و آن سوار به کدام سمت رفت؟ 😨🤯 ■از اضطراب لحظه به لحظه ای که در آن مرد که صادق خوانده می‌شد، پدید آمد، مبهوت مانده بودم و از خود می‌پرسیدم: چرا این گونه برای شنیدن داستانی که باور کردنش مشکل است، بی تابی می‌کند. امّا جوابی برایش پیدا نمی کردم جز اینکه ادامه سرگذشتم را برایش بازگو کنم:😇 □آری! محبّتی در گفتن سلامش بود که دغدغه درونم را آرام می‌ساخت. جواب سلامش را دادم و خیره به جمالی شدم که مانندش را هرگز ندیده بودم.🤩 ■ با قامتی میانه و سیمایی سبزه گون که چشم قادر به تماشایش نبود و نوری چون خورشید از اطرافش می‌تابید. چنان ملتهب به نظر می‌رسید که جرأت نکردم بیشتر از این منتظرش بگذارم😍❤️ ... 📚مسافرگمشده نوشته مسلم پور وهاب ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del
🌿 این چھ داٰرے و دَر چھ موقعیتی هَستی؛:) مهم این است کھ تو چقدر باٰزدِهی داٰشتہ است و دَر چھ ­نوع موضع­ گیرے داشتہ‌اے...! 🤔 آدَمی و نیٖست؛ بَلکھ : فَرزندِ اِنتخاٰبِ خویش و زاٰدھ موضع­ گیرے هاٰست...!! 📙حرکت/۱۸۷ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
رهبر معظم انقلاب: جریان تحول در قوه قضائیه باید ادامه پیدا کند 🔻 رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه: چند نکته را بنده باید عرض بکنم که ان‌شاءاللّه در آینده‌ی حرکت قوه‌ی قضائیه مورد توجه قرار بگیرد: در درجه‌ی اول مسئله‌ی رویکرد تحولی در قوه است. 🔻البته تحول به معنای درست کلمه در یک سال و دو سال و اینها انجام نمیگیرد اما شروع این حرکت در قوه‌ی قضائیه و اتخاذ این جهتگیری و این رویکرد چیز بسیار مهمی بود. این باید ادامه پیدا کند، متوقف نشود بلکه باید شدت پیدا کند. 🔻 سند تحول قوه قضائیه، سند قوی خوبی است. این سند به معنای واقعی کلمه عملیاتی است و شعاری و ظاهری نیست. همین سند را ملاک عمل قرار بدهید. ۱۴۰۰/۰۴/۰۷
﴿ حسینیهــ دل ﴾
●|🌻داستان #مسافرگمشده●|🌻 "قسمت هفتم"↯ □وقتی بیدار شدم و خود را زنده و سالم دیدم، از مهربانی خداون
●|🌻داستان ●|🌻 "قسمت هشتم"↯ □- بعد در حالی که به رویم لبخند می‌زد، فرمود: چه می‌کنی؟ سرگذشتم را مختصر به او گفتم و او در میان ناباوری به من فرمودند: 🙃🤗 ■در کنار تو، سه عدد خربزه است، چرا نمی خوری؟🤔 □من که روز قبل برای یافتن هندوانه ای بیش از پانصد حنظل را شکسته بودم و چیزی نصیبم نشده بود گمان کردم که آن سوار مسخره‌ام می‌کند لذا رو به او کردم و گفتم: چرا این گونه ریشخندم می‌کنی؟ اگر یاری‌ام نمی کنی، بگذار به حال خود باشم. ☹😒 □دوباره با همان کلام مهربانش فرمودند: به عقب نگاه کن😊🌿 . ■گفته اش را باور نداشتم، امّا از روی ضعف و گرسنگی سرم را به سمتی که اشاره کرده بود، برگرداندم و در کمال تعجّب بوته ای دیدم که سه خربزه بزرگ بر آن آویزان بود😳. لحظه ای گمان کردم باز حنظل ا ‌فدایی مولا: ست و از روی ضعف آن‌ها را خربزه می‌بینم😞🍂 ■. امّا صدای پر محبّتش را شنیدم که می‌گفت: به یکی از آن‌ها سدّ جوع کن، نصف یکی را ظهر بخور و نصف دیگر را با خربزه صحیح دیگر همراه خود ببر و از این راه به خط مستقیم روانه شو! فردا قریب به ظهر، نصف خربزه را بخور و خربزه دیگر را البته مصرف مکن که به کارت خواهد آمد. نزدیک به غروب به سیاه خیمه ای خواهی رسید. آن‌ها تو را به قافله خواهند رسانید. 🌱🙃 □به اینجای داستان که رسیدم آن مرد (صادق) در حالی که می‌گریست، از چادر بیرون دوید و صدای ناله و زاری به گوش می‌آمد. 😭💔 ■تمام آن‌هایی که در آنجا بودند از پریشانی او دچار شگفتی شده بودند. به خود جرأت دادم و از چادر بیرون آمدم. دیدم که در فاصله چند قدمی از چادر دو زانو روی خاک نشسته و پیشانی اش را به خاک می‌مالید و مدام به پارسی چیزی می‌گوید. رو به رویش نشستم و در حالی که می‌ترسیدم بر من غضب کند، دست روی شانه اش گذاشتم و آرام گفتم۱۱😰😶 :□ چرا این گونه زاری می‌کنی؛ برادر مگر آن سوار چه کسی بود؛ آیا او را می‌شناسی؟ با شنیدن صدایم سر از خاک برداشت و چنان به من زل زد که مرگم را حتمی دانستم و به همان حال گفت: به کدام سو رفت؟ به کدام سو؟ و بغضی را که در گلویش مانده فرو داد و با چشمانی بی تاب و لبریز از اشک نگاهم کرد😭😭. ... 📚مسافرگمشده نوشته مسلم پور وهاب ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del
نمیشه رئیسی صبح ها بره قوه قضاییه و عصرها بره ریاست جمهوری؟؟🤭 @hoseynie_del
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ 🤩 ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ . ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ !☹️ ﻣﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ .. ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ،ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ .🥃 ﻣﺮﮒ ﮔﻔﺖ :" ﺣﺘﻤﺎ ." ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ💊 ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ .. ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ ..😴 ﻣﺮﺩ 📝ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ . ﻫﻨﮕﺎﻣﯽﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ .😱😅😂🤣 یادمان باشد از گریزی نیست. ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
سخت‌ترین‌ ، است‌که‌‌ آن‌راسبك‌شمارد .🌿'!🤭 📚نهج‌البلاغہ/حکمتِ⁴⁷⁷ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
🤲 🍃«به نام خداوند بخشنده مهربان؛ 💞 خدایی که مرا آفرید، مرا هدایت کرد و از گرسنگی و تشنگی در امان داشت.:)😊 گاهِ بیماری درمانم بخشید و سلامتی‌ام داد.💉😷 خدایی که مرا خواهد میراند و پس از آن، باز زنده‌ام خواهد کرد.⚰ خدایی که امید دارم را بیامرزد و سیاهی را از نامه عملم💌 پاک کند». 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 🍃«به نام او، در پناه او، به لطف او و در راه او؛ که زیباترین نام‌ها از اوست.😇 بر او توکل می‌کنم که هیچ قدرتی و توانی جز او و از سوی او نیست. 💪 🍄بر او تکیه می‌کنم و از او در خواست می‌کنم: خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و🚪درهای وادی رحمت را به روی من بگشا.:)😊 به دیار راهم ده.🚪درهای وادی را بر من ببند و راهم را به بیراهه‌ها سد کن.😔 مرا از زائرین و از آباد گران مسجدها قرار ده. 💗دوست دارم نامم در شمار کسانی باشد که شب و روز در مناجات و راز و نیاز با تواَند؛ آنانی که در فروتن و خالصند و ترسان از تو. 👹شیطان را از من دور کن و از لشکر ابلیس در امانم دار». الهی! ای پروردگار من! 💞 مرا حکمت عطا کن و به صالحان و خوبان پیوندم ده. بر زبانم و جاری دار و از و بهره مندان از رحمتت قرارم ده، ای مهربان ترین مهربانان!😘😍 ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @ansaralmahdi59 🍓࿐ 🌸࿐🔖̸༊
﴿ حسینیهــ دل ﴾
●|🌻داستان #مسافرگمشده●|🌻 "قسمت هشتم"↯ □- بعد در حالی که به رویم لبخند می‌زد، فرمود: چه می‌کنی؟ س
●|🌻داستان ●|🌻 "قسمت نهم"↯ □نمی دانم، وقتی فهمیدم که آن سوار راست می‌گوید از شادی سر از پا نشناختم و تمام حواسم مشغول خربزه‌ها شد و زمانی به خود آمدم که او رفته بود. 😞💔 ■ناگهان خود را در آغوش من انداخت و در حالی که می‌گریست به من گفت: خوش آمدی برادرم!😍😭 چه سعادتمند بودی تو! به خدا آن سوار را بدان گونه که می‌گویی دیشب در خواب دیده بودم، و محکم تر مرا در آغوش فشرد☺️🌿 □ و پس از آن در مقابل دیدگان تمام کسانی که آنجا بودند و ناباورانه چشم به ما داشتند، دست و پایم را بوسید. بر خلاف دفعه قبل با احترام مرا به درون چادر باز گرداند و بر صدر نشانید🙃🌸 ■و سپس، سخنان زیادی بین آن‌ها ردّ و بدل شد و من همچنان حیرت زده به آن‌ها نگاه می‌کردم. امّا یکباره تمام سرها به طرف من برگردانده شد.🙄🌾 □ همگی از جا برخاسته و به سمت من آمدند و در یک چشم بر هم زدن، لباس هایم را برای تبرّک پاره کردند. باز صادق به یاری‌ام شتافت و مرا از دست آنان نجات داد و من وقتی دیدم که آن جماعت تکه‌های لباسم را می‌بوسند تازه فهمیدم چه بر سر من گذشته است و آن مرد سوار، کسی جز مولایم صاحب الزمان علیه السلام نبوده است😭😭💔 . □پس از آن، دو شب و دو روز از من پذیرایی کردند و لباس‌های نو به من پوشاندند و روز سوم ده تومان به من دادند و مرا به قافله ای رساندند و من هنوز در حسرت روزی به سر می‌برم که نتوانسته بودم مولایم را بشناسم.😞💔 📚مسافرگمشده نوشته مسلم پور وهاب ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del
الســلام علیکـــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج) مولاےمهربانم  نامتان را كه مےبرم دلم چه قرص مےشود چنان كوه ها كه ستونهاے زمينند عمود سياره سرگردان قلبم مےشود نامتان را كه مےبرم اقيانوس موّاج دلم چه رام مےشود تمام ترديدها كه ته نشين مےشوند تصوير تماشائےمهرتان در آن جلوه‌گر مےشود . السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ✋ در افق آرزوهایم تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم.. ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
🌟 💞 (ﷺ) فرمودند: 🍃 سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند : 1⃣ کسی که باشد . 2⃣ کسی که هم در هم در از . 3⃣ کسی که جر و بحثِ بی فایده و بیهوده را رها کند ، حتی اگر حق با او باشد . 📚اصول کافی/ج۲ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊