تیر نگذاشــت که یک جملـــه به آخـر برسد
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فـرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟
با دو انگشــت هم این حنجــره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عـرش هـمــه نور گلو را برداشت
حیفخوننیستبر این خاک ستمگر برسد؟
خون حیدر به رگش،در تبوتاب است ولی
بـگـــذاریــــد به ســـن عـلـی اکـبـــــر برسد
دفـــن شـــد تا بـدنــش نـعــل نـبـیـنــد امـا
دست یک نـیـــزه بر آن حلـق مطهــر برسد
شعله ور می شود این داغ دوباره وقـتــی
شـیــر در سـیـنـــه بی کــودک مــادر برسد
زیر خورشید نشسته، به خودش می گوید
تیـر نگــذاشت که آن جملــه به آخـر برسد
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر
حالا رباب مانده و شش ماه خاطره
حالا رباب مانده و یک عمر آرزو
#محرم
#حضرت_علی_اصغر
#فدایی_مولا
#لطفاً_برای_فرج_دعا_کنید.
@hoseynie_del
#من_امام_زمانی_ام
#انجمن_دختران_مهدوی
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#حضرت_علی_اصغر 🖤
از زبات حضرت رباب :
ݥثلا تو رو تاب میدم😭
ݥثلا تورو آب میدم...
ݥثلا عمو برگشته💔
@hoseynie_del