#مشورت_با_زنان
ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺑﻪﻫﻤﺴﺮﺵﮔﻔﺖ:
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﻫﺪﯾﻪﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺒﺮﻡ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺷﺎﻩ ﺩﺭﻋﻮﺽ ﭼﯿﺰﯼ بهتری که در ﺷﺎﻥ ﻭﻣﻘﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ هست، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺒﺨﺸﺪ ﻭ ﻣﻦﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺁﻥ زندگیمانﻋﻮﺽ ﺷﻮﺩ.
ﻫﻤﺴﺮﺵﮐﻪﭼﻐﻨﺪﺭﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺷﺖ،ﮔﻔﺖ:
ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺑﺒﺮ!
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ:ﻧﻪ! ﭘﯿﺎﺯ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺧﺎﺻﯿﺘﺶ ﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﮐﯿﺴﻪﺍﯼ ﭘﯿﺎﺯ ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺮﺩ.
ﺍﺯ ﺑﺪ ﺣﺎﺩﺛﻪ، ﺁﻥﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺪﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪﮐﻪ ﻣﺮﺩﻓﻘﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﻫﺪﯾﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭘﯿﺎﺯ ﻫﺎ ﺭ ﺍﯾﮑﯽﯾﮑﯽ ﺑﺮﺳﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺑﮑﻮﺑﻨﺪ. ﻣﺮﺩﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﭘﯽﺩﺭﭘﯽ ﭘﯿﺎﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺳﺮﺵ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺗﺎ ﭘﯿﺎﺯ، ﺷﮑﺮﺧﺪﺍ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪ، ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺷﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﺍﻻﻥﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﻩﻧﺒﻮﺩﻡ!
ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻣﺮﺩخندهاش گرفت وکیسهاﯼ ﺯﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﻫﺪ!
🔻ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻋﺒﺎﺭﺕ
( ﭘﯿﺎﺯ ﺗﺎ ﭼﻐﻨﺪﺭ، ﺷﮑﺮ ﺧﺪﺍ )
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﺪﺗﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪﮐﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﺩ.
🔻 حضرت فرمود: از مشورت با زنان بپرهیز، مگر زنیکه به کمالِ عقل آزموده شده باشد.
♦️گاهی حدیث را به صورت ناقص نقل می کنند. اگر کسی نصف اول حدیث را نقل کند سبب این توهم می شود که به طور کلی #مشورت_با_زنان مذمت شده است.
#حدیث_تصویری
@hoseyniyeh_azam_parsabad
#نعمت_نهفته_در_گرفتاری
روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیر مرد گفت : ازکجا معلوم.
فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت؛
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم.
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت از کجا معلوم!
فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت : از کجا معلوم!
🔻زندگی پر از اتفاقات خوب و بد هست، شاید بدترین مشکلات امروز مقدمه پیشرفت و گشایش و برکات فردا باشد.
🔻لذا حضرت فرمود:
در هر گرفتاری، نعمتی و رحمتی از طرف خداوند در آن نهفته است.
♦️اگر صبر تحمل کنیم بعد از مدتی، میتوانیم متوجه آن رحمت و نعمت نهفته در داخل گرفتاری شویم.
#حدیث_تصویری
#گرفتاری #بلا #صبر #حکمت_خدا
#اختلاف_خانواده
مردی میگفت:روزی پدرم در خانه ما بود و خانواده همسرم نیز آمده بودند.
همسرم به پدرم چای برد و پدرم شروع به ایراد گیری کرد، چرا چایی کم رنگی آورده ای. بعد قهر کرد کلی فحش و ناسزا گفت و خواست که برود؛
دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی به گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و..
نتوانستم مانع رفتنش شوم.پدر زنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهن چگونه میسازی؟!
و من اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد.
گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش میکند، هرگز چشم را نمیسوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم، مرا نسوزاند، اما این کلام شما مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!
شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد.
🔻ما نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند.
🔻خانواده مثل دوسنگ آسیاب هست، تا زمانیکه مثل دو سنگ آسیاب که روی هم میچرخند، به هم احترام قائل باشند، پشتیبان همدیگر باشند؛ سخت ترین مشکلات را آسیاب میکنند و از بین میبرند، ولی اگر هر کدام ساز مخالف بزنند، کوچک ترین مشکلات را نمیتوانند حل کنند.
🔻برادر و خواهر نیز از گوشت و خون ماست، اگر هم دلخوری از همدیگر بوجود آمد، باید نزد دیگران احترام آنها را نگه داریم و اجازه ندهیم همسر و فرزند و.... دخالت کنند.
#حدیث_تصویری
@Hoseyniyeh_azam_parsabad
#کنترل_خشم
پسری بود كه اخلاق خوبي نداشت. پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هر بار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي.
روز اول میخ های زیادی به دیوار کوبید.
تصمیم گرفت، هر روز میخ ها را کم کند.
بالاخره روزي رسيد كه پسر ديگر عصباني نمي شد. او اين مسئله را به پدرش گفت و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند، يكي از ميخها را از ديوار درآورد.
بعد از چند روز همه ی میخ ها را درآورد.
وقتی به پدرش اطلاع داد، پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت:
«پسرم! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي. اما به سوراخهاي ديوار نگاه كن. ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود. وقتي تو در هنگام عصبانيت حرفهايي مي زني، آن حرفها هم چنين آثاري به جاي مي گذارد.
تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري یا او را نزد دیگران تحقیر و مسخره کنی،یا حرفی بزنی که ناراحت کنی.
هرچند هزاران بار عذرخواهي کنی فايده ندارد؛ آن زخم و ناراحتی سر جايش میماند.
♦️لذا حضرت فرمود: تواناترين مردم در تشخيص درست، كسى است كه خشمگين نشود.
زیرا؛ هنگام عصبانیت انسان به آخر و عاقبت کار نمیتواند فکر کند و در نتیجه نمیتواند درست تشخیص دهد الان چگونه رفتاری کنم درست هست.
#حدیث_تصویری
@Hoseyniyeh_azam_parsabad
#دروغ_شوخی
مرده باجناقاش مهمانش شدن.
زنش چای ریخت و به شوهرش گفت: قندمون تمام شده، شکر هم نداریم!
شوهر گفت: درستش میکنم.
وقتی چای آورد، گفت برادرا، داخل یکی از اینها شکر نریختم، سهم هرکی شد، همه با زن و بچه فردا شام منزلشیم.
همه خوردن و هیچ نگفتن، تازه یکیشون گفت: چقدر شیرینشون کردی؟!! 😁😂
♦️لذا حضرت فرمود: از دروغ كوچك و بزرگ، جدّى و شوخي بپرهيزيد، زيرا انسان هرگاه در چيزكوچك دروغ بگويد، به گفتن دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مى كند.
#حدیث_تصویری
#دروغ_شوخی #دروغ
@Hoseyniyeh_azam_parsabad
#انتخاب_نام_نیکو
یه نفر نام خانوادگیش«ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ» ﺑﻮﺩﻩ!
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ، یارو ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ و میگفت: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ! ✋️
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ.
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
همه ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ :
ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ … 😂😂
🔻امروزه با توجه به اینکه انسان بیشتر در اجتماع قرار میگیرد، خانواده باید نام نیکو به فرزندان خود انتخاب کنند. واگر نام خوانوادگی خوب هم ندارند، عوض کنند، که فرزندشان در اجتماع مورد تمسخر و بی احترامی واقع نشود.
♦️لذا حضرت فرمودند: اولین نیکی و احسان مرد به فرزندش آن است که نام خوب برای او انتخاب کند،پس برای فرزندان خود از بهترین نام ها استفاده کنید.
#حدیث_تصویری
#نام #نام_نیکو #فرزند #مسخره #اجتماع #سربازی
@hoseyniyeh_azam_parsabad