eitaa logo
کانال حسینیه مجازی اباعبدالله الحسین ع
5.1هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
14.8هزار ویدیو
777 فایل
کانال آموزش فرهنگ ایرانی اسلامی سیاسی اجتماعی وابسته به مرکز فرهنگی ونیکوکاری بیت المهدی عج کمک نقدی بشماره 6037697429548081 حسینیه مجازی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮 🔮🔭 🔭 💎 *تقویم نجومی* 💎 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 چهارشنبه 👈25 آبان/ عقرب1401 👈21 ربیع الثانی 1444👈16 نوامبر 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛تقارن نحسین ، صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست می کند. 👶 برای زایمان مناسب نیست. 📛مسافرت: سفر اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید حیوانات و چهارپایان. ✳️آغاز به کار و شغل. ✳️عهدنامه نوشتن با رقیب. ✳️آغاز درمان و جراحی. ✳️و حفر چاه و جوی خوب است. 💑مباشرت امشب: مباشرت امشب : فرزند یا دانشمند شود یا حاکم.ان شاءالله. 💉💉 حجامت. خون دادن و فصد سبب روشنی دل می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث دولت و ثروت می شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 22 سوره مبارکه "حج" است. کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم..... و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد صدقه بدهد تا رفع شود ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز. چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله. ✴️️ وقت استخاره. در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨ 🔭 🔮🔭 https://eitaa.com/hosiniya 🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ✨ *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»*✨ 🦋🏵 *ذڪرروزانه*🏵 🦋 تفسیر📗 هرروز أنس با قرآن مجید💚 *┄┅‌‏ﷻ❀‏موضوع❀‌‏ﷻ┅┄* ✍🏻 اهمیت امانت 📋 🍃🌹📖🌹🍃 *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»* ┄┅‌‏🔹❀‏ المؤمنون/۸و۹و۱۰و۱۱❀‌‏🔹┅┄ 🍃🌺«٨» ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻫُﻢْ ﻟِﺄَﻣَﺎﻧَﺎﺗِﻬِﻢْ ﻭَ ﻋَﻬْﺪِﻫِﻢْ ﺭَﺍﻋُﻮﻥَ 💎ﻭ (ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ) ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻫﺎ ﻭﭘﻴﻤﺎﻥ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. 🍃🌺 «٩» ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻫُﻢْ ﻋَﻠَﻲ ﺻَﻠَﻮَﺍﺗِﻬِﻢْ ﻳُﺤَﺎﻓِﻈُﻮﻥَ 💎 ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ. 🍃🌺«١٠» ﺃُﻭْﻟَﺌِﻚَ ﻫُﻢُ ﺍﻟْﻮَﺍﺭِﺛُﻮﻥَ 💎ﺁﻧﺎﻥ ﻭﺍﺭﺛﺎﻧﻨﺪ 🍃🌺 «١١» ﺃَﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳَﺮِﺛُﻮﻥَ ﺍﻟْﻔِﺮْﺩَﻭْﺱَ ﻫُﻢْ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺧَﺎﻟِﺪُﻭﻥَ 💎ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺭﺙ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﺎﻧﺪ. 📚🌺تفسیرنور🌺📚 🌺✍🏻نکته ها ﺍﻣﺎم ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺍﺯ ﺣﻜﻢ ﺍﺳﺘﻤﻨﺎء، ﺁﻳﻪ ﻱ ٧ ﺭﺍ ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻫﻤّﻴﺖ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ * ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻭ ﺣﺞّ ﻣﺮﺩم ﻧﻨﮕﺮﻳﺪ، ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﺍﻣﺎﻧﺘﺪﺍﺭﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻨﮕﺮﻳﺪ. * ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮم ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺍﺩّ ﺍﻟﺎﻣﺎﻧﺔ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﺒّﺮ ﻭ ﺍﻟﻔﺎﺟﺮ ﻓﻴﻤﺎ ﻗﻞّ ﻭ ﺟﻞّ ﺣﺘّﻲ ﺍﻟﺨﻴﻂ ﻭ ﺍﻟَﻤﺨﻴﻂ» ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ، ﭼﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭ، ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺎﭼﻴﺰ، ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﻱ ﻧﺦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻳﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻲ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ. * ﻫﻤﻪ ﻱ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺎﺩّﻱ، ﻣﻌﻨﻮﻱ ﻭ ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. (ﺍﻣﺎم ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻗﺪﺱ ﺳﺮﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﺍﺳﻠﺎﻣﻲ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ) * ﻗﺮﺁﻥ ﻛﺮﻳﻢ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻧﺘﺪﺍﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. «ﻭ ﻣﻦ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ ﻣﻦ ﺍﻥ ﺗﺄﻣﻨﻪ ﺑِﻘﻨﻄﺎﺭ ﻳُﺆﺩّﻩ ﺍﻟﻴﻚ» ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ، ﻣﺎﻝ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺑﺴﭙﺎﺭﻱ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. 🔷🔹ﭘﻴﺎم ﻫﺎ ١- ﻣﺆﻣﻦ، ﻣﺘﻌﻬّﺪ ﺍﺳﺖ. «ﻋﻬﺪﻫﻢ ﺭﺍﻋﻮﻥ» ﺧﻠﻒ ﻭﻋﺪﻩ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻱ ﺿﻌﻒ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ٢- ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻋﻬﺪ ﻭﭘﻴﻤﺎﻥ ﻟﺎﺯم ﺍﺳﺖ، ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﻧﺘﻮﺍﻧﻴﻢ ﻭﻓﺎ ﻛﻨﻴﻢ. «ﺭﺍﻋﻮﻥ» ﻧﻪ «ﻣﻮﻓﻮﻥ» ٣- ﺩﺭ ﻣﻌﺮّﻓﻲ ﺳﻴﻤﺎﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، ﻧﻤﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪ: «ﻓﻲ ﺻﻠﻮﺗﻬﻢ ﺧﺎﺷﻌﻮﻥ» ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ «ﻋﻠﻲ ﺻﻠﻮﺗﻬﻢ ﻳﺤﺎﻓﻈﻮﻥ» ﺍﻳﻦ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻭﺗﺄﻛﻴﺪ، ﻧﺸﺎﻥ ﺍﻫﻤﻴّﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ *┄••❀🔹 حدیث روز 🔹❀••┄* 💚رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : اَلأمانَةُ تَجُرُّ الرِّزقَ وَ الخِيانَةُ تَجُرُّ الفَقرَ 🍃🌺🍃 امانتدارى روزى مى آورد ، و خيانت ، فقر . 📚✍🏻مسند الشهاب ، ج 1 ، ص 72 . در منابع شيعى از امام على عليه السلام : تحف العقول ، ص 221 ⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️ 🚩✋🏻 هرروزبه رسم ادب🤚🏻🚩 *اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌘🌗🌖🌕🌔🌓🌒 🗓️ امروز:چهارشنبہ ☀️٢۵/آبانماه/١٤٠۱/٠٨   🌙٢۱/‌ربيع الثاني/١٤٤٤/٠٤                         2022/11/Nov/16🌲  ⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️ 🔹👈ذڪــــــــــرروز📿  🕋 یا حی یا قیوم *ای زنده، ای پاینده*    ✨🍃🌸🍃🌷🍃🌸🍃✨ ذکر روز چهار شنبه موجب عزت دائمی می شود. ذکر روز چهارشنبه به اسم موسی بن جعفر(عليه‌السلام) و علی بن موسی(عليه‌السلام) و محمد بن علی(عليه‌السلام) و علی بن محمد(عليه‌السلام) است. روایت شده در این روز زیارت چهار امام خوانده شود. ⭐💫⭐💫⭐💫⭐ *اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُڪَ* ⭐💫⭐💫⭐💫⭐ لطفابانشر ذڪرروزانه درثواب آن شریک باشید... 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ╰┅┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅┅╯ https://eitaa.com/hosiniya
🍂 🔻 حکایت دریادلان نوشته : احمد گاموری ┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت چهاردهم تونل وحشت! فرمانده مشخصات فردی مرا پرسید؛ نام، نام خانوادگی، نام پدر و... . من هم جواب دادم. بعد سوالات اطلاعاتی پرسید. مشخص بود که ستون پنجم یک سری اطلاعات به آن ها داده اند. چون وقتی که جواب اشتباه دادم بازجو به سمتم آمد و با لگد به پهلویم کوبید و جواب صحیح را گفت. پرسیدند: چند تا گردان بودید؟ گفتم: یک گروهان بودیم. گفت: دروغ میگی، دو تا گردان بودید. بعد پرسید: حبیب آغاجاری کجاست؟ گفتم: نمی دونم. عصبانی شد و بلند بلند ناسزا گفت. بر سرم داد می کشید و پایش را به زمین می کوبید. شوكر برقی را برداشت و به بدنم می زد، تمام بدنم لرزید. گفتم: نمی دانم، با چه زبانی بگویم نمی دانم. چند سؤال پی در پی دیگر پرسید، نمی دانم واقعاً نمی دانستند یا می خواستند از ما حرف بكشند، و شاید هم اطلاعات ضد و نقیضی داشتند. خیال می كردند كه ما جزو كماندوهای نیروی دریایی هستیم، چون چند سال قبل تكاوران نیروی دریایی ارتش هجومی به اسكله الأمیة برده بودند و بعد از تلفاتی از دشمن عقب نشینی كرده بودند. این ها هم گمان می كردند ما هم از همان نیروها هستیم. سپس چشم هایم را بستند و مرا به حیاط برگرداندند. در طول ٢٤ ساعتی که آن جا بودیم با توجه به اینکه فقط همان هشت نفر بودیم چند نوبت از ما بازجویی کردند . عملیات ما تقریباً جزء اولین عملیات های دریایی ایران بود و دو- سه سال قبل کماندوهای نیروی دریایی حمله کرده بودند، عراقی ها می خواستند که بدانند ما جزء کدام یگان هستیم. و به لحاظ نوع لباس ما و گتر کردن شلوارهای مان اصرار داشتند که ما از همان کماندوهای نیروی دریایی هستیم. اما ما نپذیرفتیم و وقتی که با آن کار ما رو به رو شدند، گفتند پس شما حرس خمینی هستید. آن ها بیشتر از هدف ما برای حمله به اسکله می پرسیدند و می خواستند فرماندهان و یگان ما را بدانند. ما هم همان جواب های قبلی را می دادیم. ​ آن جا فقط یک وعده غذا به ما دادند، که شبیه به عدس پلو بود با این تفاوت که بجای عدس آن را با ماش پخته بودند. کم بود ولی از هیچی بهتر بود. والله چند روزی بود چیزی نخورده بودیم و با بدن مجروح و خسته، زیر شكنجه خوب دوام آورده بودیم. روز بعد قبل از ظهر ما را از آن جا ـ که بعدها نعمت الله بهزادیان گفت: پادگان ام الرصاص بود، فكر كنم، و در نزدیکی بصره بوده- چشم بسته سوار ماشین هایی کردند که به آن آیفا می گفتند و ماشین حرکت کرد. چند ساعتی طول كشید تا به مقر جدیدی رسیدیم، و باز هم مورد استقبال شدید سربازانی قرار گرفتیم كه خون جلو چشمان شان را گرفته بود. خب حق هم داشتند تصرف شهر استراژیك فاو و این همه تلفات باید هم جریحه دارشان می كرد و كی بهتر از ما برای تخلیه روحی خود!!! با تمام توان به بدن های نحیف ما ضربه می زدند و فرقی هم نمی كرد كه كجا می زنند و با چه ضربه ای! ماهم كه تكلیفی به جزء كتك خوردن نداشتیم، بعد از عبور از تونل وحشت در محوطه ای ما را جمع كردند... •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد https://eitaa.com/hosiniya
🍂 🔻 حکایت دریادلان نوشته : احمد گاموری ┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت پانزدهم استخبارات، پايان انسانيت! داخل حیاطی پنجاه متری بودیم که ساختمانی بزرگ رو به روی مان بود که فقط یک سالن بزرگ داشت و یک دستشویی. حدود سی نفر از رزمنده ها را قبل از ما به آن جا آورده بودند. آن جا هم داستان پادگان ام الرصاص تکرار شد. باز هم بازجویی و شکنجه. آن ها نه تنها به وضعیت بچه هایی که مجروح بودند رسیدگی نمی کردند؛ بلکه مجروحیت بچه ها شده بود وسیله ای برای گرفتن اطلاعات! به این صورت که اگر شخصی جراحتی داشت و اعضای بدنش زخمی بود با پوتین به آن قسمت لگد می زدند، یا با کابل روی همان زخم می کوبیدند. ترکشی به سرم اصابت کرده و خون زیادی از بدنم رفته بود. نای ایستادن نداشتم. احساس می کردم که دنیا دور سرم می چرخد. چشمانم سیاهی می رفت. از همان ابتدای ورود، ما را درحیاط به صف کرده و از روی لیستی که در ام الرصاص تهیه کرده بودند اسامی ما را می خواندند، احمد صمد غریب، دوباره گفت احمد صمد غریب؟ من كه مانده بودم با من هستند یا كسی دیگریه. آروم گفتم الله اكبر! ناگهان مشت و سیلی بود كه به سمتم آمد، آخه بی انصاف ها مگه ما در ارتش عراق خدمت كرده بودیم كه باید قوانین شما را بلد باشیم؟ مترجم باصدای بلند گفت: اینجا كشور عراق هست و نام و نام پدر و پدر بزرگ گفته می شه و در جواب شما فقط باید بگید نعم سیدی! نه الله اكبر و غیره. افسر عراقی داد می زد هذا استخبارات عراقیة! من به گمان خودم این افسر خدا ترس داره استغفار می كنه بابت فحاشی هایی كه به ما داشت و خوشحال از این جمله افسر، كه مترجم داد زد و گفت: سیدي الرائد می فرمایند كه اینجا ساواك است نه خونه خاله! و ما تازه متوجه شدیم كه چه خبره. به قول معروف حضور و غیاب کردند. بعد دستور دادند كه تمام لباس های مان را در بیاریم. خیلی زجرآور بود این دستور. از آن ها اصرار و از ما انكار! خود افسر هم خنده اش گرفته بود، و مترجم سعی می كرد كه ما را قانع كند كه فقط برای بازرسی است و مجدد می پوشید. به هر شكلی این كار انجام شد و بازجویی ها هم شروع شد. شکنجه هایی که آن جا اعمال می کردند در نوع خود و در طول چند سال اسارت بی نظیر بود. در یک هفته که آن جا بودیم هیچ کس حق نداشت با كسی حرفی بزنند و حتی نگاهی به هم كنیم، و هر وقت که می خواستیم به دستشویی برویم به شدت بچه ها را تحت فشار قرار می دادند. می گفتند که هر دو - سه نفر باید همزمان با هم بروند و زمان کمی هم به بچه ها وقت می دادند. بچه ها هم برای اینکه زمان را از دست ندهند به سرعت می دویدند؛ اما ناگاه از پشت سر به زمین می خوردیم یا با صورت می رفتیم توی دیوار. عراقی ها کف راهروی دستشویی ها را آب و صابون می ریختند تا بچه ها زمین بخورند که هم سبب خنده آن ها شود و هم شکنجه دادن ما. فقط یک توالت آن جا بود که دربش هم نباید بسته می شد. بعد از چند ثانیه سربازی که کنار درب ایستاده بود بچه ها را بیرون می کشید و گروه بعدی می رفتند. کف سالن موکت كثیفی انداخته بودند و همه ما روی آن نشسته بودیم. اتاقی چند متری بود كه هیچ پنجره ای نداشت فقط یك فن كوچك كه بالا نصب شده بود و دیوار های بلندی که روشنایی كمی داشت و دستگاهی كه در سقف نصب بود، وقتی كه بچه ها می خواستند حرفی بزنند محمد عرب فوری دستش را به سمت بالا نشان می داد كه شاید دستگاه شنود باشد و احتیاط كنید و درب بزرگ آهنی كه نیم دری كوچكی برای سركشی سربازان بود، روی این درب بود. اما خدا می داند كه روحیه بچه ها آن قدر بالا بود كه عراقی ها می ترسیدند. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد https://eitaa.com/hosiniya
🍂 🔻 حکایت دریادلان نوشته : احمد گاموری ┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت شانزدهم الا بذكر الله تطمئن القلوب حدوداً ۵۰ یا ۶۰ نفری بودیم كه اكثراً مجروح بودند و با بی توجهی عراقی ها مواجه بودند. زخم بچه ها عفونت شدیدی كرده بود، پانسمان نمی كردند و مُسكنی نمی دادند. لباس های مان هم خونی و كثیف بود اما چاره ای نداشتیم و باید جلو خونریزی مجروحین را می گرفتیم. ابتدا زیرپوش های مان را جهت پانسمان در آوردیم. وقتی كه این ها هم تمام شد از جیب های لباس هایمان استفاده كردیم. داخل حیاط یک میز گذاشته بودند و بچه ها را یکی یکی صدا می زدند و بازجویی می کردند. دو نفر سرباز مسئول همراهی کردن بچه ها بودند. یک نفر سؤال می پرسید و یک نفر هم ترجمه می کرد كه مشخص بود یا از منافقین و یا از افراد مشخص هستند كه تسلط كامل بر زبان فارسی دارند. توی یكی از همین بازجویی ها وقتی كه بازجو به نتیجه نرسید شروع كرد به كتك زدنم كه من یكبار یادم آمد كه اعراب احترام خاصی به حضرت ابولفضل العباس علیه السلام دارند. من هم با صدای بلند فریاد زدم "یا ابوالفضل!!!" اونی كه كتك می زد به افسر ارشد گفت: سيدی ایگول يا ابوالفضل؟ درجوابش گفت: ابوالفضل مو ابوالفضل طگه... (گفتش می گوید یا ابوالفضل! كه افسر درجوابش گفت: ابوالفضل بی ابوالفضل بزنش!) بعد از یک هفته که انواع شکنجه های جسمی و روحی را در آن جا تجربه کردیم، ما را به جایی که گمان می کردیم دژبان مرکزی باشد، و به آن پادگان الرشید می گفتند، منتقل کردند. و باز هم استقبال و تونل وحشت، خدايا مگه این جسم های مجروح و خسته چقدر جان دارند كه این همه مورد شكنجه ای وحشیانه قرار بگیرند! شاید یكی از دلایلی كه بیشتر آن ها را جریحه دار می كرد استقامت رزمندگان كه بر گرفته از حماسه حسینی و صبر زینبی که مدام قیام عاشورا و اتفاقات كربلا را مرور می كردیم و شاید اگر نبود این تفكرات مذهبی عرصه خیلی به ما تنگ می شد، در بین ما هم ازعزیزان فرمانده و هم از قشر شریف روحانی بود، كه مدام به بچه ها روحیه می دادند و می فرمودند كه هنگامه شكنجه فقط ذكر بگید و هیچ وقت از یاد خدا غافل نشوید. الا بذكر الله تطمئن القلوب. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه داردج https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا