7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا، در سطح وسیع برای همه و در همه گروه ها و برای تک تک دوستان ارسال کنید . کوتاهی نفرمایید..
https://eitaa.com/hosiniya
4_6015043750349242582.mp3
3.57M
🔴 آثار_گناه در قرآن
با صدای ماندگار شهید کافی تقدیم حضورتون
https://eitaa.com/hosiniya
انسان موحد حرص و جوش نمیخوره!
شخصی به ماشینتون میزنه و خساراتی وارد میکنه. اگه این شخص رو مستقل بدونیم، کما اینکه غالب آدما اینطوری هستن، مؤدبانهترین الفاضی که براش بهکار میبریم ایناست: مگه کوری؛ کی به تو گواهینامه داده؛ اه از این شانس ما و... اما #انسان_موحد، این شخص رو تجلی و ظهوری از #حضرت_پروردگار میبینه که در کسری از ثانیه، میلیاردها معادله و حرکت رو در این عالم تغییر میده تا یه رفتار شکل بگیره. وقتی اون شخص رو تجلی خدا دید، دیگه حرص نمیخوره و با خودش اینطور محاسبه میکنه: من امروز کاری کردم که خدا از درِ #جلال خودش با من مواجهه کرد و این مرد که به ماشین من ضربه زده، تجلی جلال خداست؛ و او هم یه کاری کرده که خدا اینجور راه رو براش بسته و من تجلی جلال خدا برای اون هستم، وقتی اینجوری محاسبه کرد، هرگز حرص و جوش نمیخوره و طغیان و ستم نمیکنه بلکه با حال #استغفار متوجه درگاه الهی میشه که خدایا چه جرمی مرتکب شدم که تو امروز اینجوری راه رو بر من بستی. بنابراین در قدم اول رفتار خودش رو مرور میکنه که کجا دل شکسته یا حق چه کسی رو ضایع کرده تا اشتباهاتش رو جبران کنه.
📚 از کتاب در جستوجوی ثریا
https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#کلیپ_تصویری
سخنرانی استاد عالی
موضوع: خوشی در حسن ظن به خداست
https://eitaa.com/hosiniya
4_6044029419478068392.mp3
2.23M
🔴#آتش_درون
🎙با صدای شهید حاج شيخ احمد كافے
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 خاطرات برادر آزاده
مسعود سفیدگر
از کربلای ۴
🔹قسمت دوم
مسعود سفیدگر هستم و در فروردینماه سال ۱۳۴۶ در اهواز متولد شدهام.
پس از حدود ۳۰ سال این نخستین گفتوگوی بنده در رابطه با خودم و دوران هشت سال دفاع مقدس است.
پدرم جزو انقلابیون اهواز بود. او همیشه کت و شلوار به تن میکرد و کراوات میزد. یک خودرو «شورلت» داشت که به قول ما شبیه کِشتی بود.
به دلیل ظاهری که برای خودش درست میکرد مأموران دوران ستمشاهی به او شک نمیکردند و همین باعث میشد تا صندوق عقب بزرگ خودرو شورلت را پر از اعلامیههای امام (ره) بکند و در میان عناصر انقلابی اهواز توزیع کند.
این پلیکپیها معمولا از سوی شهید «علمالهدی» تهیه میشد. من هم گاهی با پدرم همراه میشدم. آن زمان تقریبا ۱۱ یا ۱۲ ساله بودم.
در همین سن به مسجد میرفتم و به دلیل صوت خوبی که داشتم مؤذن بودم. جنگ که آغاز شد مادرم و خانواده را به قم آوردیم و خودمان به اهواز برگشتیم. سن کم و جثه کوچکی داشتم که در جبهه حضور یافتم.
آن زمان یادم میآید شخصی بود که ما به او «ریش قرمز» میگفتیم. برای ما رزمندگان کم سن و سال دیدن این مرد بسیار ناراحتکننده بود چرا که مأمور بود تا رزمندگان کم سن و سال را به خانههایش برگرداند.
اما خوشبختانه به دلیل صوت خوبی که داشتم شهید «اسماعیل فرجوانی» كه فرمانده یکی از تیپ های لشکر ۷ ولیعصر خوزستان بود، وساطت میکرد و مرا در جبهه نگه داشتند.
حضورم در جبهه به همین منوال گذشت تا اینکه به پیشنهاد یکی از بچههای قرارگاه سِری نصرت در بین سالهای ۶۱ یا ۶۲ دورههای دیدبانی را گذراندم. حدود یک سال و نیم دیدبان بودم. اما بعد از این مدت درخواست کردم که به واحد شناسایی بروم که هر یک از مأموریتهایم برای خودش روایت مفصلی دارد چون بارها به خاک دشمن نفوذ کردم و با دستانم سنگرهایشان را لمس کردم.
معمولا شبها پنهانی به خانه میرفتم، یادم میآید یک شب که به خانه رفتم مادرم از من خواست که در جبهه حواسم به خودم باشد تا مبادا اتفاقی برایم بیفتد.
مادرم توصیه میکرد که جاهای خطرناک نروم و تا جایی که ممکن است عقبتر از خطر باشم. به هر حال مادر است و همواره حس مادرانهاش باعث میشود که نگران حال فرزندش باشد. برای همین من هم به او چشم میگفتم تا خیالش آسوده باشد.
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب، خاطرات
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 خاطرات برادر آزاده
مسعود سفیدگر
از کربلای ۴
🔹قسمت سوم
حضور در عملیات کربلای ۴
در یکی از آن روزها که به خانه آمده بودم قرار شد که به قرارگاه نصرت بروم اما در راه رفتن به قرارگاه به من پیشنهاد کردند که قرار است عملیاتی بشود و هر کسی که میخواهد و خُبره است میتواند در این عملیات حضور یابد. من یکی از داوطلبان این عملیات شدم.
قرار گذاشته بودیم که برای حوالی ساعت ۱۲ در چهارراه آبادان جمع بشویم. از صبح تا ساعت ۱۲ مقداری زمان خالی داشتم. به جای آنکه به منزل بروم به سینما «ساحل» رفتم تا مادرم شک نکند. ساعت ۱۲ سر قرار رسیدم و با اتوبوس به سمت «خورعبدالله» رفتیم.
در آنجا برای عملیات توجیه شدیم. قرار شد دو اکیپ باشیم. یک طرف برای انجام تاتکیکهای جنگ زمینی و خاکی و طرف دیگر نیز غواص و خط شکن.
از آنجایی که من رزمیکار بودم و شناگر ماهری هم به حساب میآمدم به اکیپ غواصی پیوستم و از همین رو یکی از خط شکنان این عملیات بودم که سه روز بعد یعنی چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ متوجه شدم که عملیات، کربلای ۴ نام دارد.
از آنجا به کلیسای آبادان منتقل شدیم تا اینکه شب عملیات آغاز شد. هوا بسیار سرد بود. شام مقداری گردو و عسل خوردیم و سپس به لب آب رفتیم. با دستم آب را حس کردم، بسیار بسیار سرد بود. در دلم گفتم که رفتن درون این آب مرد میخواهد.
با خودم کلنجار رفتم که هر طور شده باید با سر هم که شده به درون آب بپرم تا بدنم به دمای آب عادت کند. برای همین یک باره به آب پریدم.
من در این عملیات جزو رزمندگان گردان کربلا از «لشکر ۷ ولیعصر» استان خوزستان بودم و از «جزیره مینو» عملیات خود را آغاز کردیم.
مقداری در آب شنا کردیم و به سمت عراقیها پیش روی داشتیم تا اینکه حدود ۵۰ متری سیلبند عراقیها که در خط شماره یکشان قرار داشت رسیدیم. از آنجا به بعد شلیک آنها به سمت ما آغاز شد. در آنجا عراقیها به سمت ما با تیرهای «رسام» شلیک میکردند. صدای عبور گلوله را از کنار گوشهایمان حس میکردیم و مرگ را در مقابل خود میدیدیم.
اما هدفی بالاتر از این داشتیم و با ایمانی که به عمل خود داشتیم این ۵۰ متر را گذراندیم. البته طی این مسافت برای ما بسیار طول کشید. وضعیت هر لحظه بسیار خطرناک و دشوار میشد. عراقیها حتی با «توپ ۱۰۶ میلیمتری» هم ما را هدف میگرفتند.
تعدادی از دوستان و همرزمانم شهید شدند. گاهی موج انفجار موجب میشد پیکرهای آنها از درون آب به سمت دیگری پرتاب شود. در یکی از این انفجارها که پیکر یکی از دوستانم جابجا شد سریع جای او رفتم تا به واسطه گودالی که موج انفجار ایجاد کرده بود جان پناه بگیرم.
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب، خاطرات
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 خاطرات برادر آزاده
مسعود سفیدگر
از کربلای ۴
🔹قسمت چهارم
از شکستن خط تا اسارت
از هر طرف به سمت ما تیر و گلوله و خمپاره میبارید. خط اول عراقیها در جزیره را شکستیم. یادم میآید که اسماعیل فرجوانی با اینکه فرمانده گردان بود در این عملیات در خط مقدم و با غواصان حضور داشت و میخواست که حتما عملیات به نتیجه برسد.
غواصها بسیار ماهر بودند. پس از شکسته شدن خط اول عراقیها در جزیره مینو، من همانجا ماندم تا نیروهای موج دوم را به سمت خط دو و سه عراقیها هدایت کنم.
بچههای خط شکن توانسته بودند تانکی را در همین منطقه منفجر کنند. گلولههای درون این تانک منفجر میشد و همین باعث میشد تا صحنه خطرناکی ایجاد شود. تا ساعت ۱۰ یا ۱۱ صبح درگیری و تبادل آتش میان ما و عراقیها این انفجارها ادامه داشت. تقریبا بخشی از نیروها حتی به خط سوم عراقیها نیز رسیده بودند اما به دلیل اینکه عراقیها نیروهای ایرانی را در مناطق دیگر غافلگیر کرده بودند حوالی همین ساعتها بود که دستور عقبنشینی آمد که هر کس که میتواند خودش را نجات بدهد. من مجددا روی سیلبندها بودم و به بچههایی که عقب میآمدند کمک میکردم. متأسفانه عراقیها حلقه محاصره را تنگتر میکردند.
در آنجا صحنههایی را دیدم که برایم ناگوار بود.
به عنوان مثال تک تیراندازهای عراقی با «قناسه»(اسلحه مجهز به دوربین) سر همرزمانی که درون آب بودند را هدف قرار میدادند و آنها را شهید میکردند یا با خمپاره موقعیت رزمندگان ما را هدف میگرفتند. دیگر بچهها کم کم به عقب میآمدند. من،«نادر دشتی» و «رحیم قمیشی» آخرین نفراتی بودیم که میخواستیم به عقب برگردیم اما عراقیها به ما رسیده بودند.
سرمان را از سنگری که درون آن بودیم بالا آوردیم و متوجه شدیم که دیگر راه نجاتی نیست تا اینکه نیروهای خاص عراقی با هیکلهای درشت و کلاههای قرمزی که به سر داشتند ما را اسیر کردند.
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب،
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 خاطرات برادر آزاده
مسعود سفیدگر
از کربلای ۴
🔹قسمت اول
حدودا ۱۵ سالگی در جبهه حضور یافت و در «قرارگاه فوق سری نصرت» به فرماندهی شهید «علی هاشمی» دورههای شناسایی را گذارنده و بارها تا سنگر عراقیها برای انجام مأموریت به خاک دشمن نفوذ کرده است.
«مسعود سفیدگر» که از غواصان نجات یافته از اعدام و تیرباران عراقیها است، خاطرات بسیاری را در سینهاش نهفته دارد که در این مجال به بیان ماجرای عملیات کربلای ۴ و اسارتش خواهیم پرداخت.
کانال حماسه جنوب، خاطرات
https://eitaa.com/hosiniya
#خاگینه_سیخی
🧆مواد لازم 🥮🍴
تخم مرغ 1عدد آب 1 استکان و کره 25 گرم سرکه 2 قاشق غذا خوری جوش شیرین 1 قاشق مربا خوری نمک چند پر و آردبه میزان لازم وروغن برای سرخ کردن و برای شربت شکر 2 لیوان و آب 1 لیوان و آبلیمو چند قطره برای تزیین 2 قاشق عسل ودارچین
🥄🍴طرز تهیه:تخم مرغ ورابا آب وسرکه وکره مخلوط کرده وروی آن جوش شیرین و نمک را ریخته ومخلوط میکنیم و آردرا کم کم اضافه میکنیم تایک خمیر نرم به دست آید خمیررا بعد از کمی ورز دادن نیم ساعت استراحت میدهیم و بوسیله نشاسته باز میکنیم و به نوارهای 5 سانتی می بریم و رول کرده البته به صورت زیگ زاگ وروی سیخ می زنیم و در روغن داغ سرخ میکنیم وداخل شربت آماده می گذاریم وبرای سرو روی خاگینه هاعسل ودارچین می دهیم
https://eitaa.com/hosiniya
▫️برای همکاری فرصت کافی به کودک بدهید. در صورت انجام دستور از او تشکر کنید. اگر میخواهید کار جدیدی مثل آماده شدن برای خواب را به کودکتان یاد دهید، یک بار توضیح دهید، پنج دقیقه صبر کنید سپس خواسته خود را یک بار دیگر تکرار کنید. اگر میخواهید کودک از انجام کار خاصی خودداری کند، باید از تکرار مرتب آن اجتناب کنید.
▫️دلایل منطقی بیاورید. اگر کودک ظرف پنج دقیقه کار مورد نظر را انجام نداد از دلایل متناسب با موقعیت استفاده کنید. درصورتیکه کودک باز هم دستور شما را انجام نداد و در همان موقع مشغول فعالیت خاصی مانند تماشای تلویزیون یا بازی خود بود، فعالیت او را قطع کنید (تلویزیون را خاموش کنید یا اسباب بازی را بردارید) و به کودک در مورد دلیل انجام این کار توضیح دهید. برای مثال «کاری را که از تو خواستم انجام ندادی، به همین دلیل تلویزیون تا ده دقیقه خاموش خواهد بود.»
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/hosiniya