eitaa logo
کانال حسینیه مجازی اباعبدالله الحسین ع
5.1هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
14.9هزار ویدیو
784 فایل
کانال آموزش فرهنگ ایرانی اسلامی سیاسی اجتماعی وابسته به مرکز فرهنگی ونیکوکاری بیت المهدی عج کمک نقدی بشماره 6037697429548081 حسینیه مجازی
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حكايت صداقت در امانت 🔸 یكی از بازرگانان بصره، هر سال كالاهایی را با كشتی به هندوستان می‌برد. در یكی از سال‌ها، پیرمردی از اهالی بصره به او گفت: این یك خروار مس را با خود به كشتی ببر و هنگامی كه دریا طوفانی می شود، آن را به دریا بینداز. تاجر نیز پذیرفت. 🔹 از قضا، تاجر این موضوع را فراموش كرد. وقتی به كشور هند رسید، جوانی آمد و از او پرسید: آیا مس همراه داری؟ 🔸 تاجر ناگهان به یاد سفارش پیرمرد افتاد. با خود گفت: اكنون كه وصیّت پیرمرد را فراموش كرده‌ام، خوب است آن را بفروشم و برایش كالایی پرسود خریداری كنم. از این رو، مس‌ها را به آن جوان فروخت و با پولش، جنسی برای پیرمرد خرید. 🔹 چون به بصره بازگشت، احوال پیرمرد را پرسید. گفتند: از دنیا رفته و وارثی ندارد، مگر برادرزاده‌ای كه چون در زمان حیاتش با او ناسازگار بوده، وی را از خود رانده؛ جوان نیز به دیار غربت سفر كــرده است. 🔸 بازرگان، كالای پیرمرد را در كیسه‌ای گذاشت و مٌهر كرد و نام وی را بر آن نوشت تا به وارثش برساند. 🔹 روزی بر در ِ دكّان نشسته بود، جوانی از راه رسید و از او پرسید: آیا مرا می‌شناسی؟ - نه. 🔸 من همان جوانی هستم كه در كشور هند، از تو یك خروار مس خریدم. در میان آن مس‌ها، طلای بسیاری پنهان كرده بودند. با خود گفتم: من مس خریده‌ام و تصرّف در این طلاها بر من حرام است. اكنون آمده‌ام تا آن‌ها را به تو باز گردانم. 🔹 بازرگان گفت: آن مس از من نبود؛ از پیرمردی از اهالی بصره بود به نام فلان، كه در فلان محلّه زندگی می كرد. 🔸 جوان لبخندی زد و خدای را سپاس‌گزاری كرد و گفت: آن پیرمرد، عموی من بود و مقصودش از ریختن اموال به دریا، محروم كردن من از ارث بود، ولی خداوند خواست كه آن اموال به من برسد. 🔹 جوان پس از اثبات ادّعای خود، اموال دیگرِ عمویش را نیز به عنوان میراث، از بازرگان باز پس گرفت. 🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─