💎💎💎
💎💎
💎
#خاطرات_جبهه
بشنوید خاطرهای بسیار خندهدار از جبهه😂😂
🤲اگه لذتبردیدیهصلوات بفرستید🤲
💎
💎💎
💎💎💎
💎💎💎
💎💎
💎
#خاطرات_جبهه #قدرت_ایمان
😁بسیجی جغله و سرتیپ عراقی😁
توی یکی از عملیات ها همه سنگرهای عراقی را گرفته بودیم وارد سنگر فرماندهی که شدیم فرمانده عراقی هاج واج روی صندلی چرخ دار پشت میزش نشسته بود و تکان نمی خورد🙁یک سرتیپ هیکلی و سن و سال دار. یکی از جغله های بسیجی چهارده ،پانزده ساله،اسلحه گرفته بود روبرویش اما هر کار می کردیم فرمانده از جایش بلند نمی شد🤔بلاخره با کلی ضرب و زور بلندش کردیم که دیدیم بعله!!آقا خودش را خیس کرده است.🙈😂😂😂
🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼
🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
💎https://eitaa.com/hosiniya
💎💎
💎💎💎
💎💎
💎
#خاطرات_جبهه
#زرنگی
🐐 🐐 صدای بُز در جبهه 😂
پسرک صدای بز را از خود بز هم بهتر در می آورد. هر وقت دلتنگ بزهایش می شد، می رفت توی یک سنگر و مع مع می کرد. یک شب، هفت نفر عراقی که آمده بودند شناسایی، با شنیدن صدا طمع کرده بودند کباب بخورند♨️😋با صدای بُز، هر هفت نفر را اسیر کرده بود و آورده بود عقب🤣توی راه هم کلی برایشان صدای بز در آورده بود😂😂می گفت چوپانی همین چیزهایش خوب است.
🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
💎
💎💎https://eitaa.com/hosiniya
💎💎💎
#خاطرات_جبهه
روحیه دادن «حاج بخشی به رزمندگان
بیست و ششم بهمن 1364 در فاو ـ پایگاه موشکی عراق. 5 روز از عملیات عظیم آبی ـ خاکی «والفجر8» سپری میشد، تا آن لحظه دو مرحله از عملیات با موفقیت انجام گرفته بود. صدام که تصور نمیکرد به این راحتی بتواند بندر حساس و سوقالجیشی فاو را از دست بدهد، یکی از زبدهترین فرماندهانش را مأمور کرد تا نیروهای ایرانی را از فاو بیرون کرده و آنها را درون آبهای اروند بریزند.
سرلشکر زرهی ستاد «ماهر عبدالرشید» گوش تا گوش جاده فاو ـ امالقصر را با تانکهای پیشرفته تی ـ 72 آرایش داده و درصدد بود تا با یک حمله گاز انبری، شهر فاو را پس بگیرد؛ تعداد تانکها آنقدر زیاد بود که نگرانی را به اردوی فرماندهان خودی سرازیر میکرد.
دشمن پاتک سنگین خودش را شروع کرد. هواپیماهای جنگنده و هلیکوپترهای توپدارش از هوا، تانک و نفربرهایش از زمین و توپهای سهمگیناش از دورترها همه اطراف و مواضع ایرانیها و حتی عقبه آنها را هدف قرار داده بود. هر کس هر کاری از او برمیآمد، انجام میداد تا جلوی پیشروی دشمن گرفته شود.
شرایط آنقدر سخت بود که شهید «سیدمحمدرضا دستواره» جانشین لشکر 27 محمد رسولالله(ص) هم آر.پی.جی به دست به شکار تانکها میرفت. فشار دشمن زیاد بود و همین باعث افت روحیه نیروها میشد. باید برای تقویت روحیههای بچهها کاری انجام داده میشد، اما چه کاری؟!
به راستی در این شرایط که از زمین و آسمان گلوله و موشک میبارید چه کاری میشد، انجام داد؟ که ناگاه او از راه رسید. با همان پاترول فکسنی و بلندگویی که بر بام آن قرار گرفته بود. حاجبخشی میآید با سربندی بر سر و گلابپاش بزرگی بر دوش و عطر و بسته شکلاتی در دست. هنوز از راه نرسیده شعار داد «کی خسته است؟» و صداهایی که از حلقوم تشنه بچهها بیرون میآمد و در پاسخ او فریاد میزدند «دشمن!»
ـ کی بریده؟
ـ آمریکا
ـ کجا میرید؟
با این شعار حاج بخشی، لبخند بر لبان خشکیده بچهها مینشیند و همگی، با یک صدا فریاد میزدند
-کربلا
- منم ببرید
- جا نداریم!
و او با شکلک درآوردن مثلاً به بچهها اعتراض میکند. ساعتی بعد پاتک دشمن دفع میشود و نیروها و تانکهای عراقی مجبور به عقبنشینی میشوند.
🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼
https://eitaa.com/hosiniya
#خاطرات_جبهه
روحیه دادن «حاج بخشی به رزمندگان
بیست و ششم بهمن 1364 در فاو ـ پایگاه موشکی عراق. 5 روز از عملیات عظیم آبی ـ خاکی «والفجر8» سپری میشد، تا آن لحظه دو مرحله از عملیات با موفقیت انجام گرفته بود. صدام که تصور نمیکرد به این راحتی بتواند بندر حساس و سوقالجیشی فاو را از دست بدهد، یکی از زبدهترین فرماندهانش را مأمور کرد تا نیروهای ایرانی را از فاو بیرون کرده و آنها را درون آبهای اروند بریزند.
سرلشکر زرهی ستاد «ماهر عبدالرشید» گوش تا گوش جاده فاو ـ امالقصر را با تانکهای پیشرفته تی ـ 72 آرایش داده و درصدد بود تا با یک حمله گاز انبری، شهر فاو را پس بگیرد؛ تعداد تانکها آنقدر زیاد بود که نگرانی را به اردوی فرماندهان خودی سرازیر میکرد.
دشمن پاتک سنگین خودش را شروع کرد. هواپیماهای جنگنده و هلیکوپترهای توپدارش از هوا، تانک و نفربرهایش از زمین و توپهای سهمگیناش از دورترها همه اطراف و مواضع ایرانیها و حتی عقبه آنها را هدف قرار داده بود. هر کس هر کاری از او برمیآمد، انجام میداد تا جلوی پیشروی دشمن گرفته شود.
شرایط آنقدر سخت بود که شهید «سیدمحمدرضا دستواره» جانشین لشکر 27 محمد رسولالله(ص) هم آر.پی.جی به دست به شکار تانکها میرفت. فشار دشمن زیاد بود و همین باعث افت روحیه نیروها میشد. باید برای تقویت روحیههای بچهها کاری انجام داده میشد، اما چه کاری؟!
به راستی در این شرایط که از زمین و آسمان گلوله و موشک میبارید چه کاری میشد، انجام داد؟ که ناگاه او از راه رسید. با همان پاترول فکسنی و بلندگویی که بر بام آن قرار گرفته بود. حاجبخشی میآید با سربندی بر سر و گلابپاش بزرگی بر دوش و عطر و بسته شکلاتی در دست. هنوز از راه نرسیده شعار داد «کی خسته است؟» و صداهایی که از حلقوم تشنه بچهها بیرون میآمد و در پاسخ او فریاد میزدند «دشمن!»
ـ کی بریده؟
ـ آمریکا
ـ کجا میرید؟
با این شعار حاج بخشی، لبخند بر لبان خشکیده بچهها مینشیند و همگی، با یک صدا فریاد میزدند
-کربلا
- منم ببرید
- جا نداریم!
و او با شکلک درآوردن مثلاً به بچهها اعتراض میکند. ساعتی بعد پاتک دشمن دفع میشود و نیروها و تانکهای عراقی مجبور به عقبنشینی میشوند.
🌼✨ https://eitaa.com/hosiniya