🍂
🔻 نامه از نهج البلاغه
#طنز_جبهه
در اردوگاه ، بعد از اصرارهای زیاد چند کتاب برامون آوردند که نهج البلاغه هم یکی از اونها بود.
اونروزها قرار شده بود برا خانواده هامون نامه بنویسیم تا توسط صلیب سرخ به دستشون برسه.
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن.
یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
فقط از روی نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ، می خوام بفرستم برا بابام. ببین مشکلی نداره!
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش رونویسی کرده بود
https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استنداپ کمدی داشتیم وقتی استنداپ کمدی مد نبود😁
#طنز_جبهه
#گروه_دوستان_خدا
🍂 شکنجه مرغی
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
در زمان اسارت، چهارشنبهها در اردوگاه بعضی اوقات شام به ما مرغ میدادند. یکی از برادران آزاده اصولاً مرغ نمیخورد و به تدریج شایع شد که او از مرغ بدش میآید. به همین خاطر اسم او را «حاجی مرغی» گذاشتند. یک روز یک درجهدار عراقی به نام عبدالرحمن برای شکنجه روحی، دستور داد یک مرغ بزرگ سرخ کرده آوردند و حاجی مرغی را وادار کرد تا آن را بخورد. حاجی مرغی هم جبراً و با اشتهای تمام مرغ را خورد! عبدالرحمن که تعجّب کرده بود، پرسید: مگر تو از مرغ بدت نمیآید؟! حاجی مرغی هم گفت: لا سیدی (نه آقا)، من از مرغِ کم بدم میآید نه از زیاد! مگر میشود آدم با شکم گرسنه از مرغ بدش بیاید؟!
•┈••✾💧✾••┈•
طنز جبهه
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 گشنگی
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
در یکی از پاسگاه های جزیره مجنون مستقر بودیم. هر روز حوالی ساعت یازده قایق تدارکات می آمد و سه وعده روزانه "ناهار، شام و صبحانه" فردا را میداد و میرفت.
یک رمضان صادقی اهل اصفهان این مسئولیت خطیر😜 را بعهده گرفته بود.
چانه زنی ها برای افزایش سهم غذا بیفایده بود. تا اینکه فکرها رو روی هم ریختیم و طرحی در انداختیم. طرحی که اجرای این طرح مهارت میخواست.
فردی با اعتماد بنفس بالا و گویش شمرده کلامی و مطلع به احکام شرعی 😂حجت پارسا نامی اهل بروجرد را مستعد ترین فرد دیدیم. جثه بزرگ و چاق و لهجه شیرین بروجردی.
سریع تا قبل از ظهر یکی از ملحفه های تر و تمیز را انتخاب کردیم و تبدیل به یه عمامه درشت کرده و بر سر حجت گذاشتیم.👳♂ یه پتو را لوله کردیم که حکم متکا پیدا کرد و حجت تکیه به آن داد. حوالی ساعت یازده طبق روال معمول قایق غذا آمد.😗
در همان ابتدا ابهت حاج آقا پارسا چشم رمضان صادقی را گرفت. اقتضای اصفهانی بودنش را در معاشرت و مصاحبت با این عالم جلیل القدر بجا آورد. حاج آقا حجت ما هم کم نیاورد و در منزلت رزمندگان اسلام چند حدیث گفت و در ثواب رسیدگی به امور تغذیه آنان نهایت هنر خود را به نمایش گذاشت.😂
آن روز دیگ ها کاملا پر شده بود. همه ما آماده انفجار خنده ها بودیم. به هر طریق خود را گرفته بودیم.😑
یک مرتبه رمضان صادقی راجع احکام غسل ارتماسی سوالی مطرح کرد😨. همه ما مات شده بودیم و نگران که توان و عقل کلامی حجت یارای پاسخگویی دارد؟؟!!! و آیا رها شدن از مخمصه این سناریو به خیر خوشی تمام میشود.؟
سوال این بود:
آیا بهنگام انجام غسل ارتماسی کش تنبان مانع محسوب میشود یا خیر😂
حجت درنگ عالمانه ای کرد و دستی به ریش خود کشید. همه ما میخ این صحنه شده بودیم.😳🙈
یک مرتبه با تمام مهارت پاسخ داد:
بستگی به کش تنبان دارد😬
اگر ایرانی باشد بلامانع است و غسل صحیح😂😂😂است.
آن روز رمضان صادقی قانع از پاسخ رفت و ما تا شام فقط می خندیدیم😂چشمتان روز بعد نبیند ,فردای آنروز قایق که آمد حجت عمامه ای بر سر نداشت و پشت قبضه نشسته بود. همین صحنه کافی بود که رمضان صادقی، رو دست خوردنش را متوجه شود. هیچی، یک هفته ای ریاضت و گرسنگی می کشیدیم😂😂
کاظم فرامرزی
•┈••✾💧✾••┈•
طنز جبهه
گروه گپ خانواده حسینیه👇
https://eitaa.com/joinchat/1948581966C47016f6d85
کانال حسینیه اباعبدالله
@hosiniya
کانال یاحجت ابن الحسن ع
https://eitaa.com/joinchat/1089077342Ce67880372a
کانال حسینیه مجازی روبیکا
https://rubika.ir/hoseinie59
🍂 طنز جبهه
یخچال یا دستشویی!
•┈••✾💧✾••┈•
🔸 یکی از شگردهایی که عراقی ها برای تخریب روحیه اسرا به کار می گرفتند این بود که در زمان های مختلف با آوردن عناصر پناهنده و خود فروخته به تلاش خود جامه عمل بپوشانند.
در یکی از این موارد ، شخص منحرف و خودباخته ای را به اردوگاه آوردند تا به قول خودش بچه را آگاه سازد . نکته جالب توجه اینکه او سعی می کرد اقدامات عراقی ها را توجیه و حتی شکنجه کردن آنان را نیز موجه جلوه دهد . او در بازدیدی که از یکی از آسایشگاه ها داشت ، وقتی که دستشویی آسایشگاه را که با گونی و چند تکه آهن و ...( تقریبا شکل کیوسک تلفن های قدیم) و توسط بچه ها درست شده بود را که دیده ، بدون دقت به این که چه چیزی می باشد ، آن را یخچال تصور کرده و شروع کرد به تعریف و تمجید از عراقی ها که ، ببینید برای خدمات رسانی به شما اسرا ، آنان همه امکانات را برایتان فراهم کرده اند و حتی در اردوگاه برای شما یخچال !!! هم آورده اند ، ولی شما باز هم ناسپاسی می کنید!!؟
این ادعا در حالی بود که آن مزدور ، دستشویی را با یخچال اشتباه گرفته بود . البته این اظهار نظر آن فرد مثلا کارشناس آگاه !! و ذکاوت بالای وی ؟! تا مدت ها عامل مضحکه و خنده بچه ها شده بود و اسرا به داشتن چنان دستشویی که شبیه یخچال است، مباهات می کردند !
صادق مهماندوست
•┈••✾💧✾••┈•
#طنز_جبهه
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 یادش بخیر
چای خوردن های عصرانه جبههای،
وقتی که یک نفر ایثارگرانه کتری بزرگ روحی رو پر از آب تانکر می کرد و جوش میاورد و مشتی چای خشک میریخت تو کتری. نه از فلاسک خبری بود و نه قوری
لیوان های جای مربا رو میشست و پر از چای تازه دم میکرد و همه حلقه میزدیم دور اون و خاطرات عملیات قبل رو زنده میکردیم.
لذت چای در شیشه مربا و قند در کاسه روحی، ناگفتنی بود.
و باید گفت؛
بهترین آدمهای زندگی، اونهایی هستن که وقتی کنارشون بشینی، چایت هم اگر سرد بشه، دلت گرم میشه...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
https://eitaa.com/hosiniya