☀️از این رو رهبران بعدی سازمان مناففین خلق یعنی مسعود رجوی و موسی خیابانی عنوان میکردند که اقدام تقی شهرام و بهرام آرام اشتباه بوده است و آنان را اپورتونیستهای چپنما میدانستند؛ اما درمقابل همچنان بر مسیر مارکسیسم حرکت میکردند و اندیشه شریفواقفی برای ادامه حیات سازمان را مطلوب نمیدانستند. در روز ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ دومراسم همزمان و جداگانه در دانشگاه صنعتی شریف ودانشگاه تهران با عنوان بزرگداشت سالروز شهادت مجیدشریف واقفی برگزار شد. مراسم دانشگاه صنعتی شریف را سازمان منافقبن خلق برپا کرد و مراسم دانشگاه تهران را دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران برگزار کردند. سازمان منافقین خلق از قبل با عنوان "ادامهدهنده راه شهید مجید شریفواقفی" و با مرزبندی با دیگر نیروهای مذهبی که به سرزنش قاتلان وی میپرداختند، اعلام کرده بود که بهجز مراسم دانشگاه شریف مراسم دیگری ندارد و بدین ترتیب به مراسم دانشگاه تهران مُهر عدمپذیرش زده بود. در مراسم دانشگاه شریف، موسی خیابانی ضمن یک سخنرانی مفصل، رهبران مارکسیستشده سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ را "اپورتونیستهای چپنما" خواند
مرکزیت سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب، هرچند خود را "ادامهدهنده راه شهید مجید شریفواقفی" میدانست، اما در عمل همچنان معتقد به مارکسیسم و مخالف با اسلام بود
😎 تقی شهرام اگر مسلمانهای داخلی سازمان را ترور کردند، رجوی و خیابانی ۱۷۰۰۰مسلمانهای بیرون از سازمان را هم ترور کردند و به شهادت رساندند.
☀️رجوی حتی به موسی خیابانی و اشرف ربیعی هم رحم نکرد وباعث کشته شدن آنها در خانه زعفرانیه، شد...
☀️اما ماجرای مجید شریف واقفی چه پیامی برای امروز میتواند داشته باشد؟ شریف قربانی التقاطی شد که مدعی بودند اسلام مکتبی کهنه است و به کار مبارزه و سیاست نمیآید؛ بلکه برای این مهم باید از مکاتب مدرن کمک گرفت. آن روز از بین دو مکتب مدرن مارکسیسم و لیبرالیسم، مارکسیسم جذابتر و رونقاش افزونتر بود و به همین دلیل سازمان مجاهدین خلق با گرایش به مارکسیسم و عبور از اسلام ابتدا منحرف و سپس مشغول تروریسم شد و از قضا تروریسم را از درون خود آغاز کرد. امروز هم برخی معتقدند اسلام محترم است اما برای سیاست و حکومت باید باز هم با چیز دیگری مخلوط و ممزوج شود. و حالا که مارکسیسم به پایان آمده و رونق از آن لیبرالیسم است، معتقدند باید لیبرالیسم سیاسی را پیگیر بود. ماجرای مجید شریف واقفی این هشدار را میدهد که التقاط تا کجا میتواند خطرناک و بیرحم باشد!
☀️بعضی دیگر اما معتقدند که لیبرالیسم نه مانند مارکسیسم یک مکتب و ایدئولوژی، بلکه حکمرانی بیطرفی است که اجازه میدهد سایر مکاتب آزادانه و بدون خشونت در آن فعالیت داشته باشند. صرفنظر از کذب بودن چنین ادعایی که پیشتر در تسنیم درباره آن نوشتهایم و بازهم خواهیم نوشت، حتی اگر بیطرف بودن ارزشی لیبرالیسم را هم بپذیریم، باز هم صاحبنظرانی در دنیا از جمله مایکل سندل استاد مشهور دانشگاه هاروارد معتقدند که نه تنها بیطرفی یک حکومت ممکن نیست بلکه به تولید رادیکالیسم هم منجر میشود.
☀️تولید و بازتولید تروریسمی مانند داعش از دل فرهنگ غربی و با ظاهر اسلامی نشان میدهد که چگونه ادعای بیطرفی ارزشی یک حکومت هم میتواند رادیکالیسم وحشتناک تولید کند. در این باره بعدها بیشتر خواهیم نوشت...
ارادتمند: #ناصرکاوه
کتاب خاطرات دردناک، ناصرکاوه
محمد طاهر رحیمی از کادرهای درجهیک سازمان هم در اعترافات خود نوشته است: بهرام آرام در خانه تیمی خیابان ظفر در حالی که شدیداً ناراحت بود، مطرح کرد: «از این به بعد دیگر آنها (مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف) بهصورت دشمنان ما خواهند بود و با توجه به تعصب شدید مرتضی در مورد مذهب، ممکن است بعد از این مهمترین رسالت خود را از بین بردن افرادی دانند که سازمان را به مارکسیسم سوق دادند.» مرکزیت تصویب کرد که #شریف_واقفی، #صمدیه_لباف و #سعید_شاهسوندی را تصفیه فیزیکی (ترور) کنند. طبق قراری که از طریق لیلا زمردیان به شریف واقفی ابلاغ شد، وحید افراخته و او در ساعت 4 بعدازظهر روز 16 اردیبهشت ماه 1354 در سهراه بوذرجمهرینو (15 خرداد شرقی)، باید یکدیگر را میدیدند. قبلاً محسن سیدخاموشی و حسین سیاهکلاه در یکی از کوچههای خیابان ادیبالممالک مستقر شده بودند و در انتظار ورود شریفواقفی بهسر میبردند که قرار بود علامت آن را منیژه اشرفزاده کرمانی بدهد. زمردیان (بیآنکه از جریان ترور مطلع باشد) او را تا محل ملاقاتش با وحید همراهی کرد و جدا شد. قرار بود در این ملاقات آخرین حرفها زده شود و وحید (احتمالاً و صرفاً بهلحاظ تاکتیکی جهت انحراف ذهن شریف) موافقت سازمان را به شریفواقفی اعلام کند...
☀️وحید او را به داخل خیابان ادیب برد و زمانی که به کوچه محل استقرار دو عضو دیگر رسیدند و خواستند از آن عبور کنند، حسین سیاهکلاه یک گلوله از روبهرو به صورت شریفواقفی و وحید افراخته نیز گلولهای از پشتسر به او شلیک کرد. جسد او بهسرعت در صندوق عقب اتومبیلی که از قبل آماده بود قرار گرفت، وحید و دو نفر دیگر با رانندگی محسن خاموشی بهسوی بیابانهای مسگرآباد حرکت کردند. در آنجا شکم شریفواقفی توسط خاموشی و سیاهکلاه پاره شد و در آن، محلول بنزین و کلرات و شکر ریختند و آتش زدند. پس از سوزاندن جسد، آن را قطعه قطعه کردند و در چند نقطه دفن کردند. در حین سوزاندن و مثله کردن جسد، یکی از دستهای حسین سیاهکلاه مقداری سوخت که در نتیجه نتوانست در برنامه بعدی که قرار بود ساعت 6 بعدازظهر اجرا شود (ترور صمدیه لباف) شرکت کند.
موسی خیابانی در چهارمین سالروز ترور شریف واقفی، عاملان شهادت وی را اپورتونیستها خواند و گفت: «ما بر آن نیستیم که مجید را بزرگ کنیم و از او شخصیتی خارقالعاده و افسانهای بسازیم.
☀️رهبران بعدی سازمان بر مدار ترور
حذف شریف واقفی و بهدنبال آن ترور ناکام صمدیه لباف و بازداشت او در همان روز، شکاف میان نیروهای مذهبی و مرکزیت سازمان بهرهبری تقی شهرام و بهرام آرام را عمیقتر کرد. لطفالله میثمی از ناباوری اولیه نیروهای سیاسی در مواجهه با خبر برادرکشی مجاهدین خلق سخن میگوید. «مرحوم بازرگان از اینکه سازمان مجاهدین که دستپرورده تفکر مذهبی خودش بود اینطور شده بهقدری وحشت کرد که گویی آذربایجان میخواهد تجزیه شود و مملکت دارد از دست میرود.»
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
🌟حضرت امام (ره) خطاب به سردار شوشتری در عملیات مرصاد مي فرمايند: "در اين دنيا كه نمي توانم كاری بكنم. اگر آبرويی داشته باشم در آن دنيا قطعاً شما را شفاعت خواهم كرد."
🌟"منافقین در قالب 50 تیپ و هر تیپ 250 نفر با لباسهای خاکی, که فقط بازوبند سفیدی که روی بازوهای شان بود آنها را از بسیجیها متمایز میکرد با تجهیزاتی که از صدام گرفته بودند از تنگه پاتاق به طرف اسلام آباد حرکت کردند و در روز سوم مرداد ماه در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)، اسلام آباد را گرفتند. آنها در شهر اسلام آباد به کسی رحم نکردند و هر فردی که حتی ته چهره حزب اللهی داشت را به رگبار گلوله بستند. حتی در بیمارستان امام خمینی اسلام آباد به مجروحان هم رحم نکردند و در فجیعترین کارشان، مجروحان بیمارستان امام خمینی را از روی تخت به محوطه بیمارستان برده و همه آنها را به رگبار گلوله بستند. منافقین در حرکتی دیوانه وار و در نهایت بی رحمی, بیمارستان اسلام آباد غرب را به آتش کشیدند..."
برشی از جنایت منافقین در عملیات مرصاد
🌟"شهید ی که هیچ کس منتظرش نبود"
شهید "سیفالله شیعهزاده" از شهدای بهزیستی استان مازندارن بود که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد. کم سخن میگفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بی سیمچی بودن را قبول کرده بود. سرانجام این شیر مرد و دلاور بسیجی, در جریان عملیات مرصاد توسط منافقین اسیر شد... این رزمنده با هوش برگه و کدهای عملیات رو قبل از اسارت خورده و قورت داده بود... منافقین پس از شهادت ایشان، برای بدست آوردن رمز و کدهای بی سیم، سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد و او مظلومانه زیر بدترین شکنجه ها سرانجام به شهادت رسید... آسایش امروز را مدیون فداکاری این شهدا هستیم....
برشی از زندگی شهید, سیفالله شیعهزاده
🌟شهیدی که به دست منافقان, در عملیات مرصاد تکه تکه شد
"نخست دستهایش را در حالی که زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حملهور شد و سرش را از پشت سر برید و آن. طوری که همه ما او را از دور میدیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل موسوی کردند...خاطره ای از شهید سید جلیل موسوی
🌟"از «پاریس» تا «مرصاد»... از مسیحیت تا تشیّع... از زندگی در قلب اروپا تا شهادت در جنگ میان ایران اسلامی و همه دنیای کفر... «ژروم امانوئل کورسِل» این راه طولانی را در 7 سال طی کرد... تنها شهید اروپایی دفاع مقدس ژروم ایمانوئل کورسل معروف به کمال کورسل بود که در عملیات مرصاد شهید شد... وقتی از او پرسیدند: چه کسی تو را شیعه کرد؟... در جواب گفت: دعای کمیل امام علی (ع)..."
برشی از زندگی شهید, ژروم امانوئل (کمال) کورسل
🌟شهیدی که منافقین چشمهایش را در آوردند و گوشهایش را بریدند و...دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده است... وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش... به سید مهدی گفتم: مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟... گفت: "مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم"... گفتم: برو و مواظب خودت باش!... او با اینکه خودش می دانست بر نمی گردد، گفت: این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!... "سید مهدی در عملیات مرصاد عضو گردان مسلم لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود و در منطقه اسلام آباد غرب به شهادت می رسد... منافقین سفّاک ابتدا چشم هایش را در آورده بودند... بعدا گوش هایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش را شکستند و در نهایت بی رحمی پوستش را کنده بودند و سرانجام بدنش را سوزانده بودند... زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم..."
خاطره ای از مادر شهید, سید مهدی رضوی
کتاب خاطرات دردناک
#ناصرکاوه
#شهدا
#مرصاد
#منافقین
https://eitaa.com/hosiniya