حُسینیهدل
گفت که : چیکارکردیبهتکربلادادن ؟ گفتم : ضجهزدم!
ولیمیشدامشببجایهیئتمثلهفتهپیش
توحرمتباشم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طبیعیهمنیادِدههاولمحرم
افتادم ؟
حُسینیهدل
+ دنیایهعکسِاینطوریبهمنبدهکارِ :)
میگفتکه :
مامزدمونروگرفتیم ، حالاوقتِکارِ ..
+راستمیگفت
#هیئتینوشت!
#اندراحوالات
خداکنهبیوفتهبازنگامبهحرم . .
امامرضامددکنهبیامبهحرم ،
بِدمتوبینالحرمینسلامبهحرم (:🚶🏻♂
حُسینیهدل
#پارت5 بااون حال خراب که نمیشد برم خونه راهمو کج کردم به سمت حرم معمولا اینجور وقتا که دربهدرمو ج
#پارت6.
چند روزی گذشت ازون ماجرا ولی همچنان بی خبری بود که کلافم میکرد
فقط کافی بود گوشیم زنگ بخوره به هزار امید میرفتم سمتش به امیدِ اینکه از اداره باشه و بگن چندنفر انصراف دادن و من جایگزین شدم
ولی هر روز ناامید تر از دیروز . .
تو این چند روز ، روزی نبود که رفیقم زنگ نزنه و خبر بگیره هیچ وقت حرفای امید دهندشو یادم نمیره :
+ ببین اینطوری نکن خودتو هااا ناامیدی بدترین گناهِ خودت میدونی
+ من مطمئنم باهم راهی میشیم اصلا بهم وحی شده خودت که تو این یه سال منو شناختی آدمی نیستم که الکی حرفی رو بزنم
+ راستی مداحی آماده کردی اونجا بخونی؟
من چندتا آماده کردم حالا باهم هماهنگ میشیم برات بخونم ببین خوبه که تو موکبا بخونیم
درجواب ِ همه حرفاش فقط یه چیز میگفتم:
تو خودت رفتنت درست شده نگرانی نداری ، منم که مثل اسپند رو آتیشم ..
فقط کافی بود بهش پیام بدم امروزم هیچ خبری نشده به یه ساعت نمیکشید که زنگم میزد و میگفت کجایی ؟ حاضرشو بریم حرم
میگن آدمارو تو سفرمیشناسن ، ولی من رفیقمو قبل سفرشناختم:))
اون روزم بهش پیام دادم مثل هرروز :
- نمدونی دیشب چ خوابی دیدم ..
خواب دیدم باهم راهی شدیم ، تو خواب دیدم بینالحرمینم(https://eitaa.com/hosseinie_128/1292)
+ ببین این یه نشونه اس ، اصلا حاضرشو بریم حرم آروم بشی
طی ِ دوهفته هر روز صبح اول میرفتیم اداره خبر میگرفتیم و بعدش با بغض و ناامیدی میرفتیم حرم بعضی وقتا که دقت میکردم میدیدم رفیقمم بیشتر از من ناراحت نبوده باشه کمتراز منم نبود ، انگار کاراونم گیربود
مامانم همیشه میگفت :
عجب رفیقی داری هر روز از کارش میگذره پابهپات میاد ، حیفِ ولش نکن کم پیدامیشه ازین رفیقا ..
بعداز یه هفته یه روز صبح گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود
- الوو ؟
+ . . . ؟
- بله بفرمائید خودم هستم
+ لطفا هرچه سریعتر پاسپورت و کارت ملیتون رو بیارید اداره ، برای کاروان اربعین
زبونم بند اومده بود انگار خواب میدیدم
- مطمئنید ؟ اخه من نفر چهارم توی لیست ذخیره ها بودم ، چطور ممکنِ درعرض یه هفته ۳ نفر انصراف بدن ؟؟
+ شده دیگه ، اگه ناراحتی به نفر بعدی زنگ بزنم
- نههه نههه الان میارم مدارک رو
+ خب حالا عجله نکن امروز که دیره الان ساعت ۹:۳۰ ، توی پرونده بسیجت نگاه کردم از خونتون تا اینجا تقریبا یه ساعتی راه ِ
تابیای همون ۱۱ اینا میشه ، فرداساعتای ۸ بیار مدارک رو که پرونده اربعین رو میخوایم ببندیم
- بله چشم حتما ، خداخیرتون بده
+ یادم نرفته چقد تواین هفته هرروز میومدی و خبرمیگرفتی ببخش اگه ناامیدی بهت میدادم اخه برای خودمم عجیب بود و غیر ممکن که ۳نفر درعرض چند روز انصراف بدن
- شماهم حلال کنید من مزاحمتون میشدم کارِ دیگه ای از دستم برنمیومد . . .
#ادامهدار
#دفترچهخاطراتیهنوکر².