eitaa logo
حُسینیه‌دل
307 دنبال‌کننده
490 عکس
236 ویدیو
0 فایل
ما با کدام سجده شُکر کنیم که افتاده دستِ تو کار و بار ما . . " . . - کپی ؟ فعلا فقط فورواد
مشاهده در ایتا
دانلود
حُسینیه‌دل
#پارت‌9 + دیگه سفارش نکنماا - هنوز سفارشای دفعه قبل تو گوشم هس مامان جان😂 + کاش مثل دفعه قبل ایندفعه
دوباره رسید اون شبایی که همه خواب بودن و من خیره به راه بودم دوباره رسید روز و شبایی که تو‌راه‌ نمیتونستم‌ سرجام‌ بشینم بی‌ قرار‌بودم‌ که‌ کی‌ میرسم‌ فرقش این بود دفعه قبل روهوا خیره به زمین بودم و هندزفری تو گوشم ایندفعه خیره به روبرو و جاده(https://eitaa.com/hosseinie_128/1585) - خب بلندشو نوبت منه جای پنجره بشینم + بزا تا فردا من بشینم فردا تو - عههه بچه پرو از مشهدتا خود قم نشستی جای پنجره + خب حااالاا بیابشین😂 (یادمه قبل اینکه کارام درست بشه واسه اینکه بهم امید بده میگفت: + ببین از الان بگم من جای پنجره میشنمااا - آرهههه باشه منم گذاشتم - نه جدا من اگه مدت طولانی تو اتوبوس باشمو کنار پنجره نباشم نفسم میگیره + اخ راس میگی یادم رفته بود من مث ماهیا آبشوش دارم میتونم تا مدت طولانی نفسمو نگه بِداارمممم😐 + وااای گمشووو🤣🤣) ادایی برا رفیقم در آوردمو کفشمم گذاشتم زیر صندلی و رفتم کنار پنجره هندزفریمو گذاشتم تو گوشم و مداحی رو پلی کردم و خیره شدم به جاده ای که گاهی از تاریکیش چشمم درد میگرفت یادِ دل ِ خودم افتادم . . آره دل‌ماهم همینطور سیاه و تاریکی اگه یه وقتی نوری پدیدار میشه تو اون برهوت تویی قربونت برم آقای اباعبدالله💔 اگه یه وقتی یه روشنی پیدامیشه واس خاطره اینه که تو تاریکی روضه هات نشستم و گریون بودم برات اگه یه وقتی یه روشنی پیدامیشه تو اون تاریکی واسه اینه که انقدر برات سینه زدم که سینم سیاه و کبود میشه! داشتم عکسای کربلامو نگاه میکردم یهو عکسی که تو بین‌الحرمین با برادرم گرفتم رسیدم ناخداگاه رفتم تو لیست تماس هام و با برادرم تماس گرفتم .. + الو ؟ جانم - بهههه سلام بربرارِ گرام خوبی هیئتی جان؟ چ خبر کربلایی ؟ کجایی + سلااامم عرض به خدمتتون فعلا ایرانیم درخاکِ وطن - عههه کی وجود پربرکتتون رو میبرید از ایران؟ + . . . - بخند بخند برادر من ، همسفرخوبی نبودی دفعه قبل من از دلتنگی مامان بابا برات گلایه میکردم صاااافففف میرفتی میزاشتی کف دستشون + بسه دیگه خوشمزه مامان نیس قربون صدقت بره بگه اخ بگردم بچمو دلش واسم تنگ میشده - نگفتید کجاهستید؟ + قمیم هنوز - عه پس من زودتر میرسم ، تااخرشب مرزیم + مراقب خودت باش بامامانم درتماس باش همش میگفت از خودمون عکس بفرستیم براش - باشه حواسم هست ، التماس‌دعاکربلایی ان‌شاءالله که ببینیم همو کربلا خداحافظ مرز مهران که رسیدیم توی صف بودم که از گیت رد بشیم یهو برق‌های مهران رفت و تاریکی مطلق ناخداگاه بلند گفتم : - یاااااا حسیننننننن خداوکیلی قلبم به تپش افتاد فکر کردم اتفاقی افتاده و الاناس که مرز رو ببندن ولی الحمدالله به ثانیه نکشید که برق‌ها برگشت و این گلوی من بود و سوزشش از دادِ ذکر ِیاحسین ، یه حالی مثل موقع هایی که تو هیئت ذکرمیگم(: ۳:۳۰ ، ۴ بامداد بود که از مرز رد شدیم . . .