پشتبام
#یادداشتهای_حجت_الاسلام_حیدری
جاهای عادیای هم هستند که خاطرات خوب را یاد آدم میآورند. برای من، پشت بام یکی از همان جاهاست. کوچکتر که بودم، با عموها در یک ساختمان سه طبقه زندگی میکردیم. کلی صفا داشت وقتی با پسر عموها توی پشت بام جمع میشدیم و هر نوع آتشی که میخواستیم، میسوزاندیم یا از آن بلندی، هواپیماهایی که در فرودگاه مهرآباد توقف کرده بودند را میشمردیم و درباره اسم و مدل شان برای هم خالی میبستیم.
بزرگتر که شدم، پشت بام برایم بیشتر تبدیل شده به جایی برای زیارت. همان زیارتی که حضرت سفارشش را به کسانی کرد که دستشان از کربلا دور است: به بام خانه برو و به چپ و راستِ آسمان نگاه کن و سپس رو به کربلا بایست و ....
اما همچین شبی، پشت بام بد تا میکند با دل آدم. شیعه را یاد غریبی و بی کسی میاندازد. یاد تنهایی و خنجری که نزدیک ترین آدمها از پشت زدند به عزیزترین عزیزها.
نمیدانم این روایت چقدر معتبر است، اما شبهای شهادت #محمد_بن_علی ، «پشت بام» بد تا میکند با دل من. چون میگویند تا چند روز تبدیل شده بود به جایی که از پیکر بی جان و رها شدهی #اباجعفر ، نورانی شده بود...
.
.
باشد، باشد؛ قبول دارم. «پشت بام» با همهی این تنهایی و غربتی که با خودش دارد؛ خیلی بهتر است از عارضههای طبیعی زمین یا پستی و بلندیهای آن
یعنی خیلی بهتر است از آن جایی که روضه خوانها بهش میگویند:
گودال
@msnote
@hoseiniyehandisheh