eitaa logo
حسینیه اندیشه و جبهه مقاومت
533 دنبال‌کننده
237 عکس
57 ویدیو
133 فایل
مباحث و یادداشت‌هایی هم‌سو با حسینیه اندیشه در موضوع جبهه مقاومت ✔️آدرس وب سایت: http://hosseiniehandisheh.ir ✔️آدرس کانال رسمی حسینیه اندیشه: https://eitaa.com/HossiniehAndisheh ✅ ارتباط با مدیر کانال: @azn1360
مشاهده در ایتا
دانلود
1(2).mp3
47.45M
🎙صوت ◾️شب سوم عزاداری ایام فاطمیه دوم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حیدری موضوع: ساختارهای اجتماعی غاصب خلافت; از "سقیفه" تا "توسعه"
◀️ پیوست با توجه به مشکل پیام رسان ایتا در بارگذاری صوت های با حجم بالای ۵۰ مگ متاسفانه فایل صوتی شب دوم در این پیام رسان بارگذاری نمی شود، لذا علاقمندان گرامی می توانند جهت بهره مندی به کانال حسینیه اندیشه در پیام رسان بله یا سروش مراجعه فرمایند. ☑️ مدیریت کانال حسینیه اندیشه
تصویر ◾️آخرین شب عزاداری ایام فاطمیه دوم حجت الاسلام و المسلمین حیدری موضوع: ساختارهای اجتماعی غاصب خلافت; از "سقیفه" تا "توسعه"
1(3).mp3
47.91M
🎙صوت ◾️شب چهارم عزاداری ایام فاطمیه دوم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حیدری موضوع: ساختارهای اجتماعی غاصب خلافت; از "سقیفه" تا "توسعه"
هدایت شده از محمدصادق
ناچاری‌هایی برای تعظیم خاضعانه‌تر [برای مُریدِ «غزل» و مربّیِ «رباعی»] پیامبری که مکارم اخلاق در برابرش زانو زده و حلم و تحمّل پیش پایش خم شده، اگر به یک بچّه بگوید «او وزغ پسر وزغ است»، حتماً حجم متراکمی از کثافت و رذالت را به چشم خود دیده و عاقبت پر از عناد و عداوتش را به او خبر داده تا شاید برگردد. چون وزغ همان حیوانی است که از دم و بازدمِ بی‌مقدارش هم فروگذار نمی‌کرده و در آتش نمرود می‌دمیده تا ابراهیم بیشتر بسوزد. شاید به همین دلیل بود که وقتی نواده‌ی ابراهیم در حجاز قیام کرد، «حَکَم بن ابی‌العاص» آن‌قدر پیامبر را مسخره کرد و مثل همان وزغ، به آتشی که قریش برای محمّد افروخته بودند، دمید که نبیّ‌خدا او را از مدینه بیرون کرد و وقتی پسرش «مروان بن حکم» را دید، فرمود: «او وزغ پسر وزغ است.» پدر و پسر به حدی در تاریکخانه‌های ظلمات فرو رفته بودند که حتی خلیفه‌ی اول و دوم هم جرأت نکردند تا شفاعت عثمان درباره‌ی «مروان» بپذیرند و او را به مدینه راه دهند. اما خلیفه‌ی سوم وقتی روی مرکب غصبی‌ش پرید، دخترش را به مروان سپرد تا تبعیدیِ دوران پیامبر، داماد خلیفه شود و آن‌قدر در دارالخلافه بتازد که یکی از بهانه‌های مخالفان برای کشتن عثمان جور شود.   بعد از آن، گرچه مروان با پسر ابوطالب بیعت کرده بود، غائله‌ی جمل را به راه انداخت اما «شترِ» آن زن به خاک افتاد و «وزغ» هم اسیر شد. حسنین شفاعتش کردند و پدرشان قبول کرد اما گفت: «نیازی به بیعتش ندارم؛ دستش دست یهودی است و اگر با دست بیعت کند، با پشت‌ش آن را می‌شکند ... او پرچم گمراهی را به دوش خواهد کشید» معاویه که به سلطنت رسید، مروان برای سبّ علی پیشتاز شد و در مقابل چشمان حسن‌بن‌علی، تا جایی در شهر پیامبر لجن پراکند که پسر ابوسفیان، فدک را به او بخشید و «تبعیدشده از مدینه»، برای چند سال «امیر مدینه» شد. وقتی هم که نامه‌ی یزید به والی مدینه رسید و از اهل شهر بیعت خواست، مروان از «ولید بن عتبه» خواست تا حسین را ـ همان که بعد از جمل شفاعتش کرده بود و هنوز حتی به سوی کوفه حرکت نکرده بود ـ بکشد... اگر همه‌ی این‌ها را گفتم و تمامی این خطوط را به نام نجس مروان آلوده کردم، از روی ناچاری بود. چون تا درکی از عمق ضلالت پیدا نکنیم، عظمت نور معلوم نمی‌شود. حالا شاید بهتر بتوانیم در مقابل آن شیرزن و روضه‌هایش خم شویم. شیرزنی که در بقیع، مجلس به راه می‌انداخت و طوری برای «عباس»ش روضه می‌خواند که سیاه‌ترین قلب را می‌سوزاند و «مروان» را هم به گریه می‌انداخت. همسر علی باید هم اهل اعجاز باشد و با توسل به نور شوهرش، قرآن را هر روز، تر و تازه کند. خدا گفته: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره أو اشدّ قسوه...» اما امّ‌البنین است دیگر؛ دل شقیِّ معروفی مثل مروان را هم می‌شکافد و آب چشم او را از درون قلبش بیرون می‌کشد و با روضه‌هایش آیات قرآن را کامل می‌کند: «... و إنّ منها لما یشّقّق فیخرج منه الماء» ... مگر شوخی است؟ تاریخ باید شهادت بدهد که ائمّه‌ی ضلالت چطور در برابر عظمت علیامخدّرات علوی به انفعال افتاده‌اند ...       ـــــــ چند وقتی است که به «محسن رضوانی» بدهکار شده‌ام. بدهکار چند بوسه به دست‌هایش به خاطر شعری که در آن، *چهار* فداییِ را در قالب یک *رباعی* معرفی کرده: *رباعی* گفتی و تقدیمِ *سلطان غزل* کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو‌ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی *رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد* *به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی* می‌شود چند حرف از آن مصرع‌های تکّه‌تکّه‌شده‌تان را به ما هم یاد بدهید تا ما هم کمی وفا و ادب یاد بگیریم و با آستان‌بوسیِ  پسران شما عباس و عبدالله و جعفر و عثمان، خرجِ پسر زهرا شویم؟ @msnote سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنیم. التماس دعا
🔆 پياده شدنِ مدل سرمايه‌داري در ایران، بستر شکل‌گیریِ شکاف طبقاتی و تحميلِ محروميت‌های اقتصادی و فرهنگی و محرومیت‌های جنسی است. 🔷 آیت الله علامه سید منیرالدین حسینیِ الهاشمی: «پياده شدنِ مدل سرمايه‌داري در ایران بستر تحميل محروميت‌هاي سياسي و فرهنگي شده، و مشکلات اقتصادی و اختلاف طبقاتی به‌وجود آورده است. در ايران، [فرضا]ً ۲۰ درصد از جامعه، هم پول دارند و هم مقام دارند و هم ارضاء جنسي دارند؛ ۳۰ درصد به‌صورت متوسط در فشار هستند ولي اين‌ها را تا حدودی دارا هستند. و ۵۰ درصد هم در فقر اقتصادي، فقر جنسي و فقر هويتي زندگي مي‌كنند. چون آنها دارند تحقير‌شأن مي‌كنند! جامعه دارد تحقيرشان مي‌كند! بَعد، غرب به اين جمعيت بزرگ (به این ۵۰ درصد) مي‌گويد: شما آزاديد! شما آدم هستيد! اختيار شما به دست خودتان است! اين‌ها چكاره هستند؟! اين ارزش‌ها هستند كه شما را اين‌طور محدود كرده‌اند!! 👈 يك بار نمي‌گويد «انگيزش مادي» و «اختلاف طبقاتي» و «نظام سرمايه‌داري» شما را اين‌طور كرده است! يك بار نمي‌گويد غلط بودنِ «نظامِ توزيع ثروت، قدرت، اطلاعات»، شما را اين‌گونه كرده است! مرتب می‌گويد «وابستگي شما به ارزش‌ها» شما را اين‌طور كرده است! بنابراين، طبيعي است كه در جامعه ناهنجارهاي تلخي به‌وجود آيد كه براي دشمن مايهٔ اميدواري می‌شود و او می‌تواند ارزش‌هاي اسلامی را، به‌دليل محروميت‌هايي كه خودِ نظام سرمايه‌‌داري در عمل براي مردم ايجاد كرده است، مورد هجوم قرار بدهد!» ☑️ @moniroddin
۱۲ اسفندماه، سالروز رحلت پرچمدار انقلاب فرهنگی و موسس فلسفه چگونگی اسلامی حضرت آیت‌الله علامه سیدمنیر الدین حسینی الهاشمی گرامی باد فاتحه مع الصلوات
✅ بخشی از بیانات آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری (عضو محترم مجلس خبرگان رهبری) در تاریخ ۱۸ فروردین ۹۶: «من اهل مبالغه نیستم و قصدم این نیست ولی این‌جا با قاطعیت عرض می‌کنم ـ از محضر همه‌ فرهیختگان عزیز و بزرگانی که حضور دارند، عذر خواهی می‌کنم ـ بنده مدعی‌ام این کار، کاری است که یک متفکر عمیق که بتواند عمق درگیری جبهه‌ی حق و باطل را بفهمد در همه‌ مظاهر و سر سپرده‌ به آستان ولایت حقه باشد، هیچ چیز را در عرض امیرالمؤمنین(ع) قبول نداشته باشد، این کار از عهده‌ او برمی‌آید. و من مدعی‌ام تنها فیلسوف انقلاب اسلامی، استاد بزرگوار ما ـ که من شاگرد کوچک ایشان هستم ـ علامه سید منیرالدین حسینی(ره) است. بنده ایشان را فیلسوف انقلاب می‌دانم و لاغیر. کسی که عمق درگیری فرهنگی جبهه‌ حق و باطل را بفهمد و بتواند مسیر انقلاب اسلامی را برای عبور از این فضا تئوریزه کند.»
✅ بخشی از بیانات آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری (عضو محترم مجلس خبرگان رهبری) در تاریخ ۱۸ فروردین ۹۶: «الحمدلله نیروهای بسیار خوب و فرهیخته‌ای داریم که از محصولات برجسته‌ی انقلاب اسلامی است. به فضل الهی آنقدر ظرفیت حوزه و دانشگاه‌های ما با ۴ دهه‌ قبل تفاوت کرده است که اصلاً قابل مقایسه نیست. متفکرینی که در دانشگاه و حوزه‌ علمیه هستند و دغدغه‌ آنان همین مسئله است، حقیقتاً فراوان و بسیارند و برخی از آنان نخبه به مفهوم حقیقی هستند. اینان مایه‌ی امیدند. اما تئوری بنیادین که بتواند عمق استراتژیک انقلاب اسلامی و عمق فرهنگی‌اش را بفهمد و طراحی کند، من فقط یک فیلسوف می‌شناسم: [علامه سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی]. اگر دیگران می‌شناسند، معرفی کنند بگویند کدام فلسفه تولید شده است؟! کدام فلسفه‌ی جدید که فلسفه‌ی عمل باشد و ناظر به تحول فرهنگ در همه‌ی عرصه‌ّها باشد، طراحی شده است؟! کدام تئوری تولید است که بخواهد وحی را حاکم بر همه‌ی عقلانیت بشری ـ اعم از عقلانیت فلسفی، تجربی، اعم از معارف شهودی و غیر شهودی ـ کند؟! خدای متعال بر درجات همه‌ی عالمان اسلام بیفزاید؛ زحمت‌ها فراوان کشیده شده است. بنده نمی‌خواهد قدر زحمتی را کم کنم، خیر غرضم این نیست. می‌خواهم بگویم مسئله‌ انقلاب اسلامی بسیار جدی‌تر و عمیق‌تر است.»
🔷 حضرت آیت‌الله علامه سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی (ره): «گاهی به ذهن من می‌آید که حالا در زمان امام موسی‌بن‌جعفر ـ علیه و علی ابائه و ابنائه صلوات الله ـ مردم چگونه تحمل می‌کردند که امام زمانشان چهارده سال در زندان باشد؛ در حالی که اگر ما در آن زمان می‌زیستیم برای امام خود تمام تلاش خود را به کار می‌بستیم. از طرفی دیگر به نظر می‌آید الان نائب و پرچمدار ایشان، در موضوع نظامات اجتماعی به زنجیرِ نظامات شرق و غرب مبتلا است. فرمایشی که می‌گوید، تا عمل نمی‌رسد و مانعش هم در اختیار نبودنِ نظامات اسلامی است که بتواند جای سایر نظام‌ها را بگیرد؛ حال ما درباره این زنجیرهای نامرئی که آثارش مرئی است چقدر تلاش می‌کنیم؟!» (مباحثی پیرامون اخلاق اسلامی، جلسه13، 1376)
هدایت شده از محمدصادق
یک گواهی همه‌جانبه یک تکه از دعای هست که عبارات سختی دارد و اکثر ما ترجمه‌اش را نمی‌فهمیم. همان تکه‌ای که حضرت می‌خواهد  شهادت بدهد به اینکه اگر در تمام طول عمر هم تلاش کند تا شکر فقط یکی از نعمتهای خدا را انجام دهد، باز هم موفق نمی‌شود و اصلا این کار محال است. بعد چطور شهادت می‌دهد و گواهی می‌کند این را؟ با تمام وجودش از روح و فکر گرفته تا سراسر جسمش: راههای نور چشم چین‌های صفحه‌ی پیشانی روزنه‌های‌تنفس پره‌های نرمه‌ی بینی حفره‌های پرده‌ی شنوایی حرکت‌های زبان فرورفتگی سقف دهان محل روییدن دندان مغز سر رگهای طولانی گردن آنچه قفسه‌ی سینه را در بر گرفته بندهای پی شاهرگ پرده‌ی قلب کناره‌های کبد سر انگشتان جایگاههای مفاصل آنچه را دنده‌هایم در برگرفته گوشت و خون و مو و پوست و عصب و رگها در عصرگاه عرفه می‌گوید: من با همه این اعضای بدنم گواهی می‌دهم که نمی‌توانم از پس شکر یک نعمت هم بر بیایم ولی  فکرکنم شهادت دادن و گواهی کردن، فقط با زبان و موقع خواندن دعا نیست بعضی موقعها هم هست که عمل انسان بهترین گواه است وقتی حدود یک ماه بعد در یک عصرگاه ِ غبار آلود و داغ، زینت دوش نبی، حوالی یک عارضه‌ی طبیعی بنام گودال، دارد می‌جنگد و نزدیک است که به زمین بیفتد خب میدانی؟ بنظرم خیلی طبیعی است که کسی انقدر همه جانبه و با همه‌ی این اعضایش گواهی بدهد؛ وقتی یاد آن شعری میفتم که چند سال پیش شنیدم و مضمونش در بعضی منابع هم نقل شده که : یعنی که تیغ و جسم یار یک هزار و نهصد و پنجاه بار @msnote
هدایت شده از محمدصادق
یک التماس ِ چند بُعدی عقل من، یک عجوزه‌ی عاجز است؛ مثل پیرزنی است که مدام نق می‌زند و بهانه می‌گیرد اما هیچ توانی ندارد تا به خواسته هایش برسد. حالا همچین موجود ِ ضعیفی چطور می‌خواهد بفهمد چرا ماه که ماه خداست، ماه زیارتی ِ شما هم هست؟ و حالا که «ماه خدا»، همان «ماه زیارتی شما» است، آن «کمن زار الله فی عرشه» که در وصف زائر مشهد وارد شده، چه طور معنا می‌شود؟ و نور شما کجای این شش دعایی که هر روز ِ رجب باید بخوانیم، حضور دارد؟ من حتی این سوال‌ها را هم بلد نبودم چه برسد به اینکه پاسخ‌شان را بدانم اما یادم می‌آید که یازده دوازده سال قبل از این، کاری کردید که گوشه‌ای از دفترم را با این کلمات پُر کنم: «من یملک حوائج السائلین» را ضریح تو معنا می‌کند و تفسیر ِ«من یعلم ضمیر الصامتین» به عهده‌ی عتبه‌ی توست. حالا سال‌ها از آن دوران گذشته و به موازات اینکه هر سال لطف شما بیشتر می‌شده، من هم نعمتهای بیشتری را هدر داده‌ام و هدیه‌های گرانقیمت‌تری را ضایع کرده‌ام. یعنی «فطال علی الخطایا دؤوبه» دقیقاً توصیفی از وضعیت من است؛ خرابکاری عادتم شده و به خطا خو کرده‌ام.  درست در همین وضعیت است که فقط یک راه باقی می‌ماند: دوباره راهم بدهید تا از آن راهروی همیشگی، وارد گوهرشاد شوم و با تأنّی از پله‌های رواق پایین بیایم و با ترکیبی از شرم و شوق بگویم: «الحمدلله الذی اشهدنا مشهد اولیائه فی رجب». و شانه‌هایم بلرزد که: «انی قصدتکم و اعتمدتکم». و زار بزنم: «انا سائلکم و آملکم». خوب که هق هق کردم و تمام صورتم که خیس شد، به خدا قسم‌تان بدهم که: «رجعی بحوائجی»  و حاجتم این باشد: «سعیه الیکم غیر منقطع». بعد که دست‌تان را دوباره بر سرم کشیدید، زرنگی کنم و گردنم را جلو بیاورم و آرزو کنم: «الفوز فی کرّتکم»: که اگر در این دنیا نشد، در عالَم رجعت، این گردن را در راه خودتان از بدن جدا کنید... پی‌نوشت: با سپاس‌گزاری خاضعانه از مقام منیع ِ نائب خاص ِ حضرت ولیعصر، حسین بن روح نوبختی که این زیارت بی‌نظیر را برایمان باقی گذاشت چند جمله‌ی بچه گانه بود در ستایش ِ معجزه‌ای بنام زیارت @msnote