eitaa logo
حسینیه اندیشه و جبهه مقاومت
531 دنبال‌کننده
241 عکس
57 ویدیو
133 فایل
مباحث و یادداشت‌هایی هم‌سو با حسینیه اندیشه در موضوع جبهه مقاومت ✔️آدرس وب سایت: http://hosseiniehandisheh.ir ✔️آدرس کانال رسمی حسینیه اندیشه: https://eitaa.com/HossiniehAndisheh ✅ ارتباط با مدیر کانال: @azn1360
مشاهده در ایتا
دانلود
1.mp3
16.07M
📻🎙 سال 1398 توسط مقام معظم رهبری مدظله‌العالی به عنوان سال « » نامگذاری شد. به همین مناسبت، شبکه قرآن صدای جمهوری اسلامی با دعوت از ، برنامه‌ای را با عنوان «طنین تلاش» در 21 قسمت پخش کرد که در آن به موضوعِ «» پرداخته شد. گرچه مدت کوتاه برنامه (3 الی 5 دقیقه) موجب اجمال در طرح مباحث شد و شرایط را برای طرح پیشنهادات ایجابی فراهم نکرد، اما به دلیل طرح سرفصل‌های اصلی پیرامون « در جهان و موانع آن در ایران اسلامی» می‌تواند برای مخاطبان محترم قابل استفاده باشد خصوصا با توجه به این که سال 1399 نیز به عنوان سال «» نامگذاری شده است. در این فایل، تمامی 21 قسمت برنامه‌ی «طنین تلاش» تجمیع شده است. ✅ @hoseiniyehandisheh
«عقبه ی تاریخی ِ یک سبابه» وقتی پیامبر، جامعه بت‌پرست مکه را به هم ریخت و مرکز قدرت در حجاز و قوی‌ترین قبیله‌ی عرب را به چالش کشید و فریاد ِ «محمدٌ فرّق جماعتنا»ی قریش را به آسمان رساند، راهی نماند جز این‌که... 👇👇 ✅ @msnote@hoseiniyehandisheh
... در «دار الندوه» جمع شوند و عقل‌های‌شان را روی هم بریزند تا قدرت و حاکمیت‌شان به تصاحب خداپرستان درنیاید. اما ضربه‌های محمّد (ص) آن قدر کاری بود که خِرد جمعیِ روسای شبه جزیره هم به جایی قد ندهد. همین جا بود که ابلیس بعد از سالها مجبور شد مستقیم وارد شود و به قیافه‌ی بزرگی از اهل «نجد» در بیاید و برای آن‌که بزرگان مکه را به سمت قتل پیامبر ببرد، شروع کند به نقد پیشنهادهای سران قریش: ـ او را از سرزمین‌تان تبعید کنید؟!! نه! در این صورت، شما او را که زیباروی‌ترین و سخنورترین و فصیح‌ترین آنهاست، به میان اعراب فرستاده‌اید. او آنان را فریب می‌دهد و با زبانش شیفته خود می‌سازد و قبیله‌ها یکی پس از دیگری او را اجابت خواهند کرد و مدت زیادی نخواهد گذشت که بادیه‌ها را پر از اسب‌ها و مردان جنگی خواهد کرد... ابلیس خیلی خوب بزرگترین دشمنش را و جنس نهضت نبوی را می‌شناخت و می‌دانست که بعثت محمد چه طور جامعه را بر می‌انگیزد و چه خشم و نفرتی بر ضد الحاد و شرک تولید می‌کند و چگونه مردم را بر ضد کفار به حرکت در می‌آورد. خوب می‌دانست که دعوا، دعوای قدرت بین ایمان و طغیان است اما نمی‌توانست قبول کند که تفاوت بین قدرت ایمانی و قدرت مادی از زمین تا آسمان است: مردان و اسب‌های جنگی؟!! ...محمد (ص) با «من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» ِ علیّ، از توطئه‌ی ابلیسی ِ دارالندوه رهید و به مدینه رفت و با نزول «اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا»، اسب‌ها و مردان جنگی را به سوی قریش سرازیر کرد اما مردان سپاه محمد، «سیصد» نفر بودند در برابر «هزار» مرد جنگی قریش و اسبانش «دو» تا بودند در برابر «چهارصد» اسب قریش؛ نسبتی «یک سومی» در مردان جنگی و «یک دویستمی» در اسب و سواره‌نظام! اوضاع طوری بود که ابوجهل ـ به تعبیر فارسی ما ـ گفت: «این‌ها یک لقمه‌ی چپ هستند» و «بعضی‌ها» بلند شدند و گفتند: «این قریش است و عظمت مادّی‌ش! از زمانی که عزت یافته، هرگز شکست نخورده است» و تا حدی ترسیده بودند که جنگ نه؛ حتی پر کردن مشک‌های آب سپاه از چاه بدر را هم کسی قبول نکرد جز علی. توازن در ساز و برگ نظامی یکسره به نفع قریش بود اما نبیّ طوری غیرتش برای دفاع از پرستش خدا را به میدان آورد و وصیّ طوری قدرت ایمانی‌ش را به رخ لشگر کشید که فرعون ِ پیامبر یعنی ابوجهل کشته شد و ارتش مکه به هم ریخت و خود ابلیس هم گریزان از معرکه فریاد زد و خدا فریادش را در قرآن حکایت کرد: «انی اری ما لا ترون... من چیزی می‌بینم که شما نمی‌بینید» گویا پیامبر مثل همه عرصه‌های دیگر، در جنگ هم بنیان جدیدی را بنا کرد به جای اصالت‌دادن به سخت‌افزار و ساز و برگ نظامی، قدرت روحی و توان ایمانی را مبنا قرار می‌داد و البته ابزار را حذف نمیکرد اما تعریف آن را در تناسب با جامعه مومن و «بنیان مرصوص» تغییر می‌داد. شاید همین بود که وقتی «بعضی‌ها» خواستند مبنای نظامی اسلام را ـ مثل همه چیزهای دیگر ـ تحریف و تأویل کنند، امیرالمومنین به میدان آمد و گفت: «درباره تعداد دشمن سخن گفتی؛ [ولی] ما بر اساس تعداد و کثرت نمی‌جنگیدیم و فقط با کمک یکدیگر و به تکیه بر نصرت الهی به کارزار می‌رفتیم.» این تفاوت‌ها کجا معلوم شد؟ صبح روز عاشورا؛ وقتی سپاه بیست‌هزار نفری کوفه نه فقط در برابر اباعبدالله و ابالفضل و علی‌اکبر و قاسم؛ که در برابر تک‌تکِ یاران حسین کم می‌آوردند و کار را به جایی رساندند که صدای عمربن حجاج درآمد: «احمق‌ها! می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟! این‌ها گروهی مرگ‌خواه‌ هستند. به خدا قسم اگر فقط سنگ به سوی آنها پرتاب می‌کردید، همه‌شان تار و مار می‌شدند.» اما قدرت ایمانی وقتی به اوج برسد و خطرپذیری برای شهادت وقتی نه یک نفر بلکه یک جمع را با هم هماهنگ کند و ریسک مرگ را برای دنیاپرستان به بالاترین سطح برساند، کفار ِ پناه‌گرفته در پولادی‌ترین سپرها و برنده‌ترین سلاح‌ها در شدیدترین ترس‌ها غوطه‌ور می‌شوند و برای سنگ‌انداختن هم در تزلزل و تشتت و ناهماهنگی دست وپا می‌زنند... ادامه👇👇👇 ✅ @msnote@hoseiniyehandisheh
ـ تقدیم به سرنشینان یازده قایق کوچکی که هفت ناو غول‌پیکر بزرگترین ارتشِ طول تاریخ بشریت را به خفّت انداختند و تقدیم به قهرمان گمنام مبارزه مستقیم با امریکا شهید «نادر مهدوی» که به جای حاکم‌کردن ابزار مادی بر انگیزه ایمانی، تعریف ابزار را در تبعیت از قدرت روحی دگرگون کرد و از ترکیب «شهادت‌طلبی» با «قایقهای موتوری»، ناوگان چندین میلیاردی امریکا را از اریکه کارآمدی به زیرکشید و حاکمیت ایمان بر تاکتیک و تکنیک را عینیت بخشید. و تقدیم به پاسدار رشیدی که تحقیر دنیاپرستان را به اوج رسانید و به جای لوله‌ی مسلسلش، سینه ستبرش را به سمت ناو دشمن گرفت و انگشت سبابه‌اش نماینده یک تاریخ آسمانی و یک وجدان نورانی شد؛ همان تاریخ جاودانه‌ی محمدی و علوی و حسینی که با نفس نامیرای خمینی و استقامت خامنه‌ای، به وجدان عمومیِ ایرانیان تبدیل شده است. پی‌نوشت: این روزهای آخر شعبان، از اواخر مناجات شعبانیه «من لاذ بک غیر مخذول» را زیاد تکرار می‌کنم تا راه تکرار این عظمت‌های عرصه نظامی را در عرصه فرهنگ و اقتصاد هم به ما لطف کنند و نخبگان امت محمد با کنار گذاشتن رخوت‌های حوزوی و دانشگاهی، راه خلاص‌شدن از خذلان فرهنگی و اقتصادیِ کفر را هم بدانند و بتوانند ... ✅ @msnote@hoseiniyehandisheh
🔰سلسله مباحث «فلسفه بلا و مصیبت» براساس فلسفه انبیاء 🔆 مرحوم استاد حجت‌الاسلام و المسلمین مسعود صدوق (ره) 📝 انتشار چکیده این مباحث از امروز در کانال حسینیه اندیشه @hoseiniyehandisheh
📝 بخشهایی از چکیده مبحث اول «فلسفه بلاء و مصیبت براساس فلسفه انبیا» 🔸معمولاً مصیبت یک مقوله‌ی استثنائی تلقّی می‌شود و از امور اصلی در زندگی محسوب نمی‌گردد و از این جهت ممکن است بررسی فلسفی آن، امری غریب به نظر برسد؛ اما توجه به دسته‌بندی‌های ذیل می‌تواند به تبیین بحث کمک کند: 1️⃣ یک دسته از بلاها و مصائب، بلاهای طبیعی هستند مانند سیل، زلزله، گردباد، سونامی و... که به ندرت اتفاق می‌افتد؛ یعنی این‌طور نیست که شهرها دائماً دچار این حوادث شوند و لذا ابتلاء به این بلایا، به صورت مداوم و مستمرّ نیست. 2️⃣ دسته‌ی دیگری از مصائب، به مرگ و میر مربوط می‌شود و علّت آن، اموری از قبیل مریضی، کهنسالی و حوادثی مانند تصادف و... است که این دسته نیز از امور استثنائی در زندگی محسوب می‌شود. یعنی این‌طور نیست که خانواده‌ها دائماً دچار مرگ و میر در حوادث شوند و افراد همواره در بستر بیماری باشند. 3️⃣در مسائل اجتماعی، از «بلا و مصیبت‌ها» با تعابیری همانند «مشکلات و بحران‌ها» یاد می‌شود و مواردی مانند گرانی، فقر، عقب‌ماندگی‌ها و... از مصادیق آن‌هاست. مصیبت و بلا در امور اجتماعی نیز بمثابه یک امر طبیعی و پایه‌ی زندگی محسوب نمی‌شود بلکه قاطبه‌ی کشورها توانسته‌اند این مشکلات خود را حلّ نمایند یا در این مسیر قرار گرفته‌اند. 4️⃣برخی مصائب نیز مصائب تاریخی هستند که انسان‌ها و ملّت‌ها با آن روبه‌رو می‌شوند مانند جنگ جهانی اول و دوم. اما مردم و دولت‌ها مدعی هستند که نمی‌خواهند جنگ را به عنوان اساس و پایه‌ای در زندگی خود بدانند. ✅ اما مصائب پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت و انبیاء علیهم‌السلام و جامعه مؤمنین، از سنخ مصائب فوق‌الذکر نیست. 🔹مضامین آیات و روایات و ادعیه نشان می‌دهد که بلا و مصیبتِ انبیا و ائمه اطهار و مؤمنین، یکی از پایه‌های زندگی دینی و یکی از ارکان برنامه‌های خدای متعال در مدیریت این دنیاست. 🔸اگر مصیبت در یک دستگاه فکری بمثابه پایه و اساس تلقّی شود، فلسفه و علّت‌یابی آن ضرورت می‌یابد و تبیینِ «چرایی، چیستی و چگونگی» آن به امری الزامی تبدیل می‌شود و الا به سردرگمی و تحیّر مبتلا شده و مصیبت‌ها به جبر و فطرت و سایر امور تحلیل‌ناپذیر ارجاع خواهند شد. 🔹مصیبت در فرهنگ انبیاء و ائمّه(ع)، بمثابه شغل آن بزرگواران تلقّی می‌شود و هویّت آنان بر مبنای «استقبال از بلا» شکل گرفته است. 🔸شب قدر، شب نزول بلایا و مصائب است و «کلّ امر» در آن، ناظر به دنیا به عنوان دار بلاست. در این میان حضرت ولی‌عصر(عج) است که به تنهایی، تمامیِ مصائب مقدّر شده را می‌پذیرد و دیگران نیز به میزانی که از بلاهای نازل شده درکی پیدا کنند، حظّ خواهند برد و توفیق نوکری و خدمت خواهند یافت. 🔹حال چگونه می‌توان مصائب حضرت ولی‌عصر(عج) را فهمید و در دوران غیبت، با آن حضرت زندگی کرد و رضای خدا را به دست آورد؟ 📋متن چکیده مبحث اول 👇👇👇 ✅ @hoseiniyehandisheh
1_293685497.pdf
352.6K
📋متن چکیده مبحث اول «فلسفه بلاء و مصیبت براساس فلسفه انبیا»
📝 بخشهایی از چکیده «فلسفه بلاء و مصیبت براساس فلسفه انبیا» 🔸 گفته شد که مصیبت و بلاء در فرهنگ انبیاء و زندگی دینی، رکن است و هویت آن بزرگواران را تشکیل می‌دهد و به همین دلیل لازم است قبل از بررسی فلسفه این مصیبت‌ها، توصیفی عینی و تاریخی از مصیبت‌های انبیاء ارائه ‌شود.‌ 🔹 در همین راستا این سوال قابل طرح است: کیفیت تبلیغ پیامبر اکرم (ص) چگونه بوده که سران جامعه‌ی عرب و ملأ و مترفین به ترس و وحشت افتادند؟ چرا به عنوان یک مسأله‌ی امنیتی با حرکت ایشان برخورد شده است؟ اگر طبق ادراکات موجود قرار بوده تا اعتقادات و معارف نظری به مردم ارائه شود، آیا این حجم از وحشت و مقابله و توطئه و درگیری معنادار خواهد بود؟! 🔸 گرفتاری و بلای نبیّ اکرم(ص) و سایر پیامبران این بوده که مردم اسیر نظامات اجتماعی کفر شده‌ و به بردگانی برای حاکمان تبدیل شده‌ بودند؛ یعنی به جای انتقال یک سری اعتقادات نظری، مسأله‌ی آزاد کردن یک امّت مطرح بوده که زیر یوغ قدرتمندان به اسارت درآمده‌اند و به آنها بیگاری می‌دهند. 🔹پیامبران برای تحقق کلمه‌ی توحید و مبارزه با کلمه‌ی کفر قائل بودند که نباید از روش‌های موجود برای رسیدن به قدرت استفاده کرد. پس تفهیم «تئوری خلافت» به مردم و کفّار و افشای سست بودن «تئوری قدرت» توسط پیامبران، و به صحنه آوردن مردم و وعده‌ی پیروزی و نابودی قدرت کفر برای تحقق خداپرستی، از مصائب و گرفتاری‌های فرهنگ انبیاء بوده است. 🔸 پس گرفتاری انبیاء، مصیبت‌ها و بلایایی بوده که ایجاد یک نهضت در پی داشته است؛ نهضتی که در جهت به باور رساندنِ این حقیقت بوده که می‌شود جامعه را بر محور قدرت الهی تشکیل داد و نه بر مبنای نیاز و ارضاء مادّیِ اجتماع. 📋متن چکیده مبحث دوم 👇👇👇 ✅ @hoseiniyehandisheh
1_296527485.pdf
358.8K
📋متن چکیده «فلسفه بلاء و مصیبت براساس فلسفه انبیا»
📝 بخشهایی از چکیده «فلسفه بلاء و مصیبت براساس فلسفه تاریخ انبیا» 🔸 در مبحث قبلی به بررسی مصائب از منظر «فلسفه‌ی چیستی» پرداخته شد و حال باید مصائب را از بُعد «فلسفه‌ی چرایی» تبیین کرد: از آنجا که خدای متعال علاوه بر خلقت عالَم، «فاعل منفی» را خلق کرده است و ریشه‌ی مصیبت نیز به خلق فاعل منفی باز می‌گردد، باید به تشریح «فلسفه‌ی خلقت» پرداخت. 🔹 چرا خداوند فاعل‌هایی را آفریده که قدرت دارند با طغیان و سرکشی خود به عالم خلقت زهر بپاشند؟ پاسخ آن است که اگر غرض خلقت به رشد و تکامل مخلوق باز می‌گردد، هر فرضی که از نظر عقلانی برای تکامل قابل تصوّر است باید محقق شود. یعنی گرچه خلق فاعل منفی، منجرّ به «زندگی همراه با مزاحمت» می‌شود، اما چنین فضایی باعث می‌شود که ظرفیت مخلوق افزایش یافته و مشمول نعمات جدیدی شود که مقیاسی کاملاً متفاوت دارند؛ نعمات و لذّاتی که دستیابی به آنها با «زندگی در یک محیط بدون مزاحمت» ممکن نمی‌شد. 🔸اگر فاعل منفی به این دلیل خلق شود و جایگاهی در اصل نظام خلقت و برنامه‌ی خدای متعال برای مدیریت این دنیا پیدا کند و اجازه داده شود تا فعلِ فاعل منفی در این دنیا دارای اثر باشد، منشأ تمام گرفتاری‌ها و مصیبت‌های بعدی در تمام بخش‌های نظام، به فاعلیت او بر می‌گردد. 🔹 البته هنگامی که خدای متعال چنین برنامه‌ای را تدارک دید، باز هم آغاز خلقت در این دنیا برای حضرت آدم در «بهشت اول» رقم خورد و این امر نشان می‌دهد که آغاز خلقت با رحمت الهی شروع شد و مصائب با اختیار انس و جنّ و با زندگی در محیط مصیبت در این دنیا ادامه می‌یابد و بالمآل به نعماتِ «بهشت دوم» در عالم آخرت دست خواهند یافت. 🔸بر این اساس، یک مرحله از بروز فاعلیت منفی در عالم ذرّ بود و مرحله‌ی بعدی آن، تمرّد ابلیس از سجده و سپس عزم ضعیف حضرت آدم و حوّا در نخوردن از شجره‌ی ممنوعه بود. 🔹از سوی دیگر، هر شخص و امّتی در مقطع خاصّی از تاریخ حضور دارد و تاریخ نیز دارای سه سرفصل است که بلاها و مصیبات و امتحانات و همچنین آیات و حجّت‌های هر یک از این سرفصل‌ها با دیگری متفاوت است: سرفصل اول از هبوط حضرت آدم تا بعثت نبیّ‌اکرم(ص)، سرفصل دوم از بعثت نبیّ‌اکرم(ص) تا ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) و سرفصل سوم از ظهور تا روز قیامت است. 📋متن چکیده مبحث سوم 👇👇👇 ✅@hoseiniyehandisheh
1_299208160.pdf
358.3K
📋متن چکیده «فلسفه بلاء و مصیبت براساس فلسفه انبیا»
«یا قریباً لا یبعد عن المغترّ به» ای نزدیکی که از فریفته اش دور نمی‌شود [وداعی با مناجات شعبانیه و سلامی به دعای افتتاح) خاطرخواهی بددردی است. چون نیاز که شدید بشود، سریع آدم را می‌فرستد گوشه‌ی رینگ. تقاضا که بالا برود، عرضه‌کننده پشت‌چشم نازک می‌کند و جاخالی می‌دهد و غیبش می‌زند و ناز می‌کند و طوری دور می‌شود که همه دنبالش بدوند و حقیرش شوند و به قدرت و برتری‌ش اعتراف کنند و پیشش لُنگ بیاندازند. اما تو این‌طوری نیستی. تمام قانون‌های عرضه و تقاضا را زیر پای بزرگواری‌ت لِه کرده‌ای. منتظر نیاز شدید نیستی که هیچ. کورسویی از نیاز را هم اگر ببینی، نه فقط ناز نمی‌کنی و جاخالی نمی‌دهی؛ این‌قدر نزدیک می‌شوی که داراییت را، نقطه قوت‌ت را، برگ برنده‌ات را با مهربانی می‌چپانی توی بغل خاطرخواه‌های خالی‌بند یا نصفه‌ونیمه یا کور و کچلی که ما باشیم. البته این عبارت‌ها در شأن تو نیست‌ها ولی احتمال می‌دهم که منظور عزیزانت در مناجات شعبانیه از «یا قریباً لایبعد عن المغترّ به» چیزی شبیه به همین حرف‌های من باشد البته به اضافه چند میلیارد سال نوری تفاوت با همین حرف‌های من! خلاصه که «ای نزدیکی [که به جای ناز کردن] از فریفته‌اش دور نمی‌شود»... ای بغل‌گیرنده‌ی همه‌ی فریفتگان و خاطرخواهانت... ای نابوده کننده‌ی همه قواعد بازار.... و ای کوبنده‌ی مکانیزم عرضه و تقاضای بشر مادّی... و ای تربیت‌کننده‌ی انبیاء و اوصیائی که هزاران سال است این قواعد را به بازی گرفته‌اند و حتی مومنین باورشان نمیشود... اصلا شما عنایت کنید؛ مثلا همین جمله ی قبل از «یا قریبا لایبعد عن المغتر به» را. شاید خدا را با این اسمش صدا زدیم بخاطر خواسته‌ای که در جمله قبل به او گفتیم: «و انظر الیِّ نظر من نادیته فاجابک و استعملته بمعونتک فاطاعک» طوری به من طوری نگاه کن که انگار از همان‌هایی هستم که برای کمک به خودت بکارشان گرفتی و آنها هم پا دادند. این «معونتک» و کمک کردن به تو هم که معنایش را نمی‌فهمم مگر این که همان کمک و یاری ِ علی باشد. مثل «زید بن صوحان» که کمک و معونه اش را خود علی امضا کرده. همان که در جنگ نهاوند دستش را داد و بعد عاشق سلمان شد و بعد کارهایی کرد که «بعضی‌ها» به شام تبعیدش کردند و بعد.... تا دستش به علی رسید و در معرکه جمل، قصد «شتر» را کرد. هم‌قبیله‌ای‌هایش گفتند: «اینجا چه می‌کنی؟! دور و برِ این شتر، مرگ پرسه می‌زند.» زید سفره‌ی دلش را باز کرد: «مرگ همان چیزی است که من می‌خواهم.» و به امیرالمومنین رو کرد و گفت: «من را کشته خواهی دید. دستی را در آسمان می‌بینم که به من می‌گوید: به سوی ما بیا!» انگار همان دست قطع‌شده‌اش آمده بود تا بقیه‌ی بدنش را هم بهشتی کند و ... به خاک افتاد. خاطرخواهی و نیاز زید به علی به اوجش رسیده بود و توی خونش موج میزد و خونش فوران کرد. یا قریبا لایبعد عن المغتر به: علی اما دور نشد، رفت نزدیک تا جایی که راوی میگوید: «حتی جلس عند رأسه» بالای سر زید نشست و جمله‌ای گفت تا زید را به بالاترین درجات ِ قرب به قریب بفرستد و «من استعملته بمعونتک» و اهل یاری را تعریف کند: _ رحمک الله یا زید لقد کنت خفیف الموونه و عظیم «المعونه»... رحمت خدا بر تو ای زید که کمهزینه بودی و «کمک‌کاری بزرگ» اصلا شما عنایت کنید؛ همین که ما کورسویی از نیاز به علی پیدا کنیم و کمی خاطرخواه کمک و یاری به او بشویم، لطف می‌کند و جرأت میدهد که از او بخواهیم تا مثل «زید بن صوحان» با ما معامله کند: «انظر الیّ نظر من... استعملته بمعونتک فاطاعک» چرا؟ چون تو کسی هستی که همه‌ی قانون‌های ناز و نیاز و تمامی قواعد بازار را زیر پای بزرگواری‌ خودت و اولیائت لِه کرده‌ای؛ چون «یا قریبا لایبعد عن المغتر به» حالا همه اینها که گفتم برای مناجات شعبانیه بود و ماه شعبان. اگر برویم به سمت ماه مبارک، چشمه‌های دیگری نشان می‌دهد. کجا؟ وسط دعای دیوانه کننده‌ی «افتتاح» همان جا که می‌گوید اصلا نیاز مصنوعی و خاطرخواهی ِ نصفه و نیمه هم نخواستیم که هیچ؛ اگر بدبخت ِ نیازمند ِ نداری بود که خیلی نفهم بود و به جای نیاز داشت ناز می‌کرد و بد و بیراه می‌گفت و منت می‌گذاشت، باز هم مهربانی‌م را توی بغلش می‌چپانم: «مدلاً علیک... تدعونی فأولّی عنک و تتحبب الیّ فاتبغض الیک و تتودّد الیّ فلا اقبل منک کأن لی التطول علیک... ناز می‌کنم... تو مرا می‌خوانی و من از تو روی میگردانم و با من دوستی می‌کنی و دشمنی می‌کنم و محبت می‌کنی و از تو نمی‌پذیرم انگار که من بر تو منت دارم».... «فلم یمنعک ذلک من الرحمه لی و الاحسان الیّ و التفضل علیِّ... اما همه اینها تو را از مهربانی و خوبی کردن به من باز نمیدارد...» _ بزرگوار! می‌شود توضیح بدهی که این چه وضعش است؟ میشود توضیح بدهی که چرا این‌قدر خوبی؟ پی نوشت: 👇👇👇