حوزه/ پژوهشگر حوزوی به بیان دیدگاههای جریان های مختلف به زن پرداخت.
سیده ناهید موسوی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد: در آموزههای دینی زن و مرد در اصل انسانیت اشتراک داشته و از نوع واحد، یعنی انسان هستند و خلقت هر دو از یک منشأ است و بر گوهر فطرت توحیدی سرشته شدهاند.
نگاه اول؛ زن به مثابه ابزار
وی ادامه داد: در دورههای مختلف، مکاتب، جریانها، نظریات و مباحث فراوانی برای جایگاه زن به راه افتاده است. نگاه غرب و مکاتب غیراسلامی در طول تاریخ بشر به زن این بوده است که اساساً در انسان یا غیرانسان بودن زن تردید داشتهاند و جنس زن را به مثابه ابزار و کالا یعنی فاقد ارزش و موجودیت به شمار میآورند
از اینجا بخوانید: 👇🏻
https://hawzahnews.com/xdwBq
✍🏻 سیده ناهید موسوی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«سید قلم»
#سیده_الهام_موسوی
قلمم جان میگیرد، وقتی صدای تو را میشنود.
قلمم قوت میگیرد، وقتی پای روایتهای تو مینشینم.
کلمهکلمهات جان است؛ هدیهای به روح خاموش.
رمز، فقط اخلاص بود.
رمز، فقط جورِ دیگر نگاه کردن است.
لقب "سید قلم"، برازندهی تو و قلمت است.
جان خستهی من، بارها و بارها با صدای تو و کلماتت جان گرفت،
و دوباره دست به قلم شد.
من، در سرگردانیِ کلمات بودم…
اما وقتی شنیدم: «چه میجویی؟ عشق اینجاست...»
خودم را یافتم؛
دلیل نوشتن را، هدف نوشتن را.
از تو یاد گرفتم که انس با خاک، یعنی قرب الیالله.
روایتنویس دههی شصت، گرچه هستی،
اما هنوز هم روایت میکنی؛
حالِ مردمان بیپناه و مردان دلیریِ میدانها.
ای قلم… نوشتن فقط کنار هم چیدنِ کلمات نیست.
تا در اخلاص غرق نشوی،
کلمات از جنس نور نمیشوند.
شهید آوینی،
نوشت؛ فقط برای بیان و دفاع از حق.
رمز همین است.
بنویس… تا به خدا برسی.
قلم، گاه تفنگ است؛ دفاع از حق.
و گاه، حامل جوهری برای نوشتن از حق.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#شوق_پرواز
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
《اشکهایی برای وطن، آه هایی برای غزه》
در این روزهای غمبار، بارها از شنیدن خبرهای تلخ اشک ریختم و قلبم از درد تیر کشید.
اردیبهشت امسال که از راه رسید، هر روز بیاختیار یاد حادثه پرواز تلخ اردیبهشت می افتم؛ زخمی که هنوز تازه است. ۳۰ اردیبهشت پارسال، زخم دیگری بر دلهای ما نشست؛ دردی از جنسی دیگر.
بندر شهید رجایی، همانند بندر بیروت، در آتش سوخت و ذوب شد تا سوختن غزه، یمن و دیگر سرزمینهای ستمدیده را از نزدیک به ما نشان دهد.
ما همدردیم؛ همدرد هموطنان داغدار در بندرعباس، و همدرد مسلمانانی که گرچه هموطن ما نیستند، اما اسلام و انسانیت، ما را به هم پیوند میدهد. هر نقطهای از وطن که بسوزد، همهی ما از درد به خود میپیچیم؛ چه حادثه سقوط هلیکوپتر باشد، چه ریزش پلاسکو و متروپل، و چه سوختن مجهزترین بندر کشور. شاید گذر زمان برخی زخمها را به ظاهر درمان کند، اما ردشان تا ابد بر جان ما خواهد ماند.
وای بر ما اگر داغِ غزه برایمان عادی شود؛ اگر تصاویر کشتار و ویرانی و پرپر شدن انسانیت، دیگر قلبمان را نسوزاند. ما باید آگاه باشیم که آخرتی در پیش است و همهمان در برابر خون مسلمین و مظلومان منطقه مسئولیم.امروز جهان به شجاعت یمنی، ایستادگی به سبک غزه و غیرت ایرانی نیاز دارد تا دشمنان انسانیت را زمینگیر کند.
بند بند وجودم برای وطن داغدارم بیتاب است؛ شبی که گذشت، یک چشمم برای ایران گریست و چشم دیگرم برای زخم بیپایان غزه.مردم بندرعباس صف کشیدند تا با اهدای خون، کمبود بیمارستانها را جبران کنند.اما در غزه، دیگر بیمارستانی نمانده که امیدی باشد. کودکی از سوء تغذیه جان میدهد و کودکی دیگر، زیر بمبارانهای رژیم غاصب به شهادت میرسد.
با این حال باید همدردی و دعاهایمان را نثار کنیم؛ نثار آتشی که با خون خاموش میشود و نثار شعلههایی که بیوقفه در غزه زبانه میکشد.
《تسلیت به وطنم ایران
همدردیم و داغداریم
نصرٌ مِنَ الله و فتحٌ قریب》
✍سیده ناهید موسوی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#ایران
نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«غم و رحمت»
✍سیده الهام موسوی
چندی پیش توییتی خواندم که حقیقتی عمیق در خود داشت:
"در این دنیا، هیچ غمی غمِ آخرت نیست."
این جمله در ذهنم ماند. وقتی با مصیبتی روبهرو میشویم، بیدرنگ میگوییم: «غم آخرتان باشد». آیا واقعاً این جمله عقلانی است؟ یا به این معناست که فلانی به رحمت خدا برود و دیگر عمرش به غم بعدی نرسد؟
حقیقت این است که غم، تلخ است.
پر از درد، سنگین، گاه جانفرسا. اما در عین حال، میتواند نعمتی نهفته در دل مصیبت باشد.
از هر زاویه که بنگریم، غم میتواند نعمت باشد. این انسان است که انتخاب میکند با این اندوه، به سمت خدا قدم بردارد یا از او دور شود.
گاهی غم، ابزاری است برای تنبیه یا تذکر، و گاهی، زنگ بیدار باشی برای وجدانی خاموش.
شاید این غمها ما را در خود فرو ببرند، زبانمان را ببندند و فقط سکوت بماند.
اما همین سکوت را باید قدر دانست؛ در آن خلوت، فرصتیست برای هدایت.
خلوتی که از دل غم بر میآید، میتواند پلی باشد برای رسیدن عبد به رب.
چطور با غمهای زندگیتان روبهرو میشوید؟ آیا این غمها برای شما چیزی بیشتر از رنج و درد هستند؟ به نظرتان در دل غم، راهی برای نزدیکتر شدن به خود و خدا وجود دارد؟
شعر حافظ:
"غم مخور که به فرجام خوش است کارِ دل،
در دگرگونیها، حکمتِ تقدیر است."
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«کجایند وجدان های بیدار»
✍#سیده_الهام_موسوی ..
شب با خیال آسوده به خواب میرویم و صبح با همان آرامش، کار روزانهمان را آغاز میکنیم.
پدر نانآور خانه است و مادر، مدیر آن.
غذا بیهیچ دغدغهای سر سفره حاضر میشود، بیآنکه طعم گرسنگی را بچشیم.
در همین ماه رمضان، اگر کمی ضعف کنیم یا گرسنه بمانیم، خلق و خویمان به هم میریزد و تاب نمیآوریم.
اما تمام اینها را گفتم برای آنکه یادمان نرود:
مردم غزه، روزها و شبهایی را سپری میکنند که در آن نه خبری از غذا هست، نه آب، نه دارو، نه سرپناه.
در سکوتی غمبار، با بحران گرسنگی، بیبرقی و ناامنی، دستوپنجه نرم میکنند.
کودکانشان روز به روز بیشتر درگیر سوءتغذیه میشوند، جسمهای کوچکشان که بهجای رشد، روز به روز ضعیفتر میشود، و روحهایشان که امید را در میان بیپناهی جستجو میکنند.
آیا میتوانیم تصویر آن کودک گرسنه را در ذهن خود نگه داریم؟ کودکانی که نه فقط به غذای جسمی بلکه به محبت، توجه و حمایت جهانی نیاز دارند.
در دل این بحران، دستهای کوچکشان برای گرفتن تکهای نان دراز میشود، ولی هیچ دستی بهسویشان دراز نمیشود.
چند میلیون کودک دیگر باید جان دهند تا دنیا بیدار شود؟
چه بلایی بر سر ما آمده که از دیدن این تصاویر بیتفاوتیم؟
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»... مگر نه این است که ما برادر و خواهر یکدیگریم؟
کجاست آن حس همدلی؟ آن بغضی که باید گلویمان را بفشارد؟
کجاست امت مسلمان وقتی کودکی در غزه، زیر آوار جان میدهد؟
حکایت آن پدر اینجا چه خوب معنا پیدا میکند:
اگر همه متحد باشند، کسی نمیتواند شکستشان دهد.
اما دولتهای بهظاهر مسلمان، بر دهان خود مُهر سکوت زدهاند.
میبینند، میشنوند، اما کاری نمیکنند.
کشورهای اروپایی فریاد میزنند، اما کشورهای اسلامی در خاموشی فرو رفتهاند.
بترسیم از روزی که دیر شود.
بترسیم از روزی که دیر شود،
وقتی دیگر هیچ دستی بهسوی مظلومان دراز نشود،
وقتی که نگاههای بیتفاوت به انسانی که در درد میسوزد، به عادت بدل شود.
بترسیم از روزی که فریادها در گلو بماند و زبانها خاموش شوند.
بترسیم از روزی که هنوز فرصت داشتیم کمک کنیم، اما به جای آن، در سکوت خود غرق شدیم.
بترسیم از روزی که از میان این همه ظلم و بیعدالتی، خود را بیخبر و بیتفاوت بدانیم.
چرا که در آن روز، هیچ نماز و هیچ دعایی دیگر نمیتواند ما را نجات دهد.
هیچ انسانی نمیتواند فریاد رنج کشیدهگان را از دل تاریخ پاک کند.
و با این همه، در این میان، زنان و کودکان غزه
با تنهایی خسته و دلهایی پرامید
تصویری از شکوه، استقامت و ایمان را پیش چشم جهان گذاشتهاند.
و از همه مهمتر، تسلیم امر خدایند.
خدایی که فرموده: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»...
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
دههای به وسعت کرامت
یک دستم وضو دارد و دلم لبریز از شوق است؛ شبِ ولادتِ نور است و من به محضر شاه خراسان میرسم… عزیزِ دلِ خواهر.
همهجا غرق در شادیست؛ گویی هوای مشهد عطر تازهای گرفته. چایِ چایخانهها جاندارتر شده، قندها شیرینترند، و شیرینیهای رضوی در کنار یک استکان چای، خوشمزهترین ترکیب دنیاست. خیابانهای منتهی به حرم، پُر از قدمهاییست که با عشق میآیند. زائرها از هر سو جاریاند، مثل رودهایی که فقط یک مقصد دارند: صحن آقا.
سرمست از بوی شببوهای حرم، نفسهای عمیقی میکشم. عشق به اهل بیت علیهمالسلام و آقای رئوف، در عمق جانم جاریست. این خاصیت حرم است؛ همیشه بیدار، همیشه زنده. هرکه باشی و از هرکجا که آمده باشی، دلات را میسپاری به پنجرهی فولاد، بیقید و شرط. یک «یا رضا» کافیست تا اشک از چشمهات بریزد و دلت، نرم شود.
دهه کرامت از راه رسیده؛ ده روزِ روشنی که آغازش با ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیهاست و اوجش در میلاد برادر مهربانش، امام رضا علیهالسلام. انگار این دهه، بهانهایست برای شکفتن دلها، برای مهربان شدن آسمان با زمین. شهرها چراغانیاند، دلها مهمانند و آینهها از نور لبریز.
از حرم حضرت معصومه در قم تا بارگاه امام رضا در مشهد، جادهای از نور کشیده شده. این جاده، فقط مسیر میان دو شهر نیست؛ مسیر دلهاییست که عاشقانه از خواهر به برادر متوسل میشوند. من هم یکی از همین دلها هستم؛ کوچک، مشتاق، گرهخورده به دعا.
و من، چون کودکی نوپا، گوشهگوشهی صحنها را قدم میزنم. تسبیح در دست، ذکر «الحمدلله» بر لب، آرام گرفته در سایهی نگاهش. به حرم که مینگرم، انگار بهشتیست که هر بار دیدنش تازه است؛ با همان شکوه، همان مهربانی.
مینشینم کنج یکی از رواقها و برای همهی آرزوهای خاموش دعا میکنم. برای دلهایی که هنوز راهی مشهد نشدهاند. برای همهی آنهایی که دلشان به این صحن طلایی گره خورده اما جسمشان فرسنگها دور است. و برای خودم، که همیشه بیقرارم و همیشه در جستوجوی آرامشیام که فقط اینجا پیدا میشود.
ای امام رئوف،
در این شبهای پُر از کرامت، نگاهت را از ما دریغ مکن.
دلمان را به آستانت گره زدهایم، تا هر بار که خستهایم،
یادمان بیاید خانهای داریم در پناه تو؛ روشن، امن، بیانتها.
✍🏻سیده ناهید موسوی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
هدایت شده از مجله افکار بانوان حوزوی
.
خورشید خراسان
✍نجمه صالحی
از روزی که خورشید هشتم از مدینه دل کند و خاک خراسان را لمس کرد، تنها زمین نبود که متبرک شد، دلهای بسیاری روشن شدند و ایران، از آن پس، خانهی مهر گشت.
قدمهایش، نسیم آرامش بود. هر کجا که عبور کرد، خاک بوسهگاه اشتیاق مردم شد. سنگی را در آغوش گرفتند، درختی را نشانه کردند و نام آنجا را "قدمگاه" نهادند؛ گویی رد پای عشق را قاب گرفتهاند.
نیشابور هنوز از عطر حدیث سلسله الذهب لبریز است. شهر، دل داده است به واژهها و نغمههایی که آن روز از لبان خورشید برخاستند. ما هنوز، با هر قدمی که به سوی حرمش برمیداریم، دل را سبکتر میکنیم و خود را به امامِ ضامن نزدیکتر مییابیم.
از او آموختیم که رضایت از تقدیر، راهیست به سوی آرامش، که خشنودی، نه در رفاه، که در باور است.
🕊میلاد با سعادت امام رضا علیهالسلام، آن خورشید خراسان، بر همه دلسپردگانش تهنیت🕊
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سید ناهید موسوی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد:
دهه کرامت، یکی از برساختههای فرهنگیـدینی معاصر شیعی است که بر مبنای مناسبتهای میلاد امام رضا علیهالسلام و خواهر بزرگوارشان حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها شکل گرفته است. این دهه که از یکم تا یازدهم ذیالقعده ادامه دارد، بهعنوان بازتابی از پیوند عمیق عاطفی، معرفتی و ایمانی این دو شخصیت نورانی، بستری فراهم میآورد تا مفاهیم بنیادین اخلاق اسلامی، بهویژه کرامت انسانی، مورد توجه و بازشناسی قرار گیرد.
🔗لینک کامل یادداشت در خبرگزاری حوزه :
https://hawzahnews.com/xdH9D
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
در سایهی سطرهای خاموش
✍🏻 زهرا کبیریپور
پدرم یک جلد کتاب داشت با جلدی نارنجیرنگ. عنوانش «قیام امام حسین» بود. من که از همان کودکی اهل خواندن بودم، برایم مهم نبود کتاب مناسب چه گروه سنی است؛ هر کتابی که دستم میرسید، میخواندم.
یادم هست کتاب را در کمتر از دو هفته تمام کردم. خاطرم نیست کلاس چندم دبیرستان بودم، اما خوب یادم هست که برای درس تاریخ، موضوع تحقیقم را «قیام مسلم بن عقیل» انتخاب کردم. تحلیلی بود از دل همان کتاب نارنجی.
آنوقتها هنوز نمیدانستم این تحلیلهای سادهی نوجوانانه، قرار است سالها بعد بشوند پایهی فهمم از تاریخ اهلبیت.
این روزها، من سیره تدریس میکنم برای دخترانی همسن آن روزهای خودم. اما دلم میگیرد...
دختران امروز، بسیاریشان نام دوازده امام را هم نمیدانند، اما فهرست ترندهای خارجی را از حفظاند.
جای دو طاقچهی کتاب، هزار پنجرهی بیمرز باز است به دنیایی که بیشتر میبلعد تا بسازد.
من نگرانم. نگران نسلی که با گوشی بزرگ میشود، نه با کتاب. نگران فرزندانی که تاریخ را فراموش میکنند و در عوض، داستانهایی را میخوانند که هیچ نسبتی با ریشهشان ندارد.
یاد آن کتابهای سادهی بیزرقوبرق به خیر.
شاید هنوز هم بشود با همان سطرهای قدیمی، دری به درون دلها گشود.
شاید هنوز بشود شوق دانستن را زنده کرد؛ اگر ما فراموش نکنیم چه بودیم و چه شدیم.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
خادم ملت یعنی...
✍ #سیده_الهام_موسوی
نه دلنوشته است و نه خیالپردازی؛ حقیقتی است.
حقیقتی که حتی پس از شهادتش، باز هم انکارش کردند.
اما: تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ
عزت و ذلت، تنها به دست خداست.
مردی آمد؛
کسی که دورهی خادمی را نه در کاخها، که در صحن و سرای امام رضا علیهالسلام گذرانده بود.
زندگیاش سخت گذشت، اما دلش گرم بود به نگاه مهربان رضای غریب.
دردهایش را تنها به او میگفت؛
عادت نداشت پیش هر کسی لب به شکایت باز کند.
طالب شهادت بود.
و کسی که طالب شهادت باشد، خود را وقف خدا میکند؛
نه برای نام، نه برای نان، که تنها برای رضای او.
با خدا معامله کرده بود.
حرفهای نابهجای نااهلان دلش را میسوزاند، اما صبور بود؛ مثل کوه.
خالصانه به مردمش خدمت کرد؛
بیآنکه چشم به تقدیر یا مقامی داشته باشد.
شرافت، عزت و اقتدار را به ملت بازگرداند؛
و باز هم فقط گفت:
من خادمم.
اما آن روز که پرواز کرد، نه در هیاهوی تبلیغات و شعار،
که در میان اشک مردم، دعای مادران شهید،
و لبخند کودکان یتیم،
نامش در تاریخ ماند.
کسی که از صحن خورشید برخاست،
در آغوش آسمان آرام گرفت.
او گفت: من خادمم...
خدا گفت: شهیدم.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
غفلتهای تبیینی؛ جبههای که هنوز خالی است
✍️#سیده_الهام_موسوی
امروز در دنیایی زندگی میکنیم که دسترسی به اطلاعات و اخبار، از همیشه آسانتر شده است. با چند کلیک ساده، میتوان صدها یا حتی هزاران نفر را از موضوعی آگاه کرد. اما همین گستردگی و سرعت انتشار اطلاعات، گاهی حقیقت را در میان انبوهی از روایتهای نادرست، شایعات و برداشتهای سطحی گم میکند. در چنین شرایطی، بیش از هر چیز به تبیین درست و دقیق واقعیتها نیاز داریم.
واقعیت این است که در فضای پر هیاهوی امروز، تبیین ـ یعنی توضیح روشن، ساده و دقیق موضوعات مهم ـ به امری کمرنگ تبدیل شده است. بسیاری از فعالان فرهنگی، رسانهای و حتی برخی مسئولان، تبیین را کاری بیاهمیت یا اضافی میدانند؛ یا تصور میکنند گذر زمان خود، حقیقت را آشکار خواهد کرد. این دیدگاهی نادرست است. ذهن مردم مانند زمینی خالی است؛ اگر آن را با حقیقت پُر نکنیم، دیگران با دروغ و تحریف پُرش خواهند کرد. در این میدان جنگ نرم، تبیین یک وظیفه مهم و جبههای اصلی است.
یکی از بزرگترین غفلتها، بیتوجهی به اهمیت تبیین است. واقعیتها، هرچند روشن، تا زمانی که به زبان ساده و درست به مردم گفته نشوند، اثر چندانی نخواهند داشت. اگر ما سکوت کنیم، شایعات و سخنان نادرست جای حقیقت را میگیرند. بنابراین، تبیین نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر است.
غفلت دیگر، فاصله گرفتن از زبان و درک عمومی مردم است. بسیاری از کسانی که قصد تبیین دارند، از واژگان دشوار و جملات پیچیدهای استفاده میکنند که برای مردم عادی قابل فهم نیست یا حوصله شنیدنش را ندارند. تبیین باید با زبانی ساده، نزدیک به زندگی روزمره و قابل فهم برای همه بیان شود. اگر پیام تبیینگر قابل درک نباشد، حتی اگر درست باشد، اثربخش نخواهد بود.
از دیگر غفلتها، واکنشی بودن در تبیین است. یعنی ما منتظر میمانیم تا شایعهای یا خبری نادرست ذهن مردم را مشوش کند، و آنگاه شروع به پاسخگویی میکنیم. این شیوه نادرست است و همواره ما را یک گام عقب نگه میدارد. تبیین باید پیشدستانه و فعال باشد؛ یعنی پیش از گسترش شبهات، ذهنها را روشن کرده و آگاهی ببخشد.
افزون بر اینها، مشکلات دیگری نیز وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند؛ مانند نبود هماهنگی میان فعالان حوزه تبیین که سبب ارسال پیامهای پراکنده و گاه متناقض میشود. همچنین، لازم است نسل جدیدی از تبیینگران در مدارس و دانشگاهها تربیت شوند تا این مسئولیت خطیر ادامه یابد. تمرکز بیش از اندازه بر رسانههای رسمی و نادیده گرفتن ظرفیت گفتوگوهای روزمره و شبکههای اجتماعی شخصی نیز از دیگر کاستیهاست. از همه مهمتر، بیتوجهی به بازسازی باورها پس از پاسخگویی به شبهات است. رفع تردید کافی نیست؛ باید باوری صحیح و عمیق جایگزین شود تا ذهن خالی، دوباره گرفتار شبهه نگردد.
تبیین صرفاً به معنای توضیح دادن نیست. تبیین یعنی معنا بخشیدن به واقعیت، رساندن آن به دل و عقل مردم، بهگونهای که هم بفهمند، هم بپذیرند و هم بر اساس آن عمل کنند. این همان مسیری است که میتواند مردم را آگاه، امیدوار و مؤثر سازد.
غفلت از این وظیفه بزرگ، هزینههای سنگینی دارد. وقتی حقیقت گفته نشود، شک و تردید جای آن را میگیرد؛ و شک، علاوه بر خسته کردن ذهن، ایمان را تضعیف کرده و اراده را از میان میبرد. اگر ما تبیین نکنیم، دیگران با روایتهایی غلط و هدفدار ذهنها را تسخیر میکنند، و در نهایت ما را وامیدارند تا در میدانهایی دیگر، با ضعف بیشتری بجنگیم.
امروز، بیش از هر زمان دیگری، باید جبهه تبیین را جدی بگیریم. این جبهه هنوز خالی است و نگاهها دوخته شده به کسانی که بتوانند با زبانی ساده و روشن، چراغ روشنگری را برافروزند و حقیقت را به مردم برسانند.
#تبیین
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#جهاد_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
از یک کتاب، تا به مسیر...
✍ #سیده_الهام_موسوی
چند وقت پیش، در حال مرور کانالها بودم که به «نذورات و کرامات شهید ابراهیم هادی» رسیدم.
شهید ابراهیم هادی واقعاً شخصیت عجیبی دارند؛ از آن دسته شهدا که وقتی با آنها آشنا میشوی، احساس میکنی این آشنایی نمیتواند اتفاقی و ساده باشد.
من هم به نحوی خاص با ایشان آشنا شدم. باور دارم چنین آشناییای وقتی اتفاق میافتد که خود شهید بخواهد...
بگذریم.
بعد از آن آشنایی، تصمیم گرفتم با هزینهی شخصی کتاب «سلام بر ابراهیم» و کتابهای دیگری دربارهی شهدا را تهیه کرده و به دیگران هدیه دهم.
در این مسیر، حرفهای زیادی شنیدم برخی دلسرد کننده، برخی بیتفاوت.
اما من ایمان داشتم که نوجوانان و جوانانی هستند که باید با شهدا آشنا شوند، مخصوصاً با شهید ابراهیم هادی.
دیدم کسانی را که کتاب را خواندند و مسیرشان را پیدا کردند، و کسانی که کتاب را حتی ورق هم نزدند.
هدفم تعریف از خود نیست؛ بلکه تنها میخواهم بگویم همان کار کوچک فرهنگی، باعث شد خیلیها با شهدا آشنا شوند.
و مهمتر از آن، کتابخوانی که همیشه مورد تأکید رهبر انقلاب بوده میانشان رواج پیدا کرد.
همانطور که مقام معظم رهبری میفرمایند:
«یکی از چیزهایی که واقعاً باید برای آن کار و تلاش شود، مسئلهی کتاب و کتابخوانی است. کتاب باید وارد زندگی مردم بشود.»
مدتی هست به این فکر میکنم که چرا دوباره شروع نکنم؟
چرا دوباره کتابی به دست نگیرم و هدیه ندهم؟
به نظرم این یک وظیفه است؛ یک وظیفهی دلی و ضروری.
جامعهی امروز بیش از گذشته نیازمند چنین حرکتهایی هست.
و شهدا؟
شهدا از ما پیش روترند؛
خوشا به حال آنان که همراه آنها، در حفظ دلهای جوانان و آیندهی این سرزمین اسلامی قدم برمیدارند.
همانطور که رهبر عزیزمان فرمودهاند:
«شهدا مظهر ایمان صادقانهاند. زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.»
#ابراهیم_هادی
#جهاد_تبیین
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan