هدایت شده از بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی
🔴خاطره مرحوم آیتالله بدلا از مقابله پهلوی اول با عزاداری اباعبدالله الحسین
🔸« مسأله مبارزه با عزاداریها در پنج سال آخر عمر #حکومت_پهلوی_اول، با جدیت تمام دنبال شد و از هر ترفندی برای جلوگیری از عزاداریها، در همه انواع آن استفاده شد. حتی از این وحشت داشتند که مردم بعد از نماز، سر سجاده گریه کنند. آیتالله حسین بدلا در این زمینه خاطره دارند که جالب و خواندنی است:
🔹«در آن سنوات... یکبار که به تهران رفتم در کمال تعجب مشاهده کردم که هیچ خبری نیست، نه دستهای مشاهده میشود و نه روضهای برقرار است. از این وضع به شدت نگران شدم، به نظرم رسید که به محل اجتماع ترکها که در مسجد عبدالحسین خان برنامه روضهخوانی داشتند بروم...
🔸نزدیکیهای غروب بود که در محل حاضر شدم و مشاهده کردم که در آنجا هم خبری نیست... چند افسر را دیدم که در آن حوالی با جذبه و خشونت ظاهری در حال گشتزنی هستند. در عین حال در مسجد باز بود. داخل رفتم تا لااقل اگر نماز جماعت برقرار است شرکت کنم... وقتی به آنجا رفتم دیدم که چند نفر نشستهاند ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست.
🔹احتمال دادم که امام جماعت را هم از برگزاری نماز در شب تاسوعا و عاشورا منع کردهاند. به ناچار در همانجا نشستم. وقتی هنگام مغرب فرا رسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم جمعیت تکتک وارد مسجد میشدند... مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا به صورت انفرادی مشغول شدند بعد از نماز من که تقریبا با تمام شدن نماز دیگران همزمان بود ناگهان صدای گریه یک نفر بلند شد.
🔸حالت گریهاش شبیه صدایی بود که آذربایجانیها معمولا انتهای برخی از اشعار ترکی را با آن ختم میکنند. به صدای گریه او بقیه مردم هم شروع کردند به گریه، افسرهایی که دم در مسجد ایستاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند. صدای برخورد چکمههای مهمیزدارشان به پلهها بلند شد و در پی آن افسران را دیدم که با نگرانی به مردم که بدون روضه میگریستند نگاه میکردند. من مشاهده کردم که دیگر کسی وارد شبستان نمیشود. دانستم که دم در از ورود مردم جلوگیری میکنند. طولی نکشید که یک فرد تنومند که عرقچینی بر سر نهاده و عبایی بر دوش انداخته بود، وارد شد و بین شبستان و ایوان مسجد نشست و او هم شروع کرد به گریه کردن.
🔹صدای گریه او حالت خاصی داشت و بر بقیه اصوات غلبه کرده بود و بیشباهت به صدای «داش ابول» که حالت ممتازی داشت نبود. چند لحظه بعد، همان فرد شروع کرد به خواندن یک شعر ترکی و حضار هم همراه با آخرین کلمهای که او ادا میکرد، دم میگرفتند و صوت توأم با گریهاش را امتداد میدادند. بعد فرد مزبور یک شعر فارسی و در ادامه یک حدیث کوتاه عربی از مقتل خواند و در نهایت دعا کرد و بقیه آمین گفتند و بعد هم افراد حاضر در مجلس را که بنا داشتند مراسم را تا صبح ادامه دهند با نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از جا بلند کردند.
🔸چند نفر هم به بقیه «مشرف فرمودید» و «اجرتان با سیدالشهدا» گفتند و آنها را با حالتی شبیه هل دادن به بیرون هدایت کردند. من تا آخر مقاومت کردم ولی کار به جایی رسید که دیگر ماندن را صلاح ندانستم و احساس کردم که آن چند نفری که بعدا فهمیدم از #قوای_دولتی هستند، میآیند و مرا از مسجد بیرون میکنند لذا خودم خارج شدم. آنطور که بعدها برای ما تعریف کردند، این توطئه از پیش تعیین شده، توسط چند نفر از افسران که لباس شخصی به تن کرده بودند انجام شد و حتی آن فرد مداح و تنومند هم خود از مأموران بود و هدفشان این بود که این محفل عزاداری را در آن مرکز مهم، تحت کنترل درآورند و از ورود افراد جدید هم جلوگیری کنند تا برنامه #عزاداری_سیدالشهداء علیهالسلام با آن کیفیتی که باید برگزار شود، انجام نگیرد.» (فصلنامه پانزده خرداد شماره ده، ص32-31)
@Bonyadtarikh
بنياد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی-قم.