📜داستان
👈 حتما تا آخر بخوانید
طبیب نگاهی به زخم پهلوی متوکل انداخت و گفت: «ای خلیفه، این زخم به دلیل عفونت زیادی که در آن جمع شده، روز به روز ورمش بیشتر می شود.»
متوکل ناله ای کرد و گفت: «فکر چاره باشید که این درد مرا از پای در می آورد.»
طبیب نگاهی به صورت رنگ پریدهی متوکل انداخت و گفت: «باید سر زخم را بشکافیم تا عفونت بیرون بیاید.»
ـ سر زخم را بشکافید؟! من همین طور هم آرام و قرار ندارم، چه رسد به این که بخواهید چاقو را به زخم نزدیک کنید.
طبیب دیگر گفت: «ای خلیفه! هیچ راهی غیر از این وجود ندارد.» فتح بن خاقان تعظیمی کرد و گفت: «ای خلیفه! اگر اجازه بدهی، شخصی را نزد علی النقی بفرستیم. شاید دوایی برای این مرض شما داشته باشد.»
متوکل با اشارهی سر، حرف او را تایید کرد. فتح بن خاقان بیرون رفت و لحظاتی بعد برگشت و گفت:«حتماً غلام با راه چاره ای بر خواهد گشت.» بطحایی که چشم دیدن امام را نداشت، گفت: «هیچ کاری از او بر نمیآید.» طبیب نگاهی تمسخر آمیز به فتح بن خاقان انداخت و گفت: «چه راهی غیر از شکافتن سر زخم وجود دارد؟!»
مادر متوکل با دستمال اشکهایش را گرفت و پیش خود گفت: «نذر میکنم اگر فرزندم شفا پیدا کند، کیسه ای زر برای امام بفرستم.»
ساعتی بیشتر نگذشته بود که غلام وارد جمع شد و گفت: «امام گفت که پشکل گوسفند را در گلاب بخیسانید و آن را روی زخم ببندید.»
صدای خنده فضای اتاق را پر کرد:
[ـ پشکل؟!
ـ عجب حرفی!
ـ واقعاً مسخره است. (=درست مانند کسانی که تجویز شیاف روغن بنفشه از امام صادق علیه السلام را مسخره میکردند)]
صدای فتح بن خاقان آنها را به خود آورد:
ـ حرف امام بی حساب نیست. به آنچه دستور داده، عمل کنید. ضرری نخواهد داشت.
و برای تهیهی آن، از در بیرون رفت. یکی از اطباء گفت: «بهتر است ما هم بمانیم تا نتیجهی کار را ببینیم».
ساعتی بیش از گذاشتن دارو روی زخم نگذشته بود که شکافته شد و عفونت بیرون زد. طبیب که به زخم خیره شده بود، با ناباوری گفت: «به خدا قسم که علی النقی دانای به علم است و حرف های ما دربارهی او اشتباه بود.»
بطحایی که کنار متوکل ایستاده بود، این حرف برایش گران آمد. سر در گوش متوکل برد و گفت: « ای خلیفه! بهتر است زودتر این طبیبان را مرخّص کنی. جایز نیست در حضور شما کسی را مدح کنند که خلافت شما را قبول ندارد.»
متوکل که کمی دردش آرام شده بود، به آنها گفت:«شما مرخص هستید،می توانید بروید». و رو به بطحایی گفت: «اگر داروی علی النقی نبود، من الآن حال خوشی نداشتم». بطحایی چشم های نگرانش را به زمین دوخت و به فکر فرو رفت. متوکل که متوجه نگرانی او شده بود، گفت: «در چه فکری؟ اتفاقی افتاده؟»
ـ ای خلیفه! علی النقی مال و اسلحهی زیادی در خانهی خود جمع کرده و میخواهد علیه شما قیام کند. بهتر است زودتر فکر چاره ای بکنی. متوکل دستش را به هم کوبید و نگهبان را صدا زد.
ـ برو سعید حاجب را خبر کن.
وقتی سعید وارد شد، متوکل گفت: «همین امشب مخفیانه به منزل علی النقی برو و هر چقدر اسلحه و اموال دارد، به اینجا بیاور.»
*
تاریکی کوچه را پوشانده بود. سعید نردبان را به دیوار کاهگلی تکیه داد و از آن بالا رفت. خود را به دیوار آویزان کرد تا جاپایی پیدا کند که صدای امام او را به خود آورد:
ـ ای سعید! همان طور بمان تا برایت شمعی بیاورم!
گوشهی عمامهی پشمی را دور سرش پیچید و از روی سجاده ای که روی ایوان انداخته بود، بلند شد. وقتی امام شمع را به حیاط آورد، سعید جاپایی پیدا کرد و خود را از دیوار پایین کشید. امام با دست اشاره کرد و گفت: «برو اتاق ها را بگرد و هر چه پیدا کردی، بردار.»
سعید به فرش حصیری کف اتاق چشم دوخت و گفت: «ای سید! شرمنده ام. مرا ببخش. دستور خلیفه بود.» و به طرف اتاق ها رفت.
*
ـ ای خلیفه! در منزل علی النقی غیر از شمشیر که غلافی چوبی دارد و این کیسه چیزی پیدا نکردم. نگاه متوکل به یکی از کیسهها افتاد که مُهر شده بود. رو به سعید گفت: «این که مهر مادرم است! برو او را صدا کن.»
کیسهی دیگر را باز کرد، چهارصد دینار داخل آن بود. وقتی مادرش وارد شد، کیسه را زمین گذاشت و گفت: «مادر! این کیسه را در منزل علی النقی پیدا کردیم که نشان مهر شما روی آن است. می خواهم بدانم مهر شما روی این کیسه چه می کند؟»
مادر متوکل نگاهی به کیسه انداخت و گفت: «چند روز پیش نذر کردم که اگر شفا پیدا کنی، ده هزار دینار برای امام علی النقی بفرستم. نشان مهر خود را نیز بر آن زدم.»
صورت متوکل از شرم سرخ شد، رو به سعید گفت: «شمشیر و این کیسهها را بردار و کیسه ای دیگر به آن اضافه کن و به منزل علی النقی برو و عذرخواهی بکن.»...
📕کافی، ج 1، ص 499
📗الإرشاد، ج 2، ص 302
📘المناقب، ج 4، ص 415
📙الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 676
📒إعلام الوری، ج 2، ص 119
📔کشف الغمة، ج 2، ص 378
📚بحارالأنوار، ج 50، ص 198
🌺🌻🌹🌾🍀🌷🌸💐
https://chat.whatsapp.com/IgYSBK8Td3K0boDAy5FMnt
📸 آمریکا در حال عقبنشستن
نشریه ویک با اشاره به خروج پرماجرای آمریکا از افغانستان و با به تصویرکشیدن «عمو سام» در حالی که نشان «کلانتر جهان» را به پشتسر خود پرتاب میکند، مینویسد: آمریکا در حال عقبنشستن؛ پایان یک عصر؟
*🔴نماز اول وقت حتی در هواپیما💔*
کسی که به نماز اول وقت تقید دارد به آنجا که باید برسد، می رسد.
👇👇
*خبرهای سری انقلاب*
https://chat.whatsapp.com/Cvy6Lg7mgm8InPqOgUYZeJ
بشنوید نمایند مجلس افغانستان چه زیبا درباره زبان فارسی سخن میگه و چه قشنگ جاویدان بودن زبان فارسی رو به رخ جهان میکشه. 🔹سیاست ناب
⭕️حاشیه های خواندنی امین شایانمهر خبرنگار همراه رئیس جمهور در سفر به خوزستان:
✅غروب پنج شنبه اطلاع دادند که برنامه فردای #رئیس_جمهور را پوشش دهم. طبق روال اسامی 4نفر را بعنوان تیم تصویربرداری و فنی ارسال کردم، گفتند فقط یک نفر کفایت میکند. از برنامه پرسیدم، پاسخ دادند بازدیدی #سرزده.
اواخر شب مجددا خبر دادند نمازصبح فرودگاه باشید،گویا ماجرا بیش از یک بازدید است.
✅خوشحالم که احتمالا دولت طبق رویه سابق، در روز اول کاری میخواهد مشهد برود و در ایام محدودیت تردد، توفیق زیارت دارم! نزدیک #پاویون فرودگاه بودم که گفتند بیایید ترمینال 4؛ پس قاعدتا جدا از رئیس جمهور پرواز میکنیم. در هواپیمای کوچک جاگیر شدیم که اقای رئیس هم آمد و برصندلی ردیف نخست نشست.
✅"با سلام خدمت مسافران محترم، مقصد ما #اهواز و مدت سفر یک ساعت است" هواپیما آماده برای تیک آف بود که خلبان بلاخره تیم خبری را از جهالت خارج کرد و فهمیدیم صبح یک روز تابستانی عازم خوزستانیم.
اما فقط ما در بی خبری نبودیم، اوضاع مدیران عالی استان هم کمی از ما بهتر بود!
✅#امام جمعه، استاندار و 4،5 نفر عضو اصلی شورای تامین ساعت 9 و نیم پنج شنبه شب به جلسه محرمانه ای دعوت شده بودن که تا 12 شب طول کشیده بود و آنجا از سفر رئیس جمهور مطلع شده بودند؛ با این شرط که به احدی سفر رییس جمهور را اطلاع ندهند. اما فراهم کردن برخی مقدمات، ضروری بود.
✅نخستین دقایق جمعه، استاندار به معاونینش خبر میدهد ساعاتی دیگر #وزیرکشور به اهواز می آید و به مدیرکل بهداشت هم گفته میشود وزیر بهداشت برای سرکشی از بیمارستانها عازم اهواز است. 7صبح؛ روی باند فرودگاه چند نفر از مدیران که برای استقبال از وزیر آمده اند، شاهد پیاده شدن رئیس جمهور هستند.
✅اقای رئیسی بدون وقفه عازم پروژه جمع آوری #فاضلاب شد. پروژه، جمعه ها تعطیل است و شب قبل به مدیران و مهندسانش گفته اند فردا فرمانده سپاه برای بازدید می آید و چندنفری حضور داشته باشید.
✅برنامه بعدی حضور در #بیمارستان رازی است، اصلی ترین مرکز رسیدگی به بیماران کرونایی اهواز. پیشتر وزیر بهداشت به آنجا رفته و رئیس بیمارستان بی خبر از حضور رئیس جمهور مشغول ارائه توضیحات است. که خودرو آقای رئیسی وارد حیاط شلوغ بیمارستان شد. مردم و پرستاران متعجب، خود را به رئیس رساندند.
✅مردی که همسرش را شب گذشته از دست داده و در تلاش بود تا بتواند با وزیر بهداشت چند دقیقه ای گفتگو کند ناگهان رییس جمهور را مقابل خود دید و 4-5 دقیقه با حرارت و عصبانیت با رئیس جمهور درددل کرد. او ایستاد تا صبحتهای مرد داغ دیده تمام شود سپس وارد بخش #کرونایی بیمارستان شد.
✅رئیس بیمارستان گفت وارد این بخش نشوید، آلوده است، جواب شنید برای #دیدار همین ها آمده ام، البته 2 تا ماسک هم زده ام. برخلاف شایعات نه کسی از حضور او خبر داشت و نه بازدیدی از بخش اورژانس پیش بینی شده بود که از قبل بخواهند آنجا را مرتب و خالی از بیمار کنند.
✅از بیمارستان سریعا راهی فرودگاه شدیم، اینبار مقصد را میدانم، روستای #جفیر در اطراف هویزه. ساعت 10صبح است اما از آسمان آتش می بارد، گرمای داخل بالگرد بدتر از بیرون است و 40دقیقه پرواز. نزدیک روستا فرود می آییم. 40-50 نفر از شیوخ و جوانان منطقه جمع شده اند و منتظر فرمانده سپاه خوزستان
✅گفته شده فرمانده برای افتتاح طرح #آبرسانی می آید! اما ناباورانه برگرد رئیس جمهور حلقه میزنند و با مهمان نوازی همیشگی شان، اشعار زیبای عربی را میخوانند. گرمای 45درجه و حضور در حیاط حسینیه بدون سایه بان در کنار کثرت استفاده از تلفن باعث شده تا گوشی مدام هشدار بدهد که امکان فعالیت ندارد!
✅#جوانان حاضر در برنامه که دل پری داشتند و گوش شنوایی یافته بودند، یکی پس از دیگری در آن آفتاب سوزان پشت میکروفون رفتند و بی پرده و بدون لکنت با رئیس جمهور حرف زدند. ما که در آنجا سایه ای گیر آورده بودیم و بطری خنک آب معدنی! اما آقای رئیس در صف اول روی صندلی زیر آفتاب.
✅مسیر بازگشت با بالگرد بیشتر طول کشید!
آقای رئیسی از مناطق #هورالعظیم، رفیع و دشت آزادگان که مشکلات آبی داشتند، بازدید کرد. بالاخره می رسیم به استانداری. ظهر از سرتیم حفاظت نقل میکنند که رئیس جمهور از برنامه های سفر ناراضی است و میگوید چرا اجازه حضور بیشتر میان مردم را نمیدهید؟
✅عصر 2 جلسه فشرده تنظیم شده یکی با سران #عشایر و دیگری شورای مدیران استان، مهمانانی که صبح امروز و بعد از رسانه ای شدن سفر، به این جلسه دعوت شده اند. جلسات 5ساعت طول میکشد و نزدیک اذان مغرب است که میگویند حرکت کنید، نماز را در فرودگاه خواهیم خواند.
✅به فرودگاه شهید سلیمانی اهواز میرسیم اما خبری از آقای رئیس نیست. مطلع میشویم که در مسیر به یکی از محلات محروم اهواز رفته تا نماز را در جمع مردم بخواند. با اصرار به یکی از راننده ها، پس از نماز، خود را به محله #منبع_آب میرسانیم.
✅مردم در اطراف و داخل
مسجد جمع شده اند، اگرچه محرومیت در منطقه مشهود است، اما مشهودتر از آن #امید در چشمان مردمی است که رئیس جمهوری با انگیزه را میان خود دیده اند که از حل واقعی مشکلات سخن میگوید.
✅ساعت 10 شب، در حالیکه ماسک صورتمان از شدت گرما و تعریق مچاله شده، از مهماندار پرواز آب خوردن طلب میکنم. آنقدر گرم است که همراهان دنبال چای لیپتون میگردن بلکه یک روز چای نخوردن را در هواپیما جبران کنند! کمی بعد شام را می آورند؛ یک تی تاپ، مقداری مغز آجیل و یک آبمیوه #داغ!
🔴 کولاک نویسنده لبنانی در برنامه زنده شبکه المیادین:
🔹"غرب در برابر ایران درمانده شده است؛ دنیا ایران را الگوی کشورهای آزادی خواه می داند؛ ایران وارد این جنگ شده است و آن قدر توانایی دارد که پیروز این کارزار شود!"
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
خاطره "حاج احمدی" پخش کننده غذا در حلبی آباد تهران در زمان شاه از رئیس جمهور مردمی شهید رجایی
[ براساس خاطره ای واقعی ]
چندین روز بود که به نهاد ریاست جمهوری می رفت، اما موفق نمی شد که بِره داخل، میگفتن: معاونت مردمی گفته باید معرفی نامه بیاری تا به درخواستت رسیدگی شِه؛ حاجی هم می گفت: آخه از کی معرفی بیارم؟ کی میاد به من معرفی نامه بده...
ده - دوازده روزی می شد که آقای رجایی رئیس جمهور شده بود، حاجی ناامیدانه وقتی رسید جلوی دربِ ورودی نهاد، ماشین رئیس جمهورهم داشت وارد می شد، حاجی به نشونه یِ احترام، دستی برایش تکان داد و نگاهی به آسمون کرد و صلوات فرستاد...
چند دقیقه ای ایستاد تا ورودی خلوت بشه، ناامیدانه رفت جلوی گِیتِ پذیرش رفت و تا اومد چیزی بگه، مسئول پذیرش ازپشت میزش بلند شد و گفت: حاج آقا احمدی خوش آمدید برگه نیاز نیست، بفرمایید، داخل و بلافاصله، برادری از نیروهای حفاظت را صدا کرد و گفت: حاج آقا رو بِبَر دفتر ریاست....
حاج احمدی متعجب شد و انگار کارت شناسایی اش تو دستش خشک شد و آروم - آروم گذاشت توجیبش، اصلاََ وسایل و لباساشو رو هم نگشتن...فقط دنبال مامور راه افتاد، یکباره با تعجب دید توی دفتر رئیس جمهوره...
آقایی با لبخند جلو آمد و با حاجی دست داد و گفت: خوش اومدین، آقای رئیس جمهور منتظر شماست....
حاج احمدی هنوز گیچ بود، لباسشو صاف کرد و وارد اتاق شد، باور نمی کرد،...آره! خود آقای رجائی بود که از پشت میزش بلند شد به استقبالش اومد. بعد از تعارفات اولیه، گفت: حاج آقا احمدی درخواستتون چیه؟ برای چی جلو درب ایستاده بودین؟...حاجی هم همانطور که درخواستشو از جیبش بیرون می آورد، گفت: میخام اگر خدا قبول کنه، خیریه ای درست کنم، یک جایی درست کنم، بشه چارتا بچه یتیم را زیر پوشش بگیریم؛...رجائی هم همانطور که روی درخواست حاجی چیزهایی می نوشت، گفت: خدا خیرت بده!...بفرمایین دستورشو دادم، هم محیطی مناسب در اختیارتون بِزارن، و هم کمک مالی براتون نوشتم که از صندوق دولت بهتون بِدَن...فقط زحمت بکشین، مرحله به مرحله به من خبر بدین!...میخام همچین کاری که شما میکنی رو تو هر استان اجرا کنیم، اما شما فعلا تهران را کلید بزن...!
حاج احمدی باتعجب گفت: آقای رجایی نمی پرسید من کی هستم؟ آیا دارم درست میگم؟ این درخواستم واقعیه یا نه ؟ که یکباره، رجایی با لبخندی گفت: بگیر برو حاجی جون...!میشناسمت، بررسی کردم، میدونم دقیقا کی هستی؛ برو وقتمو نگیر! کار دارم...
رجائی تا دم درب آمد و حاجی رو بدرقه کرد و همانطور که دستگیره درب خروج را می گرفت، گفت: حاج احمدی جان،... میدونم که سالهاست غذا درست می کنی و می بری برای حلبی آبادها....میدونم دم عید لباس نو می بری برای بچه هاشون...میوه می بری....دارو می بری و...خیلی کارهای دیگه میکنی....من نشناخته درخواستتو موافقت نکردم....رجایی دستی به صورتش کشید و نگاهی به زمین انداخت و ادامه داد که حاجی احمدی یادت هست اونوقتا که با یک وانت وِسپایِ سه چرخ، دیگ غذا رو برمیداشتی و میبردی تو زاغه نشینها، گاهی یه جوانکی می پرید پشت وانت وِسپات و پا به پات میومد، کمکِت می کرد؟
حاجی گفت: آره - آره، یادمه...خدا خیرش بده، چه جوونک خوبی بود؛ کاش میدونستم کجاست و چه میکنه؟....هرجا هست خدانگهدارش باشه...
رجایی همانطور که دستگیره درو باز میکرد، گفت: حاج احمدی عزیز! اون جوانک من هستم؛ من میشناسمت....
حاج احمدی، مات مبهوت مونده بود، نمیدونست چی بگه...اشک تو چشاش جمع شده بود،...تنها کاری که کرد دست و صورت رجایی را بوسید،....رجایی هم گفت: برو حاجی... برو...خجالتم نده...فقط منو بی خبر نذار....
حدود دوهفته از آن ملاقات گذشته بود، کارهای ثبت و تاسیس خیربه تقریبا، آماده شده بود، و ساختمان اهدایی رئیس جمهور تحویل حاجی گردید و مقداری لوازم و تجهیزات نیز خریداری شده بود و آماده انتقال برای شروع رسمی کار...
حاج احمدی تصمیم گرفت طبق قرار نزد آقای رجایی رفته و گزارش کارو به اطلاع ایشان برسونه...اما آن روز از رادیو شنید، که دفتر ریاست جمهوری منفجر شده و....یاد شهید رجایی زنده باد...روحش شاد....🌹🇮🇷🌺
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم بخوانیم وببینم کمک به فقرا شهید رجایی می سازد
آخرین فرصت!:
پنجشنبه وجمعه وشنبه این هفته را ازدست ندهید.
چون آخرین پنجشنبه وجمعه وشنبه ماه محرم است.
پیامبراکرم (ص) فرمودند: کسی که این 3روز را (پنجشنبه جمعه وشنبه یکی از ماه های حرام) را روزه بگیرد، ثواب 900سال عبادت نصیبش میشود.اگر، روزه قضاء داشتید به نیت قضاء، بگیرید، که هم3روز، روزه قضاء تان، کم میشود، وهم ثواب900سال، نصیب تان میشود، به دیگران هم اطلاع رسانی کنید.
چون، ایمه فرمودند:هرکسی که مردم را به کارهای خیر، دعوت و تشویق کند،بدون آنکه، ثواب انجام دهنده آن کم شود،ثواب آن عمل به حساب، شخص تشویق کننده هم نوشته میشود.
به برکت این کار برای همه مومنین عالم از حضرت آدم تا الی انتهای عالم هم دعای خیر بفرستید.
منبع(مفاتیح الجنان قسمت اعمال ماه رجب)
اللهم صل علی محمد وآل محد وعجل فرجهم
🔴اهمیت رفتن سر قبر اموات!
💥بهترین زمان زیارت اموات عصر پنجشنبه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) فرموده است، شاید بهتر از آن صبح جمعه بین الطلوعین باشد.
🌺از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که:
اگر شخص سر قبر کسی برود، آیا او به درد آن شخص میخورد؟
🌹امام فرمود : بله. این مثل هدیه ای است که به زندهها میدهید و او را کاملاً خوشحال میکنید.
✅یکی از نزدیکان رجبعلی خیاط میگفت:
ما با ایشان به قبرستان ابنبابویه رفته بودیم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود. من سر قبر مادرم نرفتم.
🍃سر چند تا قبر فاتحه خواندیم. وقتی میخواستیم از قبرستان بیرون بیاییم، ایشان گفتند که مادر شما اینجا دفن است؟ گفتم: بله.
🍀گفت: مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله میکرد. برگشتیم و سر قبر مادرم رفتیم.
🔴اگر کار خیری که میکنیم، به تعدادی از اموات هدیه کنیم آیا از ثواب آن کم میشود؟
💠خیر.اگر شما یک صلوات به کل اموات مؤمنین و مؤمنات هدیه کنید به خاطر کار ارزشمندی که شما کردید و همه را در نظر گرفتید و بخل نورزیدید، خدا ثوابش را به همه میدهد و از هیچ کس هم ثوابی کم نمیشود.
🌹پیامبر فرمود :
وقتی انسان آیت الکرسی را بخواند و ثوابش را برای همهی اهل قبور مومنین و مؤمنات بفرستد خدا ثواب را به هر کدام از اموات میدهد.
📗 بیانات حجت الاسلام عالي
☀️ به ما بپیوندید 👇
🆔https://chat.whatsapp.com/B5nsCD5s4PxKw5USI2nNDKt
🔴🆕اگر ميخواهيم مذاكرات به نتيجه برسد بايد كل باني و مبانی مذاكرات تغيير كند
🌀...اولا ديپلمات هاي شجاع و باهوش و آشنا به تحولات جديد منطقه و جهان را راهي مذاكرات كنيم كه خشم و كينه انقلابي خود را نسبت به جنايات آمريكا حفظ كرده باشند ، به خود اجازه ندهند در طول مذاكرات و بعد ازآن حتي در صورت توافق، يك لبخند به اين اشرار بزنند...
📝محمدكاظم انبارلویی
◀️يك وقتي به بهانهاي زندهياد حبیب الله عسكراولادي نقل ميكرد در ايام آغاز نهضت اسلامي وقتي رژيم شاه امام (ره) را گرفته و به زندان انداختند در خواب ديدم در بازار آهنگرها ميرفتم ، در كوچه محمد صراف، ديدم آيت الله خوانساري در كنار كوچه نشسته است، چشم او نميبيند رفتم جلو عرض ادب كردم، گفتم: حضرت آیت الله فرمايشي دارند؟
او فرمود : برو منزل ما يك عصايي براي من بياور تا از اينجا بلند شوم!
رفتم منزل ايشان در زدم خانمي آمد، گفتم : حضرت آيت الله فرمودند عصايي ميخواهند، او رفت يك زنبيل پر از عصا آورد. ديدم اغلب كج و معوج و شكسته است. جستوجو كردم يك عصاي سالم درآوردم و نزد آيتالله بردم و گفتم : «اين عصاي محكمي است.»
فرداي آن روز با آيتالله فلسفي ملاقات داشتم. قبل از طرح مسائل به او گفتم: من چنين خوابي ديدم. او گفت: اين خواب بسيار مهم است ، فوري برو پيش آيت الله خوانساري خواب را دقيق از اول تا آخر تعريف كن! بعد به او بگو تفسير آقاي فلسفي اين است كه اين واسطههايي كه براي شاه ميفرستي براي آزادي آقاي خميني همه كج و معوج هستند كاري از دستشان برنميآيد. يك آدم محكم و قرص بفرست! پيش آيتالله خوانساري رفتم و خواب را تعريف كردم و پيام آقاي فلسفي را نيز دادم . ايشان يك تأمل كرد و گفت : عجب خوابي ديدي! به آقاي فلسفي بگویيد شما درست ميگویيد. دو روز بعد بيا تا جواب خوابت را بگيري.
آن زمان وزير دربار قدس نجفي، اهل خوانسار بود.آيت الله خوانساري گفت : نجفي را خواستم با او صحبت كردم و گفتم برو به شاه بگو مسئله مردم و آقاي خميني جدی است، او بايد آزاد شود . او هم پيغام را به شاه داد. قرار است عيد آقاي خميني آزاد شود اما شرط گذاشتند كه آقاي خميني كاري نكند ، همين طور هم شد. ما هم رفتيم دنبال جشن استقبال از امام و ... .
***https://chat.whatsapp.com/Ewv5KVdBnQL2wTfRcUjYLh
حكايت ما در مذاكرات هستهاي بيشباهت به تعبير و تفسير خواب آقاي عسكراولادي نيست. اين واسطههايي كه طي 20 سال گذشته در مذاكرات با آمريكا و اروپا در پيدا و پنهان دست اندركار بودند، كاري از دستشان ساخته نبود ، ملت ما را به مقصد نرساندند. به همین دليل نهتنها خصومت آمريكا با ملت را كاهش ندادند نهتنها تحريمها را فرو نكاهيدند بلكه بر قد و قواره و حجم تحريمها افزودند بايد يك آدم محكم و قرص به قول آقاي فلسفي بفرستند كار را تمام كنند، با زبان خود آمريكاييها صحبت كنند. زبان آمريكاييها و اروپاييها «لاتين» نيست، «لاتي» است! ما با يك مشت اراذل و اوباش و لات و حقهباز در آن سوي ميز مذاكرات روبهرو هستيم. به همين دليل متن مذاكرات محرمانه است چون قابل انتشار بود مردم ميفهميدند با چه جانوراني روبهرو هستند؛ زور ميگويند! بيربط حرف ميزنند!بيمدرك تهمت ميزنند! براساس آن تهمت براي خودشان حقوق تعريف ميكنند، بيوقفه ما را به قمهكشي تهديد ميكنند!
ما 20 سال يك عده ديپلمات را راهي اروپا و آمريكا كرديم در حالي كه طرف درنهايت خشونت دست به ترور زد، دو تا جنگ نرم رو كرد، در تدارك تجهيز تروريستهاي داعش قصد براندازي خونين جمهوري اسلامي و تغيير جغرافياي سياسي و نظامي منطقه بود و ظالمانه تحريمها را به ملت ايران تحميل ميكرد و وجوه ملت ايران را برخلاف همه حق و حقوق بينالملل بلوكه و مصادره ميكرد . ما با لبخند به استقبال آنها ميرفتيم و گويي هيچ اتفاقي نيفتاده به بحث و گفتوگو با اشرار جهاني ميپرداختيم.
هيئت ديپلماتيك ما با شرورترين دشمنان ملت طوري گفتوگو ميكردند كه گويي يك اختلاف پسرخاله و دخترخاله را دارند حل و فصل ميكنند، بعد از هر نشستي با لبخندي بر لب به استقبال رسانههاي خبري ميرفتند و مرتب وعده اصلاح و به نتيجه رسيدن مذاكرات را ميدادند در حالي كه هيچ افق روشني از به نتيجه رسيدن مذاكرات وجود نداشت.
20 سال گفتوگوي بيحاصل با آمريكا و اروپا حاصلش اين شد، «اعتماد به غرب جواب نميدهد» چون حاصلي جز خسارت محض ندارد! چون مشكل آنها با ما ريشهاي است تا ريشه ملت را برنَكَننَد ولكن ماجرا نيستند.
دولت جديد بايد لحن ديپلماسي خود را با غرب تغيير دهد. سخنان محكم و متقن رئيسي در مراسم تحليف يك گام نزديك شدن به چنين لحني است، آنجا كه گفت :
1- ظلم و جنايت چه در قلب اروپا و آمريكا باشد چه در آفريقا و چه در يمن و سوريه و فلسطين، ما در كنار مظلوم خواهيم بود.
2- پيام رأي مردم ايران در حماسه 28 خرداد 1400 استقلال طلبي و مقاومت در مقابل زياده
خواهي چند قدرت مستكبر و ظالم است.
3- مردم امروز از ما ميخواهند مدافع حقوق انسانها در عالم باشیم و به ظلم و بيعدالتي و تبعيض در هيچ كجاي دنيا راضي نشویم.
4- ما مدافع واقعي حقوق بشر هستيم و سكوت در برابر ظلم و جنايت و تجاوز به حقوق انسانهاي بيگناه و بيدفاع را قبول نداريم.
5- تحريمها عليه ملت ايران بايد لغو شود، هر طرح ديپلماتيك كه اين هدف را محقق كند مورد حمايت ماست.
6- سياست فشار و تحريم موجب انصراف ملت ايران از پيگيري حقوق قانوني خود ازجمله حق توسعه نخواهد شد.
7- قدرت جمهوري اسلامي صرفا براي مقابله با تهديد قدرتهاي سلطهگر و ظالم به كار گرفته ميشود ، دست دوستي و برادري به سوي همه كشورها به خصوص همسايگان دراز ميكنيم.
هفت گام فوق منطبق با ديپلماسي خارجي ما و تعيينكننده تكليف ما با اشرار جهاني است. باب گفتوگو هميشه باز بوده است. اما در اين دوره بايد باب فريب و نيرنگ و توطئه و بدعهدي بسته باشد.
متأسفانه ديپلماتهاي ما تلقين ميكردند كه شما دو راه داريد يا «جنگ» يا «گفتوگو»! يك مقدار جلو رفتند به آنها گفتند يا «جنگ» يا «توافق» ! بعد از بدعهدي و نقض عهد هم پيام فرستادند، بقيه بساط هستهاي خود را جمع كنيد آماده گفتوگوهاي تودرتوي منطقهاي ، موشكي و حقوق بشري باشيد!
آمريكاييها پس از سقوط داعش ، زدن پهپاد پيشرفته آنها در خليج فارس و نيز حمله قهرمانانه به عينالاسد فاش ساختند نه تنها اهل جنگ نيستند بلكه به شدت از آن هراس دارند. دليل محكم آن هم عدم پاسخگويي آنها در جنگ سخت و نيمه سختي بود كه به آن اشارت رفت و دليل آشكار ديگر آن هم فرار از افغانستان و تدارك فرار قطرهچكاني از عراق است. شهيد سليماني قبل از شهادت همزمان با تهديد ترامپ او را به مبارزه دعوت كرد و رجز «ما ملت امام حسينيم» را خواند. امروز آن ها شاهد آن هستند حملات به كاروانهاي آمريكايي در منطقه بهويژه در عراق 50 درصد افزايش يافته است.
برگرديم به تعبير جديدي از خواب آقاي عسكراولادي! اگر ميخواهيم مذاكرات به نتيجه برسد بايد كل باني و مباني مذاكرات تغيير كند؛ اولا ديپلمات هاي شجاع و باهوش و آشنا به تحولات جديد منطقه و جهان را راهي مذاكرات كنيم كه خشم و كينه انقلابي خود را نسبت به جنايات آمريكا حفظ كرده باشند ، به خود اجازه ندهند در طول مذاكرات و بعد ازآن حتي در صورت توافق، يك لبخند به اين اشرار بزنند.
ثانيا : براساس تئوري غلط و غيرواقعي و موهوم يا جنگ يا توافق راهي مذاكرات نشوند. فرار مفتضحانه آمريكا از افغانستان نشان داد از هژموني آمريكا در منطقه چيزي جز يك شبح خيالي در ذهن برخي ديپلماتها باقی نمانده است.آن طرف ميز اصلا ارادهاي براي جنگ وجود ندارد، اگر ارادهاي وجود داشته باشد اين طرف ميز است و ما در وجود چنين ارادهاي ترديد نكنيم.
نتيجه مذاكرات بايد پايان تحريمها و بهانهجوييهاي غرب و زيادهخواهيهاي آنان باشد و هيچ قيد و بندي را براي پيشرفت در حوزه هستهاي را نپذيريم.
ثالثا : تعامل با جهان را بدون آمريكا و سه كشور شرور آمريكايي پيش ببريم ، روي روابط راهبردي با چين و روسيه و همسايگان ديوار به ديوار ايران حساب باز كنيم.
حضرت علي (ع) هر پيروزي را در گرو دورانديشي ميداند. ما در اين 20 سال بهويژه در دوره خاتمي و روحاني در مذاكرات با غرب دورانديشي نكرديم و فرصتهاي زيادي را از دست داديم. تيم مذاكره كننده ترسيدند و ترساندند و در چاه ويل اعتماد به غرب افتادند . در حالي كه در اين دوران آنها از ما و قدرت ملت ما ميترسيدند به رهنمودهاي امام و رهبري در مورد ذات آمريكا و ماهيت خصومتورزي آنها توجه نكرديم اين غائله بايد در يك نقطه ختم شود و ديگر با عصاهاي كج و معوج نميتوان اين مسير را طي كرد . يك منطق حاج قاسمي بايد به فرآيند گفتوگو با غرب حاكم باشد بدون اين منطق علمي و عملي يك قدم هم نميتوانيم به جلو برداريم.
🥀🥀🥀🥀🥀
🌸بیست جمله کوتاه و ناب
🌱💫
1. خوشبختی خانه در خدا پرستی است.💫🌱
2. عزت خانه در دوستی است.💫🌱
3. ثروت خانه در شادی است.💫🌱
4. زیبایی خانه در پاکیزگی است.💫🌱
5. پاکی خانه در تقوا است💫🌱.
6. نیاز خانه در معنویات است.💫🌱
7. استحکام خانه در تربیت است.💫🌱
8. گرمی خانه در محبت است.💫🌱
9. صفای خانه درمحبت است.💫🌱
10. پیشرفت خانه در قناعت است.💫🌱
11. لذت خانه در سازگاری است.💫🌱
12. سعادت خانه در امنیت است.💫🌱
13. روشنایی خانه در آرامش است.💫🌱
14. رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.💫🌱
15. ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.💫🌱
16. سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.💫🌱
17. صفت خانه در انصاف و گذشت است💫🌱
18. شرافت خانه در لقمه حلال است.💫🌱
19. زینت خانه در ساده بودن است.💫🌱
20. آسایش خانه در انجام وظیفه است.💫🌱
💠 سخنان امام علی ونهج البلاغه
🥀🥀🥀🥀🥀
https://chat.whatsapp.com/IBPczsaHkgTCsTfID0uMcV
🔴 آقای #اردوغان، پاسخ ما همان پاسخ آیت الله مدرس است!
🔹جناب رجب طیب اردوغان رئیس جمهور دیکتاتورمآب ترکیه اخیراً گفته: "هرکس در منطقه میخواهد سنگی جابهجا کند باید اول از ترکیه اجازه بگیرد."
🔸ظاهراً آقای اردوغان کودتای اخیر درون ترکیه را فراموش کرده که با نجابت و صداقت جمهوری اسلامی ایران از سقوط نجات پیدا کرده. گاهی هم یادش میآید که به ایران لگدی بزند! اما خطاب به اردوغان باید همان جمله آیتالله شهید مدرس را به یاد بیاوریم.
🔹 #شهید_مدرّس در زمانی که تهدیدهای دشمنان علیه ایران زیاد و حتی عثمانیها(ترکیه قدیم) طمعی به سرزمینهای ما داشتند، خطاب به صدراعظم عثمانی محکم میگوید:
✓ "اگر کسی بدون اجازه ی ما وارد سر حد ایران شود از ملیت و آیینش نمی پرسیم؛ اول او را با تیر می زنیم، خواه کلاهی باشد، خواه عمامهای باشد، خواه شاپو به سر داشته باشد. بعد که گلوله خورد و زمین افتاد دست میکنم ببینم ختنه است یا نه؟ اگر ختنه کرده بود او را [به آیین مسلمانی] کفن و دفن می کنیم و الا چالش میکنیم. دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما، ما با همه دنیا دوستیم و همین طور هم دستور داده شده است. ما با همه دنیا دوستیم مگر اینکه کسی به ما تعرض کند ما به او تعرض میکنیم".
✍️داود مدرسیان