eitaa logo
حوزه علمیه امام جعفر صادق( علیه السلام)
310 دنبال‌کننده
7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
70 فایل
حوزه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام مفتخراست تا کانال ارتباطی خودرا به علاقمندان به دین مبین اسلام معرفی نماید.
مشاهده در ایتا
دانلود
| سردار شهید حاج حسین همدانی: من یک تصمیم بزرگ گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدتم بالاتر است، بعد از آنکه ماموریتم در سوریه تمام شد و برگشتم، تصمیم دارم بروم گوشه ای از این مملکت، در یک مسجد دورافتاده، روی این بچه های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام دهم و برای امام زمان سرباز تربیت کنم... کاری که ما تا حدودی کوتاهی کردیم و باید آن دنیا جواب پس بدهیم. اینگونه باشیم... 🔗 نشانی ویراست 💠 کانال رسمی حاج ابوذر روحی @ hajabozar_rohi
🔴فراماسون‌های لائیک ترکیه چطور را تبدیل به کردند؟! 🔹️ کارشناس مسائل سیاسی و استراتژی در صفحه خود درمورد تغییر ذائقه مردم ترکیه که منجر به تغییر مبنایی کشورشان شد نوشت: ✍اسلامبول وقتی خواست بشه استانبول، فراماسونرهای لائیک در ترکیه اسلام‌زدایی کردند. ممنوعیت استخدام و تحصیل و تدریس باحجاب‌ها در دوائر دولتی و دانشگاه‌ها و مدارس خلع لباس ملاها در خیابان‌ها موزه شدن مسجد بزرگ اباصوفیا تاسیس دیسکوها فقط در یک در ترکیه 14 دیسکو و شراب فروشی افتتاح کردند». ✍خیمه‌گاه ولایت: آندلس سازی و ترکیه سازی جمهوری اسلامی هم در دستور کار دشمنان است و در حال اجرا. تغییر ذائقه و تفکر مردم سالهاست در دستور کار سرویسهای اطلاعاتی دشمنان قرار گرفته. چندسال قبل، جزوه‌ای از سازمان سیا توسط سربازان گمنام امام زمان کشف شد که برای حدود 50 سال آینده مردم جموری اسلامی برنامه ریزی کرده‌اند. برنامه ریزی دشمن و اندیشکده‌های آن و سرویس‌های اطلاعاتی آنان برای ایران 4 گزینه بود که باید پله_پله اتفاق می‌افتاد: 🔹تغییر افکار 🔹تغییر رفتار 🔹تغییر باورها 🔹تغییر ساختارها وقتی به این چهار گزینه دقت کنیم خواهیم دید که فکر مردم عوض شود، رفتار هم عوض می‌شود، و رفتار عوض شود باور عوض می‌شود و باور به انقلاب و اسلام عوض شود، ساختار کشور با رای مردمی که رفتار و باور و تفکرشان عوض شده، عوض میشود. درمورد گزینه اول که دکتر معافی نوشتند هم: سالهاست هشدار دادیم که جریان نفوذی با نفوذ در ساختار گزینشی کشور به دنبال حذف فرزندان انقلاب از لایه‌های مدیریتی کشور است.
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 اینجا مملکت اسلامیست ! تو دوربین راحت نگاه میکنه و میگه من همجنس بازم ! ❌️کمتر از یکسال از غائله مهسا امینی گذشته است و وضعیت حامیان جنبش آزادی حجاب به این نقطه رسیده است: 🔻مجری با آستین حلقه ای و شلوارک، مصاحبه شونده با نیم تنه و... 🔻سوال مصاحبه «آیا موافقی پارتنرت، دوست پسرهای دیگه‌ای هم داشته باشه؟!» و پاسخ اینکه «بللله، چرا که نه!» 🔻کلیپ دوم با همین سوال ؟ پاسخ مرد در فیلم : من ... هستم ! ⛔️در کشور اسلامی شاهد این هستیم که قبح گناه در بعضی از جاها به خاطر بی توجهی مردم و مسئولین شکسته و یک شخص چشم در چشم مخاطب اقرار به کاری می‌کنند که جرمش در این کشور ا.ع.د.ا.م است ! 👈🏻قطعا در صورت بی خیالی ما و مسئولین وضعیت در اینجا متوقف نخواهد بود. عده ای که پیش از این خوش بین بودند و میگفتند با تأکید بر حجاب به اختلافات ندمید، کم کم خواهند فهمید که «حجاب فقط حجاب نبود، یک سبک زندگی بود» ✍️🏻پ.ن : از خیلی از این آدما بپرسی دین یا تفکرت چیه ‌؟ میگی من دینم ایرانی بودنمه ! وطن پرستم ! ما فرهنگ چندهزار ساله داریم ! ما رو چه به دین... خب آدم محترم ! ما تو فرهنگمون بی غیرتی و برهنگی داشتیم ؟ حداقل به همین فرهنگی که میگی احترام بگذار ! دشمن متوقف نشده این ماییم که متوقف شدیم! بعد از یه سال تازه میخوان لایحه عفاف و حجاب تصویب کنن، عجله نکنید یه سال دیگه صبر کنید اونوقت مجبورید خیلی چیزای دیگه ای رو هم تصویب کنید! مسئولین بی خیااااال... 😐
🔻روایتی از تنهایی «آوینی» ✍ «مرتضی خیلی تنها بود، اما اصلا به روی خودش نمی‌آورد. به شدت به مرتضی دنیا سخت می‌گذشت. از روزی که ازدواج کرد، توسط خانواده‌ی همسرش طرد شد تا روز شهادت، اما هیچ وقت این را نگفت. دو اتاق در خانه پدرش داشت. پدرش مسن بود و مادرش ناراحتی قلبی داشت. بچه‌هایش بزرگ‌تر شده بودند فضای زندگی‌اش تنگ بود، همسرش از این فضای کوچک به تنگ آمده بود. آدمی که شب‌ها مطالعه می‌کرد حتی برای مطالعه جا نداشت. شب‌ها برای صحبت تلفنی مکافاتی داشتیم، چون آن قدر باید آهسته صحبت می‌کرد که همسر و بچه‌هایش اذیت نشوند. آقای زم هیچ اعتنایی به او نمی‌کرد سه سال دنبال پانصد هزار تومان وام بود که بتواند جای مستقلی اجار کند و جالب بود که تا روزی که به شهادت رسید، هیچ کدام از آقایان مدیر فرهنگی، این وام را به او ندادند» در بخش دیگری از این کتاب آمده است: 🔸«خیلی اذیت شد و جالب این جاست، در عین این که با این وضعیت سخت فیلم را می‌ساخت، بزرگترهای صاحب ادعای آن موقع سینما را می‌آورد که فیلم «شهری در آسمان» را ببینند و نظر بدهند. به هر جان کندنی بود برنامه آماده کرد که این‌ها بشینند و نظر بدهند قاعده این است که وقتی یک فیلم را نمایش می‌دهند، باید طرف مقابل بنشیند و فیلم را نگاه کند و نظر بدهد، حالا خواه این نظر مثبت باشد یا منفی. این‌ها به جای دیدن فیلم شوخی می‌کردند جوک می‌گفتند. مرتضی می‌گفت نگاه کنید، می گفتند: می‌دانیم چه هست. مرتضی! از جنگ دیگر چه می‌خواهی؟ ول کن تو را به خدا، تمام شد دیگر، برای چه جنگ را یادآور می‌کنی؟ نه تنها کمکش نمی‌کردند، بلکه مسخره‌اش هم می‌کردند. این طور مواقع یک تیک عصبی داشت. قطره‌‌ای بود که وقتی اعصابش را به هم می‌ریختند توی بینی‌اش خالی می‌کرد. می‌گفتم: مرتضی! عوامل حرفه‌ای تر برای کارت بگیر بیاور. می‌گفت: چه کسی؟ با کدام پول حاضر است در مرداد، در آن خاک و خل بیاید در خرمشهر و آبادان؟ کدام یک از کسانی که دو ریال کار یاد گرفته‌اند حاضر‌ند بیایند و این کار را بکنند؟ بعد هم حالا اگر بیایند، چه کسی حاضر است پول آن را بپردازد؟ می‌گفت: انگیزه‌ی همین بچه‌های به زعم تو تازه کار است که کار مرا جلو می‌برد، غیر از این‌ها کس دیگری نیست. می‌گفتم: خوب تو نه می‌دانی چگونه بگویی، نه عوامل درست و حسابی داری، نه پولی، نه چیزی.... که چی؟ می‌گفت: به خدا به جدم زهرا، نه انگیزه دارم و نه علاقه به این کار بریده بود، می‌گفت: فقط تکلیف است» 📚منبع: تکرار یک تنهایی؛ محمد علی صمدی 📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ 💡 هوش سفید| سید علیرضا آل‌داود 🇮🇷 جنگ شناختی | سواد رسانه‌ای 👇 @aledavood 👈 عضو شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پاسخ شنیدنی مهدی رسولی به افرادی که سعی در جدا کردن انقلاب اسلامی از امام حسین علیه‌السلام دارند کانال تحلیلی خبری "همهمه"🔻 hamhamee
عزت‌مداری احساس عزت نفس یک ملت این روزها به صورت نمادهای جالبی عینیت یافته است؛ مثلاً: کودک چند ساله از تیر و تفنگ و صدای گلوله در ماجرای عملیات تروریستی شاهچراغ نترسید و به فکر جان دیگران بود. یک کارگر خدماتی هم نترسید و آن تروریست را زمین‌گیر کرد. و مهمتر اینکه دولتمردان جمهوری اسلامی با عزت نفس توانستند 20 ملیارد پول را از حلقوم برخی بیرون بکشند. دیدیم که ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این ۲۱ سال پیش آیت الله سید علی خامنه ای رهبر انقلاب است: تعجب نکنید!!! 🔺 ۲۱ سال پیش رهبری چنین روزی را حتی با تاریخ دقیقش پیش بینی کرده بودن و راهکارش را هم داده 😳 کار در فضای مجازی برابری میکند با انقلاب اسلامی رهبری افق های پیش روی کشور رو خوب نشان می‌دهند اما ما در ولایتمداری خوب عمل نمی‌کنیم. @mensejjil
۱. عبادت امام صادق (ع) در بیان حال معنوی ایشان می‌فرمود: امام مجتبی (ع) عابدترین مردم زمان خود بود. بسیار حج به صورت پیاده و گاه با پای برهنه به جای می‌آورد. همیشه او را در حال گفتن ذکر می‌دیدند و هر گاه آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُو» را می‌شنید، پاسخ می‌گفت: «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک» (خداوند! گوش به فرمان توام
۲. ترس از خدا هرگاه امام مجتبی (ع) وضو می‌گرفت، تمام بدنش از ترس خدا می‌لرزید و رنگ چهره اش زرد می‌شد. وقتی از او در این باره می‌پرسیدند، می‌فرمود: «بنده خدا باید وقتی برای بندگی به درگاه او، آماده می‌شود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضایش بلرزد.» هرگاه برای نماز به مسجد می‌رفت، کنار در می‌ایستاد و این گونه زمزمه می‌کرد: «إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم؛ خدایا! مهمانت به درگاهت آمده است.‌ای نیکوکردار! بدکار به نزد تو آمده است. پس از زشتی و گناهی که نزد من است به زیبایی آنچه نزد توست، درگذر؛‌ای بخشاینده!» امام صادق (ع) فرمود: «کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْعَرْضَ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَی عَلَیْهِ مِنْهَا وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛ وقتی (امام حسن (ع)) به یاد مرگ می‌افتاد می‌گریست. هرگاه به یاد قبر می‌افتاد، گریه می‌کرد. وقتی به یاد قیامت می‌افتاد، ناله می‌کرد، هرگاه به یاد گذشتن از [پل]صراط می‌افتاد، می‌گریست. هرگاه به یاد عرضه اعمال بر خداوند می‌افتاد، ناله‌ای می‌کرد و از هوش می‌رفت. وقتی به نماز می‌ایستاد، بدنش در مقابل پروردگارش می‌لرزید. هرگاه بهشت و دوزخ را به یاد می‌آورد، مانند مارگزیده، مضطرب می‌شد و از خدا بهشت را می‌خواست و از آتش جهنم به او پناه می‌برد.» هنگامی که آثار مرگ در چهره اش آشکار شد، او را دیدند که می‌گرید. پرسیدند: «چرا می‌گریید؛ در حالی که مقام والایی نزد خدا و رسولش دارید و پیامبر (ص) آن سخنان والا گهر را دربارة شما فرموده است؛ شما که بیست مرتبه پیاده، حج به جای آورده و سه بار همه دارایی‌های خود را در راه خدا تقسیم کرده اید؟» در پاسخ می‌فرمود: «إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛ به دو دلیل می‌گریم: از ترس روز قیامت و از دوری دوستانم.»
۴. مهربانی مهربانی با بندگان خدا از ویژگی‌های بارز ایشان بود. اَنس می‌گوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: «برو تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آن گاه شما او را آزاد می‌کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْه»؛ «هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید.» سپس امام فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود.» امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می‌گفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود؛ همچنان که نوشته اند، امام گوسفند زیبایی داشت که به آن علاقه نشان می‌داد. روزی دید گوسفند، خوابیده است و ناله می‌کند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسید: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟» غلام گفت: «من شکسته ام.» حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای اینکه تو را ناراحت کنم.» امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود می‌کنم و غلام را آزاد کرد.» همچنین آورده اند، روزی امام، مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت، هر لقمه‌ای که می‌خوردند، یک لقمه نیز جلوی آن می‌اندختند. مردی پرسید: «ای فرزند رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم.» امام فرمود: «دَعْهُ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ ذُو رُوحٍ یَنْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ؛ نه رهایش کنید! من از خدا شرم می‌کنم که جانداری به صورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم.»
گذشت امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می‌کرد. بار‌ها پیش می‌آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می‌شد. در همسایگی ایشان، خانواده‌ای یهودی می‌زیستند. دیوار خانه یهودی، شکافی پیدا کرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا اینکه روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد. امام برای اینکه او بیش‌تر شرمنده نشود، فرمود: «از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید.» یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد
مچنین داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی شامی است. خود آن شخص می‌گوید که به مدینه رفته بودم. مردی را دیدم که بر مرکبی گران قیمت سوار شده و لباس‌های نفیسی پوشیده بود. از شکوه او خوشم آمد. پرسیدم: «او که بود؟» گفتند: «حسن بن علی بن ابی طالب.» وقتی نام علی را شنیدم، سینه ام دریایی از کینه و دشمنی علیه او شد. به او حسادت کردم که چرا علی باید چنین فرزندی داشته باشد؛ از اینرو، نزد او رفتم و با تندی گفتم: «تو پسر علی هستی؟» فرمود: «آری! فرزند اویم.» سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم. او صبر کرد تا سخنانم پایان یابد. سپس با خوشرویی از من پرسید: «به گمانم در این شهر غریبی. اگر به خانه نیازداری، به تو خانه می‌دهم. اگر به مال نیاز داری به تو ببخشم. اگر کمک دیگری می‌خواهی، بگو تا انجام دهم. شاید مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته ای. اگر جایی می‌خواهی بروی تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم. اگر گرسنه‌ای سیرت کنم. اگر برهنه ای، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی در این شهر هستی، میهمان من باشی، خوشحال می‌شوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است.» مرد شامی با دیدن این همه گذشت و مهربانی، اشک شرمساری می‌ریخت و می‌گفت: «گواهی می‌دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می‌داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش‌تر از همه مردم دشمن می‌داشتم؛ ولی اکنون شما دوست داشتنی‌ترین بندگان خدا نزد من هستید.» سپس آن مرد به خانه امام مجتبی (ع) رفت و تا وقتی در مدینه حضور داشت، میهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان شد. گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان که عمر بن اسحاق می‌گوید که من و حسین (ع) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی (ع) بودیم که فرمود: «بار‌ها به من زهر داده اند؛ ولی این بار تفاوت می‌کند؛ زیرا این بار، جگرم را قطعه قطعه کرده است.» حسین (ع) با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: «از او چه می‌خواهی؟ می‌خواهی او بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می‌دانم، خشم و عذاب خداوند بیش‌تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که برای من، بی گناهی گرفتار شود.»