تو زیبا ترین نوزادی بودی که عکست را دبدم. روی دستان مادرت، چشمانت بسته و دهانت باز بود. مثل بچه هایی که با آبرنگ نقاشی می کنند روی صورتت خون سرخ پاشیده بود.
نمی دانم! شاید داشتی شیر می خوردی و مادرت هم داشت قربان صدقه ات می رفت که ناگهان صدای تیر اندازی حرفش را برید. شاید هم برادرت داشته قلقلکت می داده و تو می خندیدی که تیر خنده را بر لبت خشکاند و دستان برادرت را بی هدف در هوا نگه داشت.
نمی دانم قصّه ات چیست اما این را می دانم که حتّی با صورت خونی هم زیبا ترین نوزادی بودی که عکسش را دبدم.
هر چه قدر کم ته دلم شک داشتم دیگر برایم یقین شد که شیطان از زیبایی متنفر است. و این که هر چه زیبا تر باشی، هر چه پاک تر باشی، احتمال کشتنت بیشتر می شود کودک فلسطینی.
✍به قلم طلبه فاطمه سادات میرمحمدیان
#رفح
#کودکان_فلسطینی
#وعده_صادق
#حوزه_فاطمه_الزهراء