❤️ دل نوشته کرونایی یکی از طلاب جهادی قرارگاه، از #مدرسه_علمیه_جعفریه_مشهد ❤️
✅ گوشه ای از خاطرات تلخ #حجت_الاسلام_نیازی در این روزها که در خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا فعالیت میکند
✅ ایستاده بودم منتظر جنازه کرونایی تا آمبولانس وارد شد طبق دستور العمل ابلاغی جنازه رو تحویل غسال دادم تا امورات غسل و کفن انجام شود چون جنازه خانم بود از غسال خانه بیرون آمدم تا کمی دورتر بایستم در فکر فرو رفته بودم که ناگهان کارشناس و ناظر مرکز بهداشت به پیشم آمد در حین صحبت و گفتگو بودیم که متوجه شدم فرزندان مرحومه به سمتم می آیند و با گریه و زاری تقاضای خود را بیان می کردند که حاج آقا یه بار دیگه بزارید مادرمونو ببینیم گفتم طبق قانون نمیشه هر چی اصرار کردند دیدند نشد.
یکی از فرزندان مرحومه گوشی موبایل خود را در آورد با چشم های اشک بار گفت پس خواهش می کنم برا مرتبه آخر یه عکس از صورت مادرم بگیرید تا ببینم یه هفته هست دلتنگشم و این عکس را برای یادگاری داشته باشم .
اما طولی نکشید وقتی فرزندان دور شدند دیدم پیرمردی تقریبا ۷۵ ساله به سمت من می آید اشک در چشمان پیرمرد حلقه زده دست بر روی دست می زد و زیر لب آه و ناله میکرد و نزدیکتر میشد حس کردم شوهر مرحومه باشد تا رسید سلام و احوالپرسی کردم با اشک در چشمان و حالت ناله گفت حاج آقا میتوانم یه درخواست منه پیرمرد تو این سن از شما داشته باشم
بنده شوکه شدم و گفتم این چه حرفی است پدر در خدمتم هر کاری از دستم بیاد کوتاهی نمیکنم
گفت حاج آقا برای دفعه آخر بزارید همسرم رو ببینم همینطور که صحبت میکرد بغض کرده بود و اشک می ریخت
با شنیدن این سخن...