eitaa logo
کانال فرهنگی و بصیرتی مدرسه علمیه الزهرا(س) خلخال
161 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
237 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🌸🌿سلام آقای جااااااااانم🌿🌸 ‌در رَگِ غیرَتِ مَن دَرد اگر جارے بود‌ گریہ‌هاے منِ دلتَنگ اَگر کارے بود‌ ‌صُبح برگشتنتان دیر نَباید مےشد‌ در قُنوت من اگر خواهِش بسیارے بود یـابـن‌الحسن🌿🌸 صبحت بخیر آرام جانم🌿🌸 خوش آن صبحی که با طلوع تو روشن شود🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌞🌞🌞 🌿🌸 @hozebasiratetalabege
°•°•° سلام آقای من❤️ سلام دلیل تپش قلب زمین قلب‌زمین‌گرفته زمان‌را‌ قرار‌ نیست ای بغض‌مانده‌در‌دل هفت‌آسمان بیا ♥️🌿 💛 @hozebasiratetalabege
. 🌸☘امام باقر علیه السلام فرمودند: اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید؛ اگر خواهان گشایش در هر امری هستید؛ اگر خواهان جلب رضایت‌ خداوند می‌باشید؛ ⚠️توجّه به دو امر الزامی است: 1⃣ --> شناخت 2⃣ --> اطاعت از 👈🏻 اگر شاه کلید معرفت امام در دست باشد، تمام قفل ها باز مے شود. 📖مکیال المکارم، ج۲، ص۱۸‌ ♥️🤲 @hozebasiratetalabege
سلام امام زمانم❤️ مرابِه‌غِیرِتُو‌نبود‌پناه‌مہدےجآن ڪِه‌من‌گدایم‌و‌هستے‌توشاهـ‌،مَہدےجآن درانتظار‌ِتو‌شام‌هاگذشت‌عمرعزیز نگشت‌حاصل‌من‌غیـرآه‌مہدےجآن... 🥀قلب‌زمین‌گرفتہ زمان‌را‌قرار‌نیست . . اۍ‌بغض‌مانده‌در‌دلِ‌هفت‌آسمان بیا ... 🧡 @hozebasiratetalabege
. 🔴 خروج شیاطین در آخرالزمان پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند : يَكُونُ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إسرَائِيلَ حَذْوَ اَلنَّعْل بِالنَّعْل وَ حَذْوَ اَلقُذَّةِ بِالقُذَّةِ؛ آنچه در بنى اسرائيل روى داده است، در امت من هم روى مى‌دهد، قدم به قدم و مو به مو.. 📘من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۲۰۳ در زمان هبوط حضرت آدم علیه‌ السلام عوالم از یکدیگر جدا شدند؛ اما در زمان سلیمان نبی علیه‌ السلام دو دنيای جنّ و انس لطيف شده و به هم نزديک شدند تا جایی که اجنه وارد دنیای انسان ها شدند، در درون مردم نفوذ كرده و آن‌ها را به كشتن همديگر وادار میکردند، و سبب ایجاد اختلاف آشوب هرج و مرج خونریزی و.. میشدند؛ این واقعه در آخرالزمان نیز رخ خواهد داد! مهدی (عج) ........................................👇👇👇 بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و در گشایش کار ایشان شتاب کن و دشمنانشان را از جن و انس از اولین و آخرین به هلاکت انداز. نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست‏. @hozebasiratetalabege
یک روز عاشقانه تو از راه می‌رسی ‏آن روز واجب است بمیرم برایتان... فرج مولا صلواتـــــــ💛 اَللّھُمـَ‌صَلـ‌ِّعَلۍٰمُحمَّدْوَآلـِ‌مُحَمَّدْوَعَجّلـ‌فَرجَھُمْـ🌺 @hozebasiratetalabege
سلام امام زمانم❤️ ⇠بےتـُــᰔــو یَعقوب تـَــــرین دِلهُره هـــــآ۔۔ ⇠⇠ سَهم مَــن أســـــت! ڪٰاشکے پـــــیرَهنےأز تـُــــو۔۔ ⇇ بِہ﴿ کنـــــ؏ـــآن ۔۔𑁍﴾بِـــــرسَـــــد @hozebasiratetalabege
••|💚🦋|•• عطشـــــانیم... بیـــــــا حضـــــࢪت باࢪان!🥺 ڪناࢪ سفࢪهٔ خـــــــدا و لبها؎ تࢪڪ خوࢪدھ و تشنہ... لحظہ‌ها، بھ ࢪنگ استجابت است!🌿❤️ 🤲🏻🌤💛 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•「اللّٰهُمَّ‌عَجـِّلْ‌لِوَلِیِڪْ‌الْـفَرَج」•
🛑نجات‌دادن‌زن‌ایرانی‌توسط‌امام‌زمان‌در‌کشور‌غریب👇 🛑به آیت الله بروجردی عرض شد:  خانمی اخیراً از عتبات عالیات برگشته اند، اصرار دارند، برای بیان مطلبی به محضر مبارکتان برسند. آقا فرمود: بگویید که بیایند پس از لحظاتی خانمی با وقار و حجاب کامل به محضر آیت‌الله بروجردی مشرف شده و اظهار داشت:  🟢با جمعی از مؤمنین به زیارت عتبات مقدسه در عراق رفته بودیم. پس از زیارت حضرت سیدالشهداء و سایر شهدا، مشتاق زیارت مرقد جناب حر شدم، و چون نمی خواستم کسی را برای همراهی خود مجبور کنم، تصمیم گرفتم به تنهایی به آنجا مشرف شوم. 🔸کنار خیابان ایستاده بودم که یک تاکسی جلوی پای من ترمز کرد. از راننده درخواست کردم دربست من را به بارگاه جناب حر برساند. راننده موافقت کرد و من در صندلی عقب نشستم. پس از طی مسافتی در خارج از شهر، ناگهان تاکسی به راه انحرافی رفت و در یک جادهٔ سربالایی حرکت کرد. 😥 من از خلوت بودن جاده و انحراف مسیر احساس ترس کردم و گفتم: چه اشتباهی کردم که به تنهایی آن هم در کشور بیگانه ماشین دربست گرفتم. سخت ترسیده بودم اگر می خواستم فریاد هم بکشم کسی صدای مرا نمی شنید. 🔹نمی دانستم چه کنم، هیچ راه گریزی نداشتم، ناچار خود را به دست تقدیر سپردم و منتظر سرانجام کار ماندم. راننده در یک نقطهٔ بلندی ماشین را نگه داشت و با اشارهٔ سر و دست به من فهماند که ماشین خراب شده، و می رود از پایین تپه کسی را برای تعمیر ماشین بیاورد. او رفت و من باحالی پر اضطراب داخل تاکسی نشستم.😓 🔶از ترس به خود می لرزیدم و نمی دانستم چه باید بکنم. نمی‌دانستم پیاده شوم یا در تاکسی منتظر بمانم. پس از لحظاتی دیدم به همراه دو مرد عرب به سمت تاکسی می آیند. 😰 من با دیدن این صحنه که سه اجنبی با هم می خندیدند، و از حالشان معلوم بود که قصد بدی دارند، سخت مضطرب شدم و ترس و وحشتم چند برابر شده بود، و به شدت گریه می‌کردم. رو به طرف کربلا کردم و گفتم: 🥺یا ابا عبدالله من زائر تو هستم. در این کشور غریبم، من را نجات بده!😭 ناگهان به دلم افتاد که به آقا و مولایم امام زمان پناه ببرم😭. چون فقط اوست که هرگاه شیعیان مضطر و درمانده می شوند، به حمایت شان می شتابد.  با چشمانی پر از اشک به سمت کربلا رو کردم و با تمام نیاز عرض کردم: یا اباصالح مهدی، یا صاحب الزمان، من ناموس تو هستم. من زائر جدت حسین هستم. مرا از این مصیبت نجات بده.😭😭 🔴هر لحظه این سه اجنبی به من نزدیکتر می شدند، همراه با خنده های شیطانی آنها صدای گریهٔ من نیز بلند تر می شد. ناگهان در همان لحظات آخر، گرد و خاکی از پشت سرم برخاست و صدای ترمز شدید ماشین، توجهم را جلب کرد.  برگشتم دیدم تاکسی دیگری در کنار همین تاکسی ایستاد. سید بزرگواری، با شکوهی خاص، از تاکسی پیاده شد و به سمت ماشین ما آمد🥹. آن سه نفر سر جایشان خشک شده بودند. سید جلو آمد، در تاکسی را باز کرد و به زبان فارسی به من گفت: چه کسی به شما گفته تنها به زیارت حضرت حر و عتبات عالیات بیایی !؟ آیا این درست است !؟ آیا زیارت تو قبول است !؟ و فرمودند: از این تاکسی پیاده شو و داخل همان ماشینی که آوردم سوارشو!🥹 من حیران و شگفت زده با چشمانی اشک بار، فرشتهٔ رحمتم که معجزهٔ خدا در اوج ناامیدی بود را نگاه می‌کردم و در دل از او تشکر می نمودم، که مرا از این مهلکه نجات داده است. 🔵خیلی سریع از تاکسی پیاده شدم و این سید بزرگوار در ماشین بعدی را باز کرد و من سوار شدم. به راننده گفت: فوراً از اینجا دور شو! سپس به سمت آن سه نفر رفت.  🔴آنها اعتراض کردند که چرا مرا از ماشین پیاده کرده است !؟ ناگهان صدای دعوا بلند شد و از پشت شیشه می‌دیدم که آن سه نفر با سید جلیل القدر در آویخته و لحظاتی بعد هر سه به خاک افتادند. ماشین به سرعت دور میشد و من دیگر چیزی نمی دیدم. 🔶قلبم آرام گرفت، خیالم راحت شد و تازه متوجه شدت فاجعه شدم. ماشین کنار حرم اباعبدالله الحسین ایستاد. من پیاده شدم وقتی خواستم پول تاکسی را حساب کنم، راننده گفت: آن سید بزرگوار کرایهٔ رفت و برگشت ماشین را حساب کردند و موقع سوار شدن فرمودند: سریع حرکت کن، چون ما مسافری داریم که باید او را به کنار حرم بازگردانی! آن خانم با گریه و شمرده شمرده مطلب را می‌گفت، و همهٔ حضار مخصوصاً سید آیت الله بروجردی گریه کردند، و سپس فرمود قطعاً آن سید جلیل‌القدر، حضرت ولیعصر بودند.😭😭😭 تعجیل در ظهور آقامون هر کدوم نفری ⁵ صلوات بفرستید 🌹❤️ 🤲🏻💔