✨﷽✨
#داستان_کوتاه
میگویند یک مهندس روس تعدادی کارگر ایرانی را استخدام کرد.
کارگرها موقع اذان، نمازشان را میخواندند.
یک روز مهندس روس به آنها اخطار داد که اگر موقع کار، نماز بخوانید، آخر ماه از حقوقتان کم میکنم!
بعضیها از ترس آنکه حقوقشان کم نشود، نماز را بعد از کار میخواندند و بعضی هم همچنان اول وقت.
آخر ماه شد.
مهندس به آنهایی که نماز اول وقت را ترک نکرده بودند بیش از حقوق عادی (ماهیانه) داد!
بقیه اعتراض کردند که چرا به اینها حقوق بیشتری دادی؟!
گفت: اهمیت دادن این افراد به نماز و چشمپوشی از کسر حقوق، نشان میدهد ایمانشان بیشتر از شماست.
چنین آدمهایی هیچوقت در کار خیانت نمیکنند، همانطور که به خدایشان خیانت نکردند!
کسانی که به خدا خیانت نکنند...
به خلق خدا هم خیانت نمیکنند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📚 #داستان_کوتاه
🌴یکی از بزرگان می گفت ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
🌴من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…
🌴از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
👌یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
#لبیک_یااباصالح_المهدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hozebasiratetalabege
📚 #داستان_کوتاه
🌴در روزگاران قدیم مردی ثروتمند و غنی وجود داشت که با وجود بی نیازی اش از مال و منال دنیا همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود هیچ گاه شاد و خوشحال دیده نمی شد.
🌴او خدمتکار جوانی داشت که ایمان درونش موج می زد. و همیشه تنها کسی که به او امید به زندگی می داد همین خدمتکار جوان و مومن بود.
🌴روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما این جهان را اداره می کرد؟ او پاسخ داد: بله همین گونه بوده که می گویی…
🌴خدمتکار جوان دوباره پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟ ارباب ثروتمند پاسخ داد: بله همینطور خواهد بود…
🌴خدمتکار با لبخندی زیبا بر روی لبانش گفت: پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا اداره کند؟
👌یا عماد من لا عماد له
#لبیک_یااباصالح_المهدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hozebasiratetalabege
.
💠 توشه آخرت!
زهری میگوید:
در شبی تاریک و سرد، علی بن حسین علیه السلام را دیدم که مقداری آذوقه به دوش گرفته، میرود.
عرض کردم: یابن رسول الله! این چیست، به کجا میبرید؟
حضرت فرمودند: زهری! من مسافرم، این توشه سفر من است، میبرم در جای محفوظی بگذارم. (تا هنگام مسافرت دست خالی و بی توشه نباشم!)
گفتم: یابن رسول الله! این غلام من است، اجازه بفرما این بار را به دوش بگیرد و هرجا میخواهی ببرد.
فرمودند:
تو را به خدا بگذار من خودم بار خود را ببرم، تو راه خود را بگیر و برو با من کاری نداشته باش!
زهری بعد از چند روز حضرت را دید، عرض کرد: یا بن رسول الله! من از آن سفری که آن شب درباره اش سخن میگفتی، اثری ندیدم!
حضرت فرمود: سفر آخرت را میگفتم و سفر مرگ در نظرم بود که برای آن آماده میشدم!
سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانههای نیازمندان توضیح داد و فرمود:
- آمادگی برای مرگ با دوری جستن از حرام و خیرات دادن به دست میآید.
📔 بحار الأنوار: ج۴۶، ص۶۵
#میلاد_امام_سجاد #داستان_کوتاه
#لبیک_یااباصالح_المهدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hozebasiratetalabege
.
💠 عظمت علمی امام صادق (ع)
ابو حنیفه، پیشوای مشهور فرقه حنفی، میگفت: من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیدهام.
همچنین میگفت: زمانی که «منصور» (دوانیقی)، «جعفر بن محمد» (علیه السلام) را احضار کرده بود، مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد (علیه السلام) شدهاند، برای محکوم ساختن او یک سری مسائل مشکل را در نظر بگیر.
من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی منصور که در «حیره» بود، مرا احضار کرد. وقتی وارد مجلس وی شدم، دیدم جعفر بن محمد (علیه السلام) در سمت راست او نشسته است.
وقتی چشمم به او افتاد، آن چنان تحت تأثیر اُبُّهت و عظمت او قرار گرفتم که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم.
منصور رو به وی کرد و گفت: این ابوحنیفه است. او پاسخ داد: بلی او را میشناسم. سپس منصور رو به من کرده گفت: ای ابوحنیفه! مسائل خود را با ابوعبدالله (جعفر بن محمد عليه السلام) در میان بگذار.
در این هنگام شروع به طرح مسائل کردم. هر مسئلهای میپرسیدم، پاسخ میداد: عقیده شما در این باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است. در برخی از مسائل با نظر ما موافق، و در برخی دیگر با اهل مدینه موافق و گاهی، با هر دو مخالف بود.
بدین ترتیب چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ گفت. ابوحنیفه به این جا که رسید با اشاره به امام صادق (علیه السلام) گفت: دانشمندترین مردم، آگاه ترین آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است.
📔 بحارالأنوار، ج۴۷، ص۲۱۷
#امام_صادق
#داستان_کوتاه
#شهادت_امام_جعفر_صادق
#لبیک_یااباصالح_المهدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hozebasiratetalabege