🌗#خاطرات_ورود_به_حوزه
🌱 چگونه آیت الله شیخ جواد تبریزی به روحانیت و طلبگی علاقمند شد؟
🔹کلاس سوم دبیرستان بودم که تعدادی از دانش آموزان برای تقویت ادبیات عرب، به حوزه علمیه طالبیه مراجعه کردند و نزد استاد ادبیات صرف و نحو مى خواندند که من نیز چند روزى این دوستان را همراهى کردم و در دروس ادبیات حوزه شرکت جستم اما آنچه براى من پیش آمد، تقویت درس عربى نبود بلکه عشق و شیفتگى به درس حوزه بود. و همین نیز سرآغاز سرنوشت من گردید و من راه روحانیت را برگزیدم.»
🔅وقتی با خانواده مطرح کردم، به خاطر فضای ضد روحانیت حکومت پهلوی موافق نبودند، اما بالاخره قانع شان کردم و وارد حوزه شدم و شبانه روز مقیم مدرسه طالبیه تبریز شدم.
🌀چون برخلاف خواسته خانوده ام به حوزه آمده بودم، نمى خواستم از مشکلاتم آگاه شوند و در اراده من براى ادامه تحصیل تأثیر بگذارند. گاهى آن قدر مشکلات اقتصادى زیاد مى باشد که با مرحوم محمدتقى جعفرى دو روز غذا نداشتیم. یکوقت کسى مى آمد نماز و قرآن ارجاع مى داد و ما پولى براى تهیه غذا پیدا مى کردیم.
#سالگرد_ارتحال
#طلبگی
#کارگروه_علماوشهدا
🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
داستان_آموزنده
🔆سفارش مؤكّد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشّریف ) به خواندن زيارت عاشورا
سيّد احمد رشتى مى گويد:
تاريخ 1280 هجرى قمرى به عزم زيارت بيت اللّه از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبى كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر ديگر با من رفيق شدند.
در يكى از منازل بين راه خبر دادند كه قدرى زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد.
از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طورى كه رفقا هر كدام سرهاى خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى كه براى هزينه سفر همراه داشتم نگرانى بيشترى داشتم .
با خود گفتم : همين جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم .
در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغى ديدم كه باغبانى با بيلش برف درختان را مى ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستى ؟
گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه را پيدا كنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟
گفتم : واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: جامعه بخوان .
من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اينجايى ؟
بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم .
فرمود: عاشورا بخوان .
زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟
گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح .
فرمود: من هم اكنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروى كرد.
سپس دست مباركش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانيد؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد.
آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟
عاشورا، عاشورا، عاشورا.
سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانيد؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طى مى كرد يك مرتبه برگشت و فرمود:
اينها رفقاى شمايند كه كنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گيرند.
پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كى بود كه به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنكه زبانى جز تركى و مذهبى جز عيسوى در آن نواحى نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسى نيست .
📚يكصد داستان درباره نماز اول وقت ، رجائى خراسانى . داستانهاى مفاتيح الجنان ، اسماعيل محمدى : ص 78.
#نمازشب
#زیارت_عاشورا
#کارگروه_علماوشهدا
🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
#کلام_شهید
این روزها بیشتر به این کلام شهید همت دقت کنیم؛ واقعا از کجا معلوم؟!
#مسئولیت
#کارگروه_علماوشهدا
🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
شهیدی که ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت
🔹شهید محمد اسلامی نسب علاقه قابل ستايشی به حضرت صديقه كبری فاطمه زهرا (س) داشت و بدين جهت او را «سردار زهرايي (س)» میخواندند.
🔹محمد اسلامی نسب در یکی از عملیاتها چشمش آسیب دیده بود و دکترها گفتند بیناییاش را از دست داده است و دیگر جراحی هم فایدهای ندارد. محمد اصرار کرد که پزشکان عمل کنند و کاری به نتیجهاش نداشته باشند.
🔹اسلامی نسب به پزشکان معالجش در خصوص عمل چشمهایش میگوید: " فقط با ذکر یا زهرا (س) عمل را شروع کنید. بعد از عمل پزشکان از نتیجهی جراحی حیرت زده شدند، عمل جراحی با رمز یا زهرا سلام الله علیها موفقیت آمیز بود.
شهید#محمد_اسلامی_نسب🕊🌹
#حضرت_زهرا
#کارگروه_علماوشهدا
🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#زندگینامه
سالروزشهادت آیت الله مفتح
📍در سال ۱۳۰۷ در خانوادهای روحانی در روستای کله سر در شهرستان رزن استان همدان متولد شد. پدرش، محمود مفتح، از روحانیان همدان بود.
مفتح تحصیلات حوزوی را در قم نزد اشخاصی همچون امام خمینی، حسین طباطبایی بروجردی و محمدحسین طباطبایی طی کرد. همچنین تحصیلات جدید را در رشته فلسفه دنبال کرد و موفق به اخذ درجه دکتری در این رشته شد.
شهید مفتح قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، به چاپ مقالات متعدد در روزنامهها و مجلات اسلامی و سخنرانی در شهرهای مختلف علیه حکومت پهلوی پرداخت که در نهایت این فعالیتها منجر به تبعید او به زاهدان شد. او در دهه ۵۰ (خورشیدی) هجری مسجد قبا را در تهران تأسیس نموده و امامت نماز جماعت را خود به عهده گرفت. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و بازگشت امام خمینی به ایران یکی از اعضای اصلی تشکیل دهنده کمیته استقبال بود و سرپرست کمیته ۴ انقلاب اسلامی و رئیس دانشکده الهیات تهران شد.
🥀ترور آیت الله مفتح
محمد مفتح در ۲۷ آذر ۱۳۵۸ هنگام ورود به دانشگاه تهران توسط گروه فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به همراه دو محافظش در مقابل دانشکده الهیات دانشگاه تهران با رگبار گلوله به شهادت رسیدند
#شهیدمفتح
#وحدت_حوزه_ودانشگاه
#کارگروه_علماوشهدا
🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein