eitaa logo
مدرسه علمیه ثقلین
484 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
143 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ا تقدیر از ممتازین رقابت علمی نخبگانی کشوری و تقدیر از طلاب فعال آموزشی 📆چهارشنبه ۸ آذرماه 🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
ا جلسه مناصحه 📌گفتگو پیرامون مسائل فرهنگی' تربیتی مدرسه علمیه ثقلین 🎙با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین عظیمی 📆 چهارشنبه ۸ آذرماه 🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
🔴درباره حدیثی که در سخنرانی رهبر معظم انقلاب در هفته بسیج نصب می‌شود؛ باید توجه داشت که روی این بنر سال گذشته نوشته بود: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغالِبُونَ» که یعنی «همانا حزب خدا پیروزند» 🔹اما امسال بعد از گذشت ۱ سال نوشته شده «إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ » که معنی اون میشه «آگاه باشید که قطعاً وعده خدا حق است» 👈 این چندمین طی این چند ماه است؟ 🔹از نزدیک قله هستیم تا امروز... 🔹یقین داشته باشید وعده خداوند حق است و ان‌شاءالله بزودی محقق خواهد شد.. 🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ ویژه 🔍 | بسته تصویری مرور بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان. ۱۴۰۲/۹/۸ 💻 Farsi.Khamenei.ir
ا پایش سلامت طلاب بررسی و بهبود کیفیت جسمانی طلاب باحضور: دکتر احمد پور'کار شناس تغدیه وطب سنتی 📆چهارشنبه ۸ آذرماه 🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein
داستان_آموزنده 🔆سفارش مؤكّد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشّریف ) به خواندن زيارت عاشورا سيّد احمد رشتى مى گويد: تاريخ 1280 هجرى قمرى به عزم زيارت بيت اللّه از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبى كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر ديگر با من رفيق شدند. در يكى از منازل بين راه خبر دادند كه قدرى زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد. از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طورى كه رفقا هر كدام سرهاى خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى كه براى هزينه سفر همراه داشتم نگرانى بيشترى داشتم . با خود گفتم : همين جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم . در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغى ديدم كه باغبانى با بيلش برف درختان را مى ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستى ؟ گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم . به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه را پيدا كنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟ گفتم : واللّه راه را نمى دانم . فرمود: جامعه بخوان . من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم . باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اينجايى ؟ بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم . فرمود: عاشورا بخوان . زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم . بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟ گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح . فرمود: من هم اكنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد. فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروى كرد. سپس دست مباركش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانيد؟ نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد. آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانيد؟ جامعه ، جامعه ، جامعه . دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طى مى كرد يك مرتبه برگشت و فرمود: اينها رفقاى شمايند كه كنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گيرند. پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كى بود كه به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنكه زبانى جز تركى و مذهبى جز عيسوى در آن نواحى نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند؟ برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسى نيست . 📚يكصد داستان درباره نماز اول وقت ، رجائى خراسانى . داستانهاى مفاتيح الجنان ، اسماعيل محمدى : ص 78. 🇮🇷🇵🇸@hozeh_saghalein