کوپه مطربها در «به وقت روایت»
عراقیها، اسرای مجروح و بدحال را از افراد سالم جدا میکردند. من و چند نفر از اسرای بدحال را از بقیه جدا و سوار وانت تویوتا کردند. نمیدانستیم کجا میرویم. بعد از یک ساعت، ماشین، جلوی یک ساختمان ایستاد. روی سردر آن نوشته شده بود: مستشفی العماره. یکی از بچهها که عربی بلد بود، گفت: اینجا، بیمارستان العماره است.با شنیدن کلمهٔ بیمارستان خوشحال شدم. پیش خودم گفتم: الآن زخمهایم را مداوا میکنند و دردم کمتر میشه.
سرباز عراقی، بهزور لگد و مشت، از پشت ماشین پیادهمان کرد. توان نداشتم روی پاهایم بایستم.»
📖 برشی از کتاب «کوپه مطربها» خاطرات آزاده جانباز مجید رنجبر به قلم امیرمحمد عباس نژاد که در دومین نشست #به_وقت_روایت نقد و بررسی خواهد شد.
◽️به وقت روایت عنوان مجموعه نشستهای نقد و بررسی آثار مکتوب منتشر شده در حوزه اسارت است که به همت #دفتر_هنر_و_ادبیات_اسارت برگزار میشوند.
🗓️سهشنبه ۱۹ تیر
⏰ساعت ۱۰
🏢سالن صفارزاده
🆔 @hozehonari_ir
اگر اجازه میدادند، نیروی هوایی جنگ را شش ماهه تمام میکرد!
🔸در سومین نشست «#به_وقت_روایت» که به نقد و بررسی کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» اختصاص داشت، محمد قاسمیپور منتقد گفت: ما در #خاطرات_شفاهی قالب پرسش و پاسخ را کم داریم و از این جهت کتاب برایم جالب بود و من را سر ذوق آورد تا با جدیت آن را بخوانم.
🔹 حسینعلی ذوالفقاری راوی کتاب اذعان کرد: اگر خلبانان نبودند ما با مصیبت بزرگی مواجه بودیم و اگر به ما اجازه داده میشد، نیروی هوایی جنگ را شش ماهه تمام میکرد!
🔸 صادق وفایی مؤلف کتاب با بیان اینکه من سعی کردم سراغ مباحث بیتعارف و عریان جنگ بروم، افزود: برای این امر به آقای ذوالفقاری گفتم: شما با این مهربانی که دارید چطور توانستید آدمها را در جنگ بکشید؟ ایشان در جواب گفت: «شما نبودی در صحنه و من چون آن صحنهها را دیدم به راحتی عراقیها را میکشتم!» این همان چیزی بود که من دنبالش بودم!
📌 مشروح گزارش
🆔 @hozehonari_ir