فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥ببینید| کتاب #صوتی شهری که مردم آن با زانو راه میرفتند
📖جهانگردی میانسال که شهر و دیارش را ترک کرده بود تا دنیا را بگردد و تجربه کسب کند، در مسیر سفرش، به شهر عجیبی میرسد که مردم آن بر روی زانو راه میرفتند و این یک انتخاب نبود بلکه یک قانون بود!!
🎧گروه فرهنگی «#سماوا» ناشر کتابهای صوتی، این کتاب را با صدای «محمدرضا سرشار» راهی بازار کرده است.
📲دریافت از طریق پلتفرمهای فیدیبو، طاقچه و کتابراه
🆔 @hozehonari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید| کتاب #صوتی ساجی
شبهای تابستان اغلب مهمان داشتیم. یکی میخواست ازدواج کند، آن یکی مشکل مالی داشت، یکی میخواست خانه بخرد. میآمدند و مینشستند روی همان تختها و از پدر و آقابزرگم مشورت میگرفتند. مادرم کاسههای بزرگ هندوانه را میداد به من و نغمه تا بگذاریم وسط تختها. مواظب بودیم پارچهای بلور آب و دیسهای بزرگ میوه از دستمان نیفتد...
📖 بخشی از کتاب «ساجی» خاطرات «نسرین باقرزاده» به قلم «بهناز ضرابیزاده» که #سوره_مهر منتشر کرده است.
🎧گروه فرهنگی «#سماوا» ناشر کتابهای صوتی، این کتاب را با صدای «فضهسادات حسینی» راهی بازار کرده است.
◽️نسخه چاپی ساجی را از این [لینک] خریداری کنید.
📲دریافت نسخه صوتی از طریق پلتفرمهای فیدیبو، طاقچه و کتابراه
🆔 @hozehonari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو
🎥ببینید| کتاب#صوتی «روزهای بیآینه»
▫️حسین ذهن روشنی داشت. حجاب اجباری شده بود، اما او مجبورم نکرد چادر سر کنم. فقط دوست نداشت با لباس آستینکوتاه یا پایِ بیجوراب بیرون بروم. روسریهای بزرگ و زیبایی خریده بود که سر میکردم.
▫️دیگر از مرگ نمیترسیدم. احساس میکردم چقدر خوب است که مرگ هست. مرگ اولِ آرامش و رهایی هر انسانی است از تمام هم و غم این دنیا.
📖بخشهایی از کتاب صوتی روزهای بیآینه خاطرات منیژه لشکری همسر خلبان آزاده «حسین لشکری» به قلم گلستان جعفریان
🎧گروه فرهنگی «#سماوا» ناشر کتابهای صوتی، این کتاب را با صدای «زیبا بروفه» راهی بازار کرده است.
📲دریافت نسخه صوتی از طریق [پلتفرم فیدیبو]
🆔 @hozehonari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | کتاب#صوتی مسکوی کوچک افغانستان
◽️سعی کردم چشمهایم را ببندم و بخوابم اما هرچه به پلکهایم فشار آوردم خواب به چشمانم نیامد. کمی که از دردم کاسته شد، چشم گشودم. احمدم غرق کتاب بود. صدایش زدم احمدجان چه میخوانی؟ نمیخوای بخوابی؟کتاب را بست و لبخند روی لبش آمد. زندگانی حضرت زینب(س). از جایش بلند شد و به تختم نزدیک شد. مادر یک چیز جالب! چی مادرجان؟ شما مثل حضرت زینب هم دختر شهید هستید، هم خواهر شهید.کمی مکث کرد... ان شاالله مادر شهید هم میشوی.!
📖بریدهای از کتاب مسکوی کوچک افغانستان بر اساس زندگی «نجیبه اصغری» مادر «احمد شکیب احمدی» از شهدای لشکر فاطمیون.
🎧گروه فرهنگی «#سماوا» ناشر کتابهای صوتی، این کتاب را با صدای «فضهسادات حسینی» راهی بازار کرده است.
🔷 علاقمندان میتوانند نسخه صوتی این کتاب را از سکوهای اینترنتی [طاقچه] ، [فیدیبو] و [کتابراه] تهیه کنند.
🆔 @hozehonari_ir