eitaa logo
حوزه هنری انقلاب اسلامی
3.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
حوزه هنری انقلاب اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
هفت‌سالگی بانوی فرهنگ 💢 سیزدهم و چهاردهم اسفندماه به مناسبت هفتمین سالگرد تاسیس« » ، بانوان نویسنده از سطح کشور در حوزه هنری گردهم آمدند. 🔻در این مراسم علاوه بر رونمایی از پنج کتاب که نوشته مدرسان و هنرجویان این باشگاه بود، از خانم به عنوان بانوی نویسنده پیشکسوت تقدیر شد. 🆔 @hozehonari_ir
بریده کتاب روزهای بی‌آئینه روز عاشورا وقتی از خواب بیدار شدم دیدم علی نیست گفته بود می‌رود هیئت. لباس پوشیدم. حسین عاشق امام حسین(ع) بود به خاطر همین اسم پسرمان را گذاشت علی اکبر. دو جفت جوراب روی هم پوشیدم و پای بدون کفش از خانه زدم بیرون. از روز اول محرم نذر کرده بودم روز عاشورا پابرهنه بروم توی خیابان و همراه هیئتهای عزاداری باشم. همین طور که آرام آرام دنبال دسته های عزاداری راه می‌رفتم بی‌اختیار اشک می‌ریختم و با امام‌حسین صحبت می‌کردم که نمی‌دونم با زندگیم چه کار کنم. نجاتم بده دیگه توان ندارم... ظهر همراه عزاداران روی آسفالت خیابانها نماز خواندم. همان شب خواب دیدم.خواب یک خانم میانسال و بسیار زیبا که یک تار موی سیاه در سر نداشت. نشستم کنار این خانم و داستان زندگی ام را از اول برایش تعریف کردم او هم با حوصله گوش می‌داد. با آرامش سرش را تکان داد و گفت همۀ این چیزهایی رو که از زندگیت تعریف کردی می‌دونم..تو باید صبر کنی. امام حسین در عالم خواب به من گفت این خانم حضرت زینب است. وقتی از خواب بیدار شدم خیس عرق بودم بی اختیار اشک می ریختم. در ظرف کمتر از یک ماه از نیروی هوایی با من تماس گرفتند. چهاردهم یا پانزدهم خردادماه سال ۱۳۷۴ بود. اداره اسرا و مفقودین اعلام کرد که صلیب سرخ جهانی حسین لشگری را دیده است و به او‌اجازه نوشتن داده‌اند. 📖کتاب روزهای بی‌آئینه، به قلم خاطرات منیژه لشکری، همسر سرلشکر خلبان شهید آزاده حسین لشکری از انتشارات است. 🆔 @hozehonari_ir
به بهانه سالگرد شهادت سرلشگر خلبان حسین لشکری ◽️حسین مثل یک کودک درباره هر چه می‌دید سؤال می‌کرد و من مدام می‌بایست توضیح می‌دادم. بعضی کارهایش اذیتم می‌کرد وقتی میوه ها را پوست می‌کندم اعتراض می‌کرد چرا اسراف می‌کنی؟توضیح می‌دادم حسین جان، معده من ناراحته؛ نمی‌تونم میوه رو با پوست بخورم این توصیه دکترمه. هر روز که میوه می‌خوردم باید همین توضیح را می‌دادم. بالاخره خسته شدم و دور از چشم او میوه می‌خوردم. پوست میوه‌هایی را که دور می‌ریختم جمع می‌کرد و می‌گذاشت توی یخچال. می‌گفت شماها نمی‌دونید اینها چقدر با ارزشه؛ من خودم می‌خورم. می‌گفتم حسین جان این همه میوه هست؛ تازه ش رو بخور چرا پوست میوه بخوری؟! از بس در اسارت آنها را در مضیقه گذاشته بودند هر کار من به نظرش اسراف می‌آمد. خیلی طول کشید تا از سرش انداختم که به جای پوست میوه‌ها خود میوه را بخورد و اجازه بدهد پوست میوه‌ها را دور بریزم. همیشه ته بشقابش را نان می‌کشید فکر می‌کردم هنوز گرسنه است می‌خواستم برایش غذا بریزم می‌گفت کاملاً سیرشده است. 📖 بریده‌ای از کتاب روزهای بی‌آینه اثر ، خاطرات منیژه لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید آزاده . ◽️ این کتاب به روایت ناگفته‌هایی از جنگ تحمیلی و شرایط روحی و جسمی آزادگان بعد از بازگشت به وطن پرداخته‌است. چیزهایی که کمتر گفته شده و کمتر شنیده‌ایم. 🆔 @hozehonari_ir
«عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین» 🔶 یادداشت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب منتشر شد. ایشان در این یادداشت، «پاییز آمد» را کتابی با «نگارشی زیبا و رسا» توصیف کرده‌اند. 🔷 متن کامل این یادداشت به شرح زیر است: «عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهره‌نگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالت‌زده می‌کند و فاصله‌ی نجومی‌شان با این مجاهدان واقعی را آشکار می‌سازد. آذر ۱۴۰۱» 🔶 کتاب «پاییز آمد» به‌قلم ، روایتی از زندگی بانو فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی است که سال۱۴۰۰ توسط انتشارات به انتشار رسید. 🔷 برای خرید نسخه‌ی چاپی و یا نسخه‌ی صوتیِ کتاب «پاییز آمد» می‌توانید به سایت انتشارات سوره مهر مراجعه کنید. 🆔 @hozehonari_ir
«پاییز آمد» به چاپ ۵۲ رسید در آشپزخانه با خودم می‌خواندم ... در میان طوفان هم‌پیمان با قایقرانها/ گذشته از جان؛ باید بگذشت از طوفانها/ به نیمه شبها؛ دارم با یارم پیمان‌ها /که بر فروزم آتش‌ها در کوهستان‌ها ... یک دفعه دیدم احمد ساکت و بی صدا پشت سرم ایستاده و سراپا گوش است. به نظرم بزرگ و بلند بالا بود مردی با ابهت و جذاب همه آنچه را می‌دیدم چنان دوست داشتم که قلبم به درد آمد. لبخند زدم و گفتم: کی آمدی احمدجان؟ احمد آمد پیشانی‌ام را بوسید و گفت:«چه صدای زیبایی داری. فخری جان هر روز یک گل تازه از خودت برایم رو می‌کنی.» از ته دل خندیدم و سر چرخاندم احساس سبکی و سرخوشی می‌کردم. از آن روز به بعد احمد که فهمید صدای خوبی دارم و وقتی تنها هستم برای خودم می‌خوانم دلش که می‌گرفت یا یکی از دوستانش شهید می‌شد کنارم می‌نشست و می‌گفت: بخوان فخری‌جان یک دهان برایم بخوان. نمی‌دانم در دنیا چه لذتی بالاتر از این است که جفتت را پیدا کنی بر او عاشق شوی و هر روز دلیل خوشایندتر و بهتری برای دوست داشتنش بیابی!. 📖 بریده‌ای از کتاب «» خاطرات «فخر السادات موسوی» همسر سردار شهید «احمد یوسفی» فرمانده بسیج زنجان به قلم « » که به چاپ پنجاه و دوم رسیده است. 🆔 @hozehonari_ir
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید| کتاب به قلم از آثار انتشارات سوره مهر به «چاپ پنجاه‌ودوم» رسید. 🔹این کتاب روایتی از زندگی عاشقانه فخرالسادات موسوی و همسرش سردار شهید احمد یوسفی است. در شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در که مهرماه برگزار شد، از تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر این کتاب رونمایی شد. رهبر انقلاب کتاب «پاییز آمد» را دارای «نگارشی زیبا و رسا» توصیف نموده‌اند. 📌پاییز آمد را از انتشارات سوره‌مهر خریداری کنید. 🆔 @hozehonari_ir
🔹توی این روزها که به ضرورت مسائل امنیتی و شرایط جنگی، عصای دست همه ما-اینترنت- محدود و دست و پا بسته شده، خواندن کتاب می‌تواند یک بازی برد-برد باشد. هم زمان را بهتر بگذرانیم و هم طَرفی از تاریخ و فرهنگ عزیز ببندیم. 📖 روایتی از عشق عفیفانه و پرشور فخرالسادات و همسرش، شهید احمد یوسفی است. روایتی از تاب‌آوری و تربیت نسلی که در سال‌های نخست انقلاب و روزهای ابتدای جوانی خود را می‌گذراندند می‌تواند برای ما در میانه دومین جنگ تحمیل شده به ایران راه‌گشا باشد. این کتاب به قلم و به‌همت انتشارات روانه بازار شده است. 🔸«پاییز آمد» را از طاقچه دریافت کنید. 🆔 @hozehonari_ir