eitaa logo
حضور در زمان🇵🇸
43 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
23 فایل
این کانال جهت اطلاع رسانی و تبیین مسائل روز کشور و جهان تعبیه شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣3⃣ 🌹روزشمار و ۱. نیمه رجب سال ۶۰ هجری، مرگ معاویه مکار♨️ و خلافت یزید پلید⚫️ ۲. ۲۶ رجب ۶۰ هجری، رسیدن نامه یزید به حاکم مدینه برای گرفتن بیعت از امام حسین علیه السلام▪️ ۳. ۲۷ رجب دعوت حاکم مدینه از امام▪️ ۴. شب ۲۸ رجب، امام در کاخ ولید و امتناع امام از بیعت▪️ ۵. ۲۸ رجب، اصرار یزید پلید بر بیعت▪️ ۶. غروب ۲۸ رجب، وداع امام با پیامبر و خروج از مدینه با اهلبیت بطرف مکه▪️ ۷. دوم یا سوم شعبان ۶۰ هجری، ورود کاروان حسینی به مکه▪️ ۸. نیمه رمضان، حرکت مسلم سفیر امام بطرف کوفه▪️ ۹. هشتم ذیحجه، قیام مسلم در کوفه▪️ ۱۰. هشتم ذیحجه، حرکت امام بطرف کوفه▪️ ۱۱. نهم ذیحجه، شکست قیام مسلم و شهادت وی▪️ ۱۲. اول محرم سال ۶۱، ورود کاروان امام در منزلگاه شراف و رسیدن سپاه حر و بستن راه امام▪️ ۱۳. اول محرم، تغییر جهت کاروان بطرف منزلگاه بنی مقاتل▪️ ۱۴. دوم محرم رسیدن فرمان ابن زیاد بر محاصره کاروان▪️ ۱۵. فرار و پیوستن برخی شیعیان کوفه به امام▪️ ۱۶. غروب دوم محرم، ورود کاروان به سرزمین کربلا▪️ ۱۷. تبادل نامه بین حر و ابن زیاد و امام▪️ ۱۸. چهارم محرم، پیوستن تعدادی از یاران به امام و ورود عمر سعد به کربلا▪️ ۱۹. پنجم محرم، ورود سپاه شبث بن ربعی▪️ ۲۰. پنجم محرم، امان نامه اول برای فرزندان ام البنین▪️ ۲۱. ششم محرم، پیوستن هزاران نیروی دیگر به سپاه عمرسعد▪️ ۲۲. انجام گفتگو هایی بین امام و عمرسعد▪️ ۲۳. هفتم محرم، فرمان تشدید محاصره آب ۲۴. هشتم محرم، تشنگی و خطبه امام▪️ ۲۵. نهم محرم، ورود شمر با آخرین دستور ابن زیاد مبنی بر تمام کردن کار▪️ ۲۶. نهم محرم، امان نامه دوم برای فرزندان ام البنین و جواب منفی آنان▪️ ۲۷. خطبه مفصل امام و احتجاج با سپاه یزید▪️ ۲۸. عصر نهم، آغاز حمله دشمن▪️ ۲۹. درخواست مهلت یک‌شبه امام جهت راز و نیاز▪️ ۳۰. شب دهم، سخن امام با یاران و اعلان وفاداری آنان و حفر خندق در اطراف خیمه‌ها▪️ ۳۱. شب دهم، رساندن مقداری آب به خیمه‌ها▪️ ۳۲. عاشورا، سپیده دم دهم محرم سال ۶۱ هجری، آخرین نماز جماعت صبح امام🌸 ۳۳. سازماندهی نیروها توسط امام و چند خطبه دیگر برای لشکر عمرسعد▪️ ۳۴. قبل از ظهر عاشورا، آغاز جنگ توسط عمرسعد و تقابل جبهه حق و باطل▪️ ۳۵. ظهر عاشورا، جنگ و عطش، جنگ و نماز، جنگ و مردانگی، جنگ و وفاداری، جنگ و شهادت🌹❤️ ۳۶. اما عصر عاشورا (و عصر بمعنای عصاره و فشرده) هجوم تمام مصیبت‌ها، تقابل تمام زیبایی‌ها با پستیها، تقابل مهر و عطوفت جبهه توحید🌸 با قساوت و بی رحمی بنی امیه، نماد شرک و الحاد⬛️ ۳۷. و این لحظه: تصور کنید امامی را که خلیفه و مظهر رحمت خداست در بین یاران شهیدش، یکه و تنها، در محاصره دشمن، با بدنی خونین و پر از زخم...🖤🖤 نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر قتال طاقت داشت... ۳۸. اسب بدون صاحب، غرق در خون، بطرف خیمه‌ها در میان زنان و کودکان ۳۹. غارت خیمه های اهلبیت توسط یزیدیان❗️ ۴۰. آغاز اسارت اهلبیت پیامبر توسط مسلمان نماها، از کربلا تا کوفه و شام و از شام تا کربلا و مدینه❗️ ☑️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ☑️ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ☑️ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ☑️ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
•| |• 💠 فال حافظ در روز عاشورا خاطره عبدالحسین زرین‌کوب روز بود و قرار بود در مراسمی به همین مناسبت در حضور جمعیتی که هم افراد عادی در آن حضور داشتند و هم افراد تحصیل‌کرده و به‌اصطلاح روشنفکر، سخنرانی کنم. آرام وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم. نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم شود. در خلوت خودم،‌ دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند. اما هرچه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم. در همین لحظه،‌ پیرمردی که کنار دستم نشسته‌بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: «ببخشید،‌ شما استاد زرین‌کوب هستید؟» گفتم: «استاد که چه عرض کنم، ولی زرین‌کوب هستم». خیلی خوشحال شد و از این گفت که چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. در میان صحبت‌هایش با خودم می‌گفتم: «این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن مرا داشته باشد؟» پیرمرد روستایی با آن چهره آفتاب‌سوخته، متین، سنگین و باوقارش می‌گفت مکتب رفته و... حالا هم در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ. چند بیت جسته‌وگریخته هم از غزلیات خواجه خواند؛ چه زیبا هم غزل را می‌خواند. پرسیدم: «حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟» گفت: «سؤالی داشتم.» گفتم: «بفرمایید». پرسید: «شما به اعتقاد دارید؟» گفتم: «خب بله، صد درصد». گفت: «ولی من اعتقاد ندارم.» پرسیدم: «من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی برمی‌آید؟» گفت: «خیلی دوست دارم معتقد شوم. یک زحمتی برای من می‌کشید؟ یک فال برایم می‌گیرید؟» گفتم: «ولی من الان دیوان حافظ ندارم». بلافاصله یک دیوان جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: «بفرما». مات و مبهوت نگاهش کردم. دیوان حافظ را از دستش گرفتم و گفتم: «نیت کنید». فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: «برای خودم نمی‌خواهم. می‌خواهم ببینم حافظ درباره امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟» شوکه شدم و مردد در گرفتن فال. حافظ و عاشورا؟ اگر جواب نداد، چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه‌به‌کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آن‌ها اندیشیده بودم غزلی به ذهنم نرسید که به‌طور ویژه به این موضوع پرداخته‌باشد. اما چشمانم را بستم، فاتحه‌ای قرائت کردم و حافظ را به شاخه نباتش قسم دادم و صفحه‌ای را باز کردم و این شعر آمد: زان یار دلنوازم شکری است با شکایت گر نکته‌دان عشقی خوش بشنو این حکایت ... رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت ... از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ... عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدایا! این غزل اگر موضوعش علیه‌السلام و وقایع روز عاشورا و شب یازدهم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟... این غزل، باید به‌طور ویژه برای همین مناسبت سروده شده‌باشد. بیت اولش را که خواندم، پیرمرد از بیت دوم شروع به زمزمه‌کردن با من کرد. شعر را از حفظ می‌خواند و گریه می‌کرد، طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید؛ انگار داشتم برایش روضه می‌خواندم. گفت: «معتقد شدم استاد. معتقد بودم، ایمان پیدا کردم.» و گریه امانش نداد... حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی‌ام را چگونه شروع کنم. آن روز من، روضه‌خوان امام شهید شدم و کسانی پای من گریه کردند که به‌قول خودشان پای هیچ روضه‌ای گریه نکرده‌ بودند. ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
هدایت شده از 🇮🇷زاغ سیاه🇵🇸
🏴 فراز هایی از زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به امام حسین (علیه السلام) (زیارت ناحیه مقدسه) - قسمت چهارم (آخر): ... اى واى بر این سرکشان گناهکار!، چه اینکه با کُشتنِ تو اسلام را کُشتند، و نماز و روزه (خدا) را بدون یاور رها نمودند، و سُنّتها و احکام (دین) را از بین برده شکستند، و پایه هاىِ ایمان را منهدم نمودند، و آیاتِ قرآن را تحریف کرده، در (وادىِ) جنایت و عداوت پیش تاختند، براستى رسولِ خدا «که درود خدا بر او و آل او باد» (با شهادتِ تو) تنها ماند! (یا مظلوم واقع شد)، و کتاب خداوندِ عزّ و جلّ مَتروک گردید، و آنگاه که تو مقهور و مغلوب گشتى، حقّ و حقیقت موردِ خیانت واقع شد، و به فقدانِ تو تکبیرِ خدا و کلمه توحید، حرام و حلالِ دین، و تنزیل و تأویلِ قرآن جملگى از بین رفت، و پس از تو تغییر و تبدیلِ (احکام)، کفر و اِلحاد و بى سرپرستىِ دین، هوى و هوس‌ها و گمراهی‌ها، فتنه‌ها و باطل‌ها جملگى (بر صفحه روزگار) ظاهر شد، پس پیکِ مرگ نزدِ قبرِ جدّت رسول خدا «که رحمتِ بی پایانِ خداوندی بر او و آلِ او باد» ایستاد، و با اشکِ ریزان خبرِ مرگِ تو را به وی داد، و این گونه گفت: «ای رسول خدا! دخترزاده جوانمردت شهید شد، خاندان و حَریمَت مُباح گردید، پس از تو فرزندانت به اسیری رفتند، و وقایع ناگواری به عترت و خانواده ات وارد شد.» پس (از شنیدنِ این خبر) رسول خداصلی الله علیه وآله مضطرب و پریشان گردید، و قلبِ هراسناکَش بگریست، و فرشتگان و انبیاء (به خاطر مصیبتِ تو) او را تسلیت و تعزیت گفتند، و مادرت زهرا (از اندوهِ مصیبتِ تو) دردناک شد، و دسته هایِ ملائکه مقرّبین درآمد و شد بودند، پدرت امیرمؤمنان را تعزیّت می گفتند، مجالسِ ماتم و سوگواری برایِ تو در اعلا، علیّین برپا شد، و حورالعین به جهت تو به سر و صورت زدند، (در عزایِ تو) آسمان و ساکنانش، بهشت ها و نگهبانانش، کوه ها و کوهپایه ها، دریاها و ماهیانش، [شهر مکّه و پایه هایش فردوس ها و جوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام، و حلّ و حَرَم جملگی گریستند. بار خدایا! به حُرمتِ این مکانِ رفیع، بر محمّد و آلِ او رحمت فرست و مرا در زمره آنان محشور فرما، و به شفاعت و وساطتِ آن ها مرا داخلِ بهشت گردان. 🏷 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه @zaghsiah