#خاطراتانه
سلام.جاتون خالی رفتم بازار گل برای خرید 😊 از خونه که زدم بیرون با خودم گفتم امروز به چه شیوه هایی تذکر بدم
باز چقدر باید با یه عده صحبت کنم که امر ب معروف و... واجبه باز چندتا کشف حجاب سر راهمن و تو مسیر بجای آرامش باید خودمو درگیر کنم😔😔😔
تو اتوبوس رو یه نگاه انداختم یه نفس عمیق کشیدم😁آخِیــــــــــــــــــش
همه با حجاب حالا شل حجاب بودن ولی بیحجاب هیچی
رسیدم جلوی بازار 😒بسم الله گفتمو رفتم داخل
باورم نمیشد دوساعتی اونجا بودم ولی یه کشف حجاب ندیدم تو همین فکر بودم و داشتم خداروشکر میکردم که چه روز خوب و بدون تنش و کشف و .... البته بگم شل حجاب بودن ولی کشف حجاب نه
خلاصه داشتم با خودم میشنگیدم که یه هووووووو
😳😳😳😳
یا ابولفضل یکی دیـــــــــــدم😂
با سرعت رفتم سمتش و انگار که میخوام رد بشم
با خودم احتمال دادم کسی که الان جایی که هیچ کی کشف حجاب نیست جرأت کرده سرشو لخت کنه با تذکر من گوش که نمیکنه هیچ یه فحشی مشتی لگدی نثارم میکنه😁😁😁😂
فوری و با قاطعیت گفتم : خانـــــــــم شالتون رو بپوشید و رد شدم
یعنی نزاشت جملم تموم شه سریع سرش که 💪💪💪منم لبخند روی لبم نقش بسته کــــــــــــه یه هــــــــــــو😒😒😒
مامانش که روسری داشت و حجاب معمولی داشت گفت :اگه سرش نکنه چی میشه ؟😡😡😡
منم رد شدم و چیزی نگفتم ولی از دور رصدش کردم شال سرش بود😊😊😊
کاش یه فیلم از بازار گل میگرفتم و میدیدین که کشف حجاب هیچی نبود
✅✅راستی میخواستم بگم احتمال تأثیر همه جا وجود داره😉
https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar