#حکایت_قدیمی
میگویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ي سکه ي مردی غافل را می دزدد!
هنگامیکه به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر ان نوشته است:
خدایا به برکت این دعا، سکه هاي مرا حفاظت بفرما..
اندکی اندیشه کرد، سپس کیسه رابه صاحبش باز گرداند!
دوستانش وی را سرزنش کردند که چرا این همه ی پول را از دست داد.
دزد کیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا، دارایی وی را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است.
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او.
اگر کیسه وی را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد. آنگاه من دزد باورهای او هم بودم، و این دور از انصاف است !
و اینروزها دراین سرزمین عدهاي هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهایشان… چونکه به نام دین دزدی می کنند… برای همین است که عدهاي از دین زده شدهاند و فکر میکنند که این کاری که اینها میکنند تعالیم دین است.
+ مسئول عزیز اگر می بری سکه ها را ببر نه باورها را . . .
🌍تحریریه پایگاه خبری ایلام دیار خوبان
#حکایت_قدیمی
حاکم به وزیر میگه:
برو هرچه توانستی شتر به ۲ سکه بخر روز بعد ۵ سکه، روز سوم تمام شترهای شهر را به ۱۰ سکه خرید
روز چهارم گفتند:
شتر ۵۰ سکه میخریم ؛
روز بعد ۱۰۰ سکه؛
اما شتری نمانده بود.
حاکم گفت: اعلام کن شتر را ۸۰ سکه میفروشیم و در ۲دقیقه تمام اشتران فروخته شدند
🔹️چقدر داستانش آشناس!
مطالبات واطلاع رسانی ایلام دیار خوبان
https://eitaa.com/httpsuo
࿐✾🍃🌸🍃✾࿐