eitaa logo
ھـور !'
865 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
586 ویدیو
109 فایل
ـــــــ ــ بِنام‌خدای‌نوروامید؛🤍 رسته‌هور، گوشـه‌ی‌دنجی برای‌برقراری‌حال‌خوب‌دلِ‌شما:).. عکاس‌هور Https://Instagram/Same.graph.Com گوش‌جان @Majnonemadar شروط‌‌وادمین‌تبادل @Hur_Tab @G0NAHKAR به پیام پین شدھ سربزنید* هور:نور،خورشید،روشنایی✨
مشاهده در ایتا
دانلود
"صدقه و صلوات" براي سلامتے و تسکین غم قلب فراموش نشود...😭💔 🏴
امشب خواب بر همگان حرام ست صبح فردا آخرین روز حضور حسین زهراست😭
بِس۟ـمِ رَبِ ال۟حُسَی۟ـن🖤
ولی امروز ... پایان ماجرا نیست ✨ راهت همیشه ادامه دارد حسیــن ❤️🍃 °•°ʝoɨn↓ ∞@bezibaeeyekrooya
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
"نامه های اهل به " یزید نیز به عبیدالله بند زیاد که فرماندار بصره بود نامه ای نوشت و خبر داد فرمانداری را علاوه بر بصره به او واگذار کرده است. همچنین او را از جریان بن عقیل و علیه السلام آگاه کرد و به شدت او را به دستگیری و کشتن واداشت . عبیدالله صبح فردا برادرش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت . هنگامی که به نزدیکی کوفه رسید . از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتنددو نزدیکش شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است ، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده، بر فراز منبر رفت و ای خواند و آنان را نسبت به سرپیچی از حاکم کرد و در قبال فرمانبرداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
. -شمعـم ڪھ بآ نگـاه تُـو آٺـش گرفتھ ام اِمشبـ ڪنارِ آهِ تُـو آٺـش گرفتھ ام
بِس۟ـمِ رَبِ ال۟حُسَی۟ـن🖤
ڪربلا روزیتوݧ😭
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" ڪیفیت مسلم و هانے " چون بن عقیل این را شنید، از افصاشدن جایگاهش بر جان خود ترسید،لذا از خانه بیرون آمد و تصمیم گرفت به خانه هانی بن عروه برود هانی به او پناه داد و رفت آمد شیعیان به مسلم زیاد ‌شد [از سوی دیگر] عبیدالله بن زیاد نیز جاسوسانی بر او گماشته بود. او هنگامی که فهمیدمسلم در خانه هانی است. محمد بن اشعث ، اسماء بن خارجه و عمر بن حجاج را فراخواند و گفت: "چه جیز مانع آمدن هانی به حضور ما شده است؟" گفتند: نمی دانیم می گویند مریض شده است . گفت: این راشنیده ام ،ولی می گویند بهبود یافته است و بر درخانه اش می نشیند . اگربدانم مریض است، به عیادتش می رویم . (ص۴۹ ) عبیدالله صبح فردا بردارش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت. هنگامی که به نزد رسید، از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. کوفیان گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتند و نزدیکترین شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده ، بر فراز منبر رفت و خطبه ای خواند و آنان ا نسبت به سرپیچی از حاکم تهدید کرد و در قبال فرمانداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
شبتون حسیني🏴