eitaa logo
ھـور !'
970 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
568 ویدیو
109 فایل
ـــــــ ــ بِنام‌خدای‌نوروامید؛🤍 رسته‌هور، گوشـه‌ی‌دنجی برای‌برقراری‌حال‌خوب‌دلِ‌شما:).. عکاس‌هور Https://Instagram/Same.graph.Com گوش‌جان @Majnonemadar شروط‌‌وادمین‌تبادل @Hur_Tab @G0NAHKAR به پیام پین شدھ سربزنید* هور:نور،خورشید،روشنایی✨
مشاهده در ایتا
دانلود
دوتا دورکعتی مثل نماز صبح توی رکعت اول یک حمد ۱۱بار توحید رکعت دوم یک حمد ۲۱بار توحید رکعت سوم یک حمد ۳۱بار توحید رکعت چهارم یک حمد۴۱بار توحید بعد سلام نماز دوم ۵۱بار توحید ۵۱صلوات بعد به سجده رفته ۱۰۰بار یاالله یاالله گفته شود 💔
هر دوشنبه فاطمه(س) میخواند این را در بقیع؛ ازحسین(ع) انگشترُ و از تو حرم غارت شده..؛ 🏴@bezibaeeyekrooya🏴
🏴 حسین صبحگاه از خانه اش بیرون آمد تا از اخبار آگاه شود مروان به حضرت برخورد و عرض کرد ای اباعبدالله من خیرخواه تو ام مرا اطاعت کن تا موفق شوی حسین فرمود خیر خواهی ات چیست بگو تا بشنوم؟ مروان گفت من تورا به بیعت با یزید فرمان میدهم که برای دین و دنیایت بهتر است حسین فرمود انا الله و اناالیه راجعون هنگامی که امت به سرپرستی کسی چون یزید گرفتار شوند باید با اسلام وداع کرد از جدم رسول خدا شنیدم که فرمود خلافت بر آل ابوسفیان حرام است گفت و گو میان آن حضرت و مروان به درازا کشید تا اینکه مروان خشمگینانه بازگشت. ____🏴____ علی بن موسی بن جعفربن محمد بن طاووس مولف این کتاب میگوید: آنچه ما ثابت کرده ایم و به آن رسیده ایم این است که به سرانجام کار خویش آگاه بود و وظیفه اش همان بود که با صلابت انجام داد اکنون نمونه هایی از آگاهی آن حضرت بر خود را ذکر میکنیم؛ عده ای که آنان را در کتاب اغیاث سلطان و سکان الثری نام برده ام برای من روایت کرده اند از ابو جعفر محمد بن بابویه قمی در کتاب امالی که مفضل بن عمر از امام صادق از پدرش از جدش نقل کرده است: که روزی حسین بن علی ابن ابی طالب بر امام حسن وارد شد هنگامی که نگاهش به او افتاد گریست امام حسن پرسید که چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ گفت برای آنچه به سرت می آید می گریم امام حسن فرمود: که آنچه بر سر من می اید سمی است که با نیرنگ به من میخورانند و با آن کشته میشوم ولی روزی مانند روز شهادت تو نیست یا اباعبدالله ! نفر که ادعا میکند از امت جد ما محمد هستند و را بر خود میبندند گرد تو می آید و بر کشتن تو وریختن خونت و فرزندانت و زنانت و غارت اموالت اجتماع میکنند در این هنگام خداوند بر بنی امیه میرساند و آسمان خون و خاکستر میبارد و همه چیز حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا میگریند. ✍برگرفته‌ازڪتاب ــــــ🏴ـــــــ
"نامه های اهل به " به نام خداوند بخشاینده مهربان🌹 این نامه ای است از سوی سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب ین نجبه و رفاعه بن شداد و حبییب بن مظاهر و عبدالله بن وائل و دیگر شیعیان مومن علیه السلام سلام خدا بر او باد. _🏴______ سپاس خدایی را که دشمنت و دشمن پدرت در زمان پیشین را در هم کوبید،آن زورگوی کینه توز و غاصب ستمگر که امر این امت را در ربود و بیت المال آن را غصب و بدون رضایت امت، خرج کرد سپس بهترین امت را کشت و بدترین آنهارا باقی گذاشت. اموال الهی را بازیچه ی دستان ستمگران و سرکشان امت قرار داد از رحمت خدا دورباد همانگونه که قوم ثمود دور شد. ____🏴________ همانا کسی جز تو بر ما امامت ندارد پس به ما رو کن باشد که خداوند به واسطه تو مارا بر حق گرو آورد. نعمان بن بشیر در کاخ فرمانداری است و مادر نمازهای جمعه،جماعت و عید او شرکت نمیکنیم اگر خبر یابیم تو رو به ما کردی اورا بیرون کرده روانه شام میکنیم. خویش آگاه بود و وظیفه اش همان بود که با صلابت انجام داد اکنون نمونه هایی از آگاهی آن حضرت بر خود را ذکر میکنیم؛ عده ای که آنان را در کتاب اغیاث سلطان و سکان الثری نام برده ام برای من روایت کرده اند از ابو جعفر محمد بن بابویه قمی در کتاب امالی که مفضل بن عمر از امام صادق از پدرش از جدش نقل کرده است که روزی بن علی ابن ابی طالب بر امام حسن وارد شد هنگامی که نگاهش به او افتاد گریست امام حسن پرسید که چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ گفت برای آنچه به سرت می اید می گریم امام حسن فرمود :که آنچه بر سر من می اید سمی است که با نیرنگ به من میخورانند و با آن کشته میشوم ولی روزی مانند روز شهادت تو نیست یا اباعبدالله ! ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
بِس۟ـمِ رَبِ ال۟حُسَی۟ـن🖤
[اللهُم‌َّثَبِّت‌ْاَقْدٰامَنٰا‌عَلی‌ٰمُحَبَت‌ِالْحُسَینْ] اگرصِفرم‌مرایارب‌صدم‌ڪن غلام‌اهلبیت‌احمدم‌ڪن به‌پاۍعشقِ‌"سالارشهیدان" خداوندا مرا"ثابت‌قدم‌"ڪن! ♥️ •.↝ @bezibaeeyekrooya .•
شبتون منور به نگاه علمدار ڪربلا
بِس۟ـمِ رَبِ ال۟حُسَی۟ـن🖤
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد... 💔💔🖤🖤
🌷زیارت حضرت عباس علیه السلام🌷 🌸✨سَلامُ اللّهِ وَسَلامُ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلینَ وَعِبادِهِ الصّالِحینَ وَجَمیعِ الشُّهَداءِ وَالصِّدّیقینَ وَالزّاکِیاتِ الطَّیِّباتِ فیما تَغْتَدی وَتَرُوحُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ * اَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلیمِ وَالتَّصْدیقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصیحَهِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَالدَّلیلِ الْعالِمِ وَالْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ * فَجَزاکَ اللّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَعَنْ فاطِمَهَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَفْضَلَ الْجَزاءِ بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ واَعَنْتَ * فَنِعْمَ عُقْبَى الدّار * لَعَنَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ * وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ * وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ حالَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ ماءِ الْفُراتِ * اَشْهَدُ اَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَاَنَّ اللّهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ ما وَعَدَکُمْ * جِئْتُکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وافِداً اِلَیْکُمْ وَقَلْبی مُسَلِّمٌ لَکُمْ وَاَنَا لَکُمْ تابِـعٌ وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّهٌ حَتى یَحْکُمَ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ * فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ *لا مَعَ عَدُوِّکُمْ * اِنّی بِکُمْ وَبِاِیابِکُمْ مِنَ الْمُؤمِنینَ * وَبِمَنْ خالَفَکُمْ وَقَتَلَکُمْ مِنَ الْکافِرینَ * قَتَل اللّهُ اُمَّهً قَتَلَتْکُم بِالاَْیْدی وَالاَْلْسُنِ.
داستاݧ 😭🖤 دلتون شکست همه دعاکنید
هدایت شده از 
"نامه های اهل به " سلام بر تو و رحمت خدا و برکاتش ای فرزند رسول خدا! و بر پدرت که بیش از تو بود ، و لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. نامه را فرستاد و پس از دو روز درنگ ، گروهیدرا همراه ۱۵۰ نوشته که هر یک از جانب یک ،دو،سه یا چهار نفر بود فرستادند و از آن حضرت درخواست تشریف فرمایی کردند و آن حضرت ،با این حال ، در پاسخ به آنان ،تامل به خرج داد . تا این که یک روز ششصد نامه یه آن حضرت رسید و پیوسته نامه هایی می آمد، تا این که نزد او به مرور دوازده هزار نامه جمع ‌شد. بعد ارسال نامه هانی بن سبیعی و سعیدبن عبدالله حنفیی شیعیان پدرش: (ص۴۱) امام در جواب نامه نوشتند: (ص۴۲) پسرعمویم مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادم تا مرا از عقیده شما آگاه کند . مسلم، همراه نامه به راه افتاد تا به کوفه رسید. اهل کوفه ،هنگامی که از نامه حضرت ،مطلع شدند از آمدن مسلم، بسیار شادمان گشتند . سپس او را در خانه مختار بن ابی عبیده ثقفی منزل دادند و شیعیان ، به سوی او به رفت و آمدپرداختند . پس از گرد آمدن عده ای از آنان در اطراف مسلم ،او نامه حسین علیه السلام را برایشان خواند و آنان می گریستند ، تا این که هجده هزار نفردبا او بیعت کردند . عبدالله بن مسلم باهلی ،عماره بن ولید و عمربن سعد،نامه ای به یزید نوشته اورا از جریان مسلم با خبر کردند و به او پیشنهاد دادند نعمان بن بشیر را [ فرمانداری کوفه ] عزل و دیگری را جایگزین او کند. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
. یڪ دفعہ ریخٺ حجمِ سـرش ٺا عمود خورد بـا تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخٺ ...🖤✨ @bezibaeeyekrooya 🏴
هرکسی رفت بدنبال تو راهش وا شد هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد آب محتاج لب توست نه تومحتاجش لب خشکیده ی تو داغ دل دریا شد 🖤نثار روح پاک حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس (ع) 🌟
"صدقه و صلوات" براي سلامتے و تسکین غم قلب فراموش نشود...😭💔 🏴
امشب خواب بر همگان حرام ست صبح فردا آخرین روز حضور حسین زهراست😭
برای خادمیݧ ڪانال شبتون حسینے
بِس۟ـمِ رَبِ ال۟حُسَی۟ـن🖤
ولی امروز ... پایان ماجرا نیست ✨ راهت همیشه ادامه دارد حسیــن ❤️🍃 °•°ʝoɨn↓ ∞@bezibaeeyekrooya
هدایت شده از 
"نامه های اهل به " یزید نیز به عبیدالله بند زیاد که فرماندار بصره بود نامه ای نوشت و خبر داد فرمانداری را علاوه بر بصره به او واگذار کرده است. همچنین او را از جریان بن عقیل و علیه السلام آگاه کرد و به شدت او را به دستگیری و کشتن واداشت . عبیدالله صبح فردا برادرش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت . هنگامی که به نزدیکی کوفه رسید . از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتنددو نزدیکش شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است ، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده، بر فراز منبر رفت و ای خواند و آنان را نسبت به سرپیچی از حاکم کرد و در قبال فرمانبرداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
. -شمعـم ڪھ بآ نگـاه تُـو آٺـش گرفتھ ام اِمشبـ ڪنارِ آهِ تُـو آٺـش گرفتھ ام
بِس۟ـمِ رَبِ ال۟حُسَی۟ـن🖤
ڪربلا روزیتوݧ😭
هدایت شده از 
" ڪیفیت مسلم و هانے " چون بن عقیل این را شنید، از افصاشدن جایگاهش بر جان خود ترسید،لذا از خانه بیرون آمد و تصمیم گرفت به خانه هانی بن عروه برود هانی به او پناه داد و رفت آمد شیعیان به مسلم زیاد ‌شد [از سوی دیگر] عبیدالله بن زیاد نیز جاسوسانی بر او گماشته بود. او هنگامی که فهمیدمسلم در خانه هانی است. محمد بن اشعث ، اسماء بن خارجه و عمر بن حجاج را فراخواند و گفت: "چه جیز مانع آمدن هانی به حضور ما شده است؟" گفتند: نمی دانیم می گویند مریض شده است . گفت: این راشنیده ام ،ولی می گویند بهبود یافته است و بر درخانه اش می نشیند . اگربدانم مریض است، به عیادتش می رویم . (ص۴۹ ) عبیدالله صبح فردا بردارش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت. هنگامی که به نزد رسید، از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. کوفیان گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتند و نزدیکترین شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده ، بر فراز منبر رفت و خطبه ای خواند و آنان ا نسبت به سرپیچی از حاکم تهدید کرد و در قبال فرمانداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .