•أشعر بصمات أصابعك
في نقل الحزن من القلب إلى العين•
•من در انتقال حزن از قلب به چشم اثر
انگشتانت را حس میکنم•
•كيف أن الموجات اللطيفة والهادئة في
السماء تشبه لطافة كلماتك الرومانسية،
قلبي عيناه و أغلقت الباب لكي تلمسه في
أجواء حبك•
•چه قدر امواج لطیف و آرامِ آسمان شبیه
لطافت سخنانِ عاشقانه ات شده است،
قلبم چشمهایش را بست تا در هوای
عاشقانه های تو لمسشود•
•ماذا عن غزة؟ ، هل تعلم عن "كربلاء
الدموع الأمام"؟ لقد تبرد منك هذه
الحرارة قريباً ولكن قلبه لا يزال يحترق•
•از غزه ، کرب و بلای اشک های امام اطلاع
داری ؟ چه زود این داغ برای تو سرد شد
ولی هنوز قلبی برایش می سوزد•
•لقد وضعت في داخلي
وجوداً لا يمكن لأي ملابس
أن تهدئه سوى العناق•
•وجودی را در من قرار داده ای
که هیچ لباسی جز آغوشت آن
را آرام نمی کند•
•هناك شيء بداخلي لا يمكن
ترويضه إلا العزلة•
•چیزی در من وجود دارد
که تنها تنهایی می تواند
آن را رام کند•
•يوم الجمعة، نفس الشعور في الليل، مليء بالألم في انتظار الشخص الأكثر ألمًا•
•جمعه ها ، همان حس شبهایش، پر از درد ها در انتظار یک نفر که از همه پر درد تر است•
2_5348388860923480080_5789833433626708680-mc.mp3
2.59M
•گلبمهای ترنمات•
•بين الصعوبات والقصف والجفاف، أحسست بمشاعرك أكثر وأشعر بحنينك أكثر•
•میان سختی ها و بمباران و قحطی آب ، غم های تو برایمان آشناتر میشود، دلتنگی های تو رو بیشتر حس میکنم•