🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃
#پارت_سی_و_دوم
#گاندو
تقریباً داشتم به عظم خانم نزدیک می شدم الکی گفته بودم وسواس دارم و خوشم نمیاد به کسی دست بدم یا کسی رو در آغوش بگیرم ادای آدم هایی رو هم در میووردم که آیم دارن و گفته بودم چون استرس گرفتم و نفسم بند اومد و..
واقعاً جاسوس کار پشته و ماهری بود نم پس نمیداد و آه و ناله میکرد که شوهرش موعتاد هست و بچه هاش ولش کردن و.....
ع ع ع چ راحت دروغ میگفت
زهرا:عظم خانم من دیگه برم الان خانم بهرامی (سوپر وایزر بیمارستان)میاد سرم
اعظم(لیام):باشه عزیزم برو
وارد سالن شدم زیر لب گفتم مرتیکه بی شعور بهش میگم لهجه داری میگه برای اینکه لرم آخه لحجه لری کجا تو کجا زبان لری خیلی هم قشنگ و از نظر من جذابه تازه مادر بزرگم هم لره و آشنایی به نسبت زیادی با این گویش و زبان دارم
تو افکار خودم بودم که سینا اومد گفت به به خانم دکتر و با سر بهم علامت داد که برم محوطه بیمارستان
دنبالش رفتم
سینا:خب چی شد ؟
ستاره:هیچی نم پس نمیده شما چی کار کردید
با دست به کیسان علامت داد که بیاد سمت مون
کیسان :خب!!
سینا:دو ساعته داری باهاش حرف میزنید هیچی ؟
ستاره: ببخشید بچه نیست که با آبنبات چوبی خرش کنم جاسوسه ی جاسوس کار پشته
سینا:کیسان تو چی کار کردی ؟
کیسان :من امروز ی سره به بیمار ها سر زدم کلی گند زدم نزدیک بود یکی رو بکشم
سینا :آفرین دکتر جون گل کاشتی اطلاعات رو میگم باحال
کیسان: اصلا خودت چی کار کردی ؟
داشتن دعوا میکردن که ی دختره با سه تا پسر اومدن سرمون
سردسته شون همون یارو بود که میخواست به من دست ولی سینا نداشت ها یادتون اومد آها هومن
اومدن طرف مون حال حوصله نداشتیم اعصاب ها خش خشی اومدن سرمون که شما سوال هارو داشتید و تقلب کردید ماهم میریم لو میدی متون و ....
ایستاده بودم دختره بیشعور با ناخن های درازش اومد هول داد منو جوری که شانس اوردم سرم به آسفالت نخورد والی زخمی شدم منم برداشتم ی فنی بهش زدم که معلوم نشه ولی به حد مرگ دردش بیاد
بعد هم من و سینا و آقا کیسان راهمون رو کشیدیم سمت سالن که پسره گفت هوی خوشگلا بهم میرسیم مخصوصا شما دختر کوچولو هیچ وقت فکر نمیکردم که آقا سعید این همه غیرتی باشه برگشت ی جوری پسره دهن گشاد رو کتک رد که پسره به غلط کردن افتاده بود کلی ازش تشکر کردم
.....
وقتی رسیدیم اداره به اتاق داداش محمد رفتن آقا داود هم اونجا بود البته من نمیدونستم اونجاس
در زدم تق تق تق تق
محمد: بفرمایید
زهرا:سلام آقا
داوود برگشت سرش پایین بود :سلام خانم مرادی
زهرا:عوا شما هم اینجایید سلام ببخشید مزاحم شدم میرم ی وقت دیگه میام
محمد: نمیخواد بمون کارت دارم
داوود:آقا با ایجازتون من میرم
محمد:نه بمون
محمد:خب چی کار داشتی ؟
براش کل ماجرای امروز رو تعریف کردم تا رسید به ماجرای آقا سعید
آقا داود که وقتی دید من اینجوری داشتم از دلاور مردی آقا سعید تعریف میکنم شاخ هاش زده بود بیرون
میدونستم سر ماجرای دینا از آقا سعید دلخور هست برای همین پیاز داغش رو زیاد کردم
بعد از اتاق اومدم بیرون
....
محمد:خب آقا داوود حالا چی میگی ؟
داوود :آقا من با مادرم صحبت کردم ایشالا هر وقت مرخصی دادید اون موقع بیان خاسته گاری
محمد: برای آخر هفته خوبه ؟
داوود:😳چی بگم آقا هرچی شما دستور بدید
محمد:حالا برو به کارت برس که کلی کار داریم
داوود:با ایجازتون آقا....
.....
داشتیم با علی رد شماره حساب رو میزدیم که ......
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃
#پارت_سی_و_سوم
#گاندو
داشتیم با علی رد شماره حساب هارو میزدیم که علی متوجه موضوعی شد
علی سایبری:رسول میگم ی چیزی مشکوک نیست ؟
رسول:واا چی مثلا ؟
علی سایبری ی خب این شماره حساب ها هر ماه ی مقدار زیادی سر ی تایم مشخص پول برداشته میشه و.....
علی داشت توضیح میداد که خانم مرادی سرو کلش پیدا شد و گفت :و فقط سه حساب هستن که پول واریز میکنن براش
علی سایبری :😶شما از کجا متوجه شدید ؟
زهرا:کاری نداشت ردش رو زدم ولی چون شک داشتم دادم شما و آقا رسول هم برسیش کنید 😅
رسول :آهان بله صحیح
آقا رسول ببخشید شما خانم فهیمی رو ندید ؟
رسول: خیر ندیدم شون
زهرا:بله ممنون با ایجازه
رسچل:خون سردی این خانم مرادی آدم رو عصبانی میکنه صبح میره بیمارستان وقتی هم که بر میگرده میشینه پشت میزش تا نصف شب کار میکنه بعدش هم میره درس میخونه اونوقت برادران رولک و بولک رو ببین میرن بیمارستان بعد میان دو ساعت می خوابن بعدش هم تا کلا کارشون رو می پیچونن این جور هم که خبرش رسیده امتحان هاشون رو از خانم مرادی تقلب میگیرن خرس گنده ها
علی سایبری:هالا تو چرا انقدر داغ کردی
رسول:چ دلیلی قانع کننده تر از اینکه کار های این ها هم افتاده سر من ؟
.......
داود: ببخشید خانم مرادی ی عرضی داشتم
مرادی: بفرمایید.
داوود:ولا چجوری بگم در ارتباط با همون موضوعی که به آقا محمد گفتم میخواستم ببینم چیزه به شما گفتن ؟
(خیس عرق شدم تا گفتم چشم از رو زمین بر نمیداشتم و سرم پایین بود )
مرادی:کدوم موضوع؟
داوود:چجوری بگم همون موضوع ازدواج 😥
مرادی:آهان بله برادرم در رابطه با شما با من صحبت کرد
داوود :خب جواب شما چیه ؟
.....
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
امام خامنه ای:
زن اسلامی شخصیتی است که راه و هدف را تشخیص می دهد و برای آن فداکاری می کند
#گاندو
#باافتخار_ایرانی
#رهبرانه
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
eitaa.com/RRR138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
از خود گذشته
جدی
مهربون
فرمانده یعنی آقا محمد
#گاندو
#ایران_قوی
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
eitaa.com/RRR138
گــــاندۅ😎
وقتی یه خوراکی خوشمزه میبرم مدرسه 😂 #زنگ_تفریح #گاندو eitaa.com/RRR138
این پست با حمایت شما ادامه خواهد داشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
حضور علی افشار در برنامه تقدیر از عوامل سریال گاندو
#گاندو
#ایران_قوی
#مصاحبه
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
بپیوندید👇
eitaa.com/RRR138
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
خانم فهیمی در حال عملیات
مزاحم نشوید 🤫
#گاندو
#ایران_قوی
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
بپیوندید 👇
eitaa.com/RRR138
در ادامه ان شاءالله پست های جذاب تری خواهیم داشت
از شما خواهش می کنم که مارو حمایت کنید و کانال رو ترک نکنید و از دوستانتان هم بخواهید به ما بپیوندند
با تشکر از همراهی شما عزیزان 🌺🌷🌺
#گاندو
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
چه کوه هایی نذاشتن رو سر این خونه خاکستر بباره به روایت تصویر
#گاندو
#ایران_قوی
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
بپیوندید👇
eitaa.com/RRR138
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
پیر شدیم به خدا
خواهشا #گاندو رو پخش کنید
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
بپیوندید👇
eitaa.com/RRR138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
🔴 بزن بزن آدمکش !
یک ادیت زیبا از #گاندو تقدیم نگاه شما
#باافتخار_ایرانی
─┅═༅𖣔🐊𖣔༅═┅─
______『•@RRR138⇣•』______