فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گــــاندۅ😎
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ #رمان_امنیتی_گمنام3
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️
⚡️
#رمان_امنیتی_گمنام3
#پارت_6
هر دو فرزندم به خاطر سهل انگاری من از بین رفتند..
باورم نمیشد..
شاید امتحانی بود که سنجیده شوم..
قطعا امتحان بود..
برای آخرین بار نامه را خواندم..
انگشتر یشمی را از انگشتم در آوردم
دستش مشت شده بود
هرچه سعی کردم نتوانستم بازش کنم...
در لحظه آخر انگشتان ضریفش ازاد شد
کف دستش تکه ی پارچه از لباس بود..
لباس چهارخانه ای که تن آن بی غیرتی بود که زینب را پرت کرد...
بوسه ای به دستش زدم و انگشتر را در دستش کردم..
_اینم از انگشتری که دوستش داشتی...
فرشید:
از جلوی اتاق پانسمان دور شدم
منتظر رسول بودم
شاید هم نگرانش
پایم را روی زمین پشت سر هم تکان میدادم
با صدای چرخی که روی زمین کشیده میشد سر بلند کردم
یک لحظه شک کردم او باشد
در چهره اش شادی موج میزد
انگار از زمین تا آسمان فرق کرده بود
به سمتش رفتم
_رسول چی شد؟
آرام سرش را سمتم برگرداند..
_آقا محمد رفت؟
_اره چطور؟
_میتونی به پذیرش بگی فرم رضایت عملو بدن؟
بی اختیار ابرویم بالا رفت..
_مطمئنی؟؟؟؟؟
همانطور که صندلی را هل میدادم گفت
_مگه همینو نمیخواستید..
نمیدانم چه شده بود ولی از اینکه به عمل رضایت داده بود در پوست خود نمی گنجیدم
بعد از آنکه رسول را کمک کردم که روی تختش بنشیند رفتم که به سعید سر بزنم.
سعید:
چشم راستم بدجور میسوخت
برای بار چندم در این دو روز دکتر با گاز استریل داشت دور چشمم را پاک میکرد..
_ضربه اش خیلی شدت داشته ولی از جواب ازمایشا مشخصه آسیب جدی ندیده..
تا یه مدت چشمت نور نبینه
من دوباره میبندمش
تو هم اگه بازش کردی حتما از عینک دودی استفاده کن...
قطره هم نوشتم..
نسخه رو بده داروخونه ی بیماستان..
_ممنون..
_دیگه مرخصی...
کاپشن سرمه ای ام را تنم کردم و از اتاق بیرون آمدم..
_به به...تموم شد اقا سعید؟
با صدای فرشید به عقب برگشتم
_چه عجب سرحالی فرشید
_حالا بیا برو سایت تا کارای رسولو انجام بدم..
_رسول؟
_بعلههههه...بالاخره راضی شد عمل کنه
متعجب گفتم
_جان مننننن؟؟؟
با خنده گفت
_به جون دامادی که جلو روم واستاده...
کلافه از این شوخی تکراری با دستم ضربه ارامی به سینه اش زدم.
_به تو ام رسید؟
_چی؟
_خبرش دیگه...
_اونقدر که تاریخ سازی برادر من
محمد:
_فعلا تو و سعید بیاید سایت ...
کلی کار داریم..
حالا که خیالمون از بابت رسول راحته، میتونیم عملیاتو برنامه ریزی کنیم..
_چشم آقا...یه ربعه اونجاییم...
_خوبه..
قطع کردم..
.....................
_یا شما باید به عنوان شریک و یه فرد با جذبه وارد عمل شید یا مثل افراد معمولی تمام مراحلو از اون جشنا بگذرونید...
خانم شکوهی و طهماسب دارن برسی میکنن
ولی حدس من اینه که اگه شما به عنوان یه خانواده با نفوذ وارد شبکه بشید نتیجه بهتری میگیرید..
_خانواده؟
_بله
در نقش زن و شوهر و یا خواهر برادر
همه از حرفم متعجب شدند...
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16425322080115
هدایت شده از تیم رسانه جهاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「💔🥀•°•°」
ڪلیپےازصحنہےشهـادٺ
شـهداےقـنیطره...🕊⛓
#شهید_جهاد_مغنیه
@sahidmugniiiegahad
ســـلامـــ صــبـــحــ بــخــیــر❤️
روزیــ رنــگــارنــگـــ زیــبــا و شــاد رو بــراتــونــ ارزو مــیــکــنــمـــ 😘
انـ شـاءالـلـه هــمــیـشـهـــ ســلامــتــ وشــاد بــاشـــیـــد 💚
دوســـتـــانـــ لــیــنــکــ نــاشــنــاســ اگــر ســوالــیـــ نــظــریـــ حــرفــیــ بــود در خــدمــتــمـــ 💜
https://harfeto.timefriend.net/16425637490208
#فـاتـحـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه درمورد شهید جهاد مغنیه توضیح بدید🙂
___________
جهاد مغنیه در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰ (برابر با ۲ مه ۱۹۹۱) بهعنوان کوچکترین فرزند عماد مغنیه از ازدواج اولش با خواهر مصطفی بدرالدین، سعدی بدرالدین، پس از خواهر و برادر بزرگترش فاطمه و مصطفی در طیر دبای لبنان متولد شد.
در سال ۱۹۹۱ او همراه با پنج خواهر و برادر دیگر خود، به نامهای اسرا، حسن حسین، فؤاد و زهرا از ازدواجهای دوم و سوم پدرش بهدلیل مسائل امنیتی، به ایران رفتند و بعدها به لبنان بازگشته و در جنوب لبنان مستقر شدند.
وی تحصیلات عالیه را در رشتهٔ مدیریت دانشگاه آمریکایی بیروت ادامه داد. او یک هفته پس از کشتهشدن پدرش، به رهبر حزبالله لبنان، نصرالله اعلام وفاداری کرد. به گفتهٔ برخی از منابع، او یکی از محافظین شخصی نصرالله بودهاست.
بهدنبال حضور شبهنظامیان القاعده و داعش در سوریه، نیروهای لبنانی خطوط دفاعی گوناگونی را در منطقه جولان ایجاد کردند تا مانع از ورود بنیادگراهای سنی به خاک لبنان شوند. فرماندهی این منطقه با جهاد عماد مغنیه بود.
او در حالی که مشغول تدارک و ایجاد یک پایگاه موشکی برای حزبالله در قنیطره در سوریه در نزدیکی مرز اسرائیل بود، به شهادت رسید
مراسم تشییع جهاد عماد مغنیه در بخش جنوبی بیروت برگزار شد. در این مراسم جمعیت فراوانی از نقاط مختلف لبنان به این بخش از بیروت آمده بودند. سید ابراهیم امین السید رئیس دفتر سیاسی حزبالله بر پیکر جهاد مغنیه نماز خواند. پیکر جهاد عماد مغنیه پس از تشییع در کنار پدرش عماد مغنیه به خاک سپرده شد.
#خبرگزاری
#رویا
سلاااااام
چالش داریم چه چالشی
اونم از نوع راندی
کلن ۳رانده
جایزه شم (نمیگم برنده میدونه)
حالا بپر تو پی وی که چالش شروع میشه.
ظرفیت ۴ نفر.