eitaa logo
گــــاندۅ😎
344 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گاندو
همچنان همونان دیشتیری دیدین ماشالله😌😂 چرا عکسایی که با آقای رهبانی میگیرن همیشه تاره😶😂 فکر کنم آقا وحید عجله دارن ، طرفدارا هول میشن سریع عکس میگیرن ، اینجوری از آب در میاد😌😶 @gando12
🌱🌱🌱 You take the time of the world with these jokes وقت دنیا رو میگیری با این طنزات ❤️❤️ Go do not take the time of the world برو وقت دنیا رو‌نگیر ❤️❤️ Do not waste time in the world وقت دنیا رو‌نگیر ❤️❤️ You take the time of the world وقت دنیا رو میگیری ❤️❤️ ❣️ 🐊 🌸 🚰 ❤️ 😌 💉 @ggaannddo🔮
بک‌گراند طوری✌️🏻🌿 درسته دختریم..... ❣️ 🐊 🌸 🚰 ❤️ 😌 💉 @ggaannddo🔮
چرا وقتی اشکان دلاوری با طرفدار عکس نداره ، کسی نمیگه فرشید شهید شده که دیگه نیست ولی اگه مجید نوروزی یه لحظه تو عکسا نباشه ، همه جار میزنن واااای رسول شهید شد😶🔪 اشکان دلاوری در خونه!!😌 یا خونه خودشون هست یا خونه آقای نوروزی🙄😬 @gando12
اومم لباس سبزه رو میبینیم و صاحب لباس سبزه و طرفدار فیلم لباس سبزه😌😂 بیایید یه لباس غیر سبز یا یه سبز دیگه برا ایشون خریداری کنیم😂😶 آخه خدایی این حجم تکراری پوشیدن خیلیه😂😶 شماهم حس می‌کنین اونا که اون پشتن ، قشنگتر از آقای نوروزی و طرفدارشون افتادن؟!😂😝 @gando12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط نگاه های یواشکی داوود😂 پ.ن: خداییش منم جای محمد باشم به داوود شک میکنم با این طرز نگاه هاش😜😂🤦‍♀ ❣️ 🐊 🌸 🚰 ❤️ 😌 💉 @ggaannddo🔮
هدایت شده از گانــدۅ|ɢᴀɴᴅᴏ:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+آقارحیم ماشــ🚐ــین گــ🔥ـرمه‍ـ -گرم باشه😡 +آقارحیم می پــ🍗ــزیم -بپزین😡 ❣️ @ggaannddo
هدایت شده از گانــدۅ|ɢᴀɴᴅᴏ:)
چو ایران نباشد تن من مباد💕🙂 ❣️ 🐊 🌸 🚰 ❤️ 😌 💉 @ggaannddo🔮
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
چرا لف...😭
امام‌علی(ع) فرموده‌اند: ای ‌مالک..! اگر شب‌ هنگام‌ کسی ‌را‌ در حالِ ‌گناه ‌دیدی فردا‌ به آن ‌چشم ‌نگاهش‌ مڪُن شاید سحر توبه کرده‌ باشد و تو ‌ندانی..🍃💔 ‌
آخرین نفس ! 🔴 فقط فوروارد 🔴 just forward ‌┅┅┅❅❁@RRR138❁❅┅┅┅
«يَا خَيْرَ النَّاصِرِينَ» وقتۍ‌همہ‌دستم‌ࢪاࢪها‌ڪࢪدند‌ تنها‌تو‌بودے‌کہ‌یاࢪۍ‌ام‌ڪࢪدے...🌱 💠 عبارات بالا عجیب به این از می اومد ! 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹 ‌┅┅┅❅❁@RRR138❁❅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من تکیه گاهم باده 🌬️ 🔴 فقط فوروارد 🔴 just forward ‌┅┅┅❅❁@RRR138❁❅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مهربونیای آقا وحید رهبانی 🔴 فقط فوروارد 🔴 just forward ‌┅┅┅❅❁@RRR138❁❅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار آقا محمد برای کم کردن صدا 😂 ‌┅┅┅❅❁@RRR138❁❅┅┅┅
سلام بچه ها یکی از دوستانمون که عضو گروه هستند یک رمان نوشتند و این رمان از رمان پرواز جدا هست ایشون برای من میفرستند و من داخل کانال قرار میدم من روزی یک پارت براتون میزارم امید وارم خوشتون بیاد . اکه نظر یا سوالی درباره رمان داشتید به ناشناس مراجعه کنید https://harfeto.timefriend.net/16260142861051
📙رمان: ♡یکی از 3⃣1⃣3⃣ نفر 🧕🏻♡ بسم الله الرحمن الرحیم مقدمه📝: سلام این رمان بر اساس یک خیال است که شاید شخصیت های آن آشنا باشند و افرادی به آن اضافه شده باشند . معرفی اشخاص: محمد عبداللهی : آقامحمد فرمانده بخش رسول‌حسنی:رسول بیشتر پشت سسیتم هست و کار های پشتیبانی و‌ شناسایی رو انجام میده و هکر بخش هم هست زهرا عبداللهی: خانم عبد اللهی یا زهرا خانم . بیشتر در عملیات ها شرکت می کنه. حیلی هم فعال هست محمد حسین عبدی: آقای عبدی فرمانده ستاره سادات فهیمی: خانم فهیمی یا ستاره خانم در بخش پشتیبانی و شناسایی خواهران هست. داوود حسینی: داوود بیشتر در عملیات ها حضور داره و خیلی هم فعال هست . احمد شریفی: احمد نیروی عملیاتی هست. سید حسین محمدی: سید حسن نیروی عملیاتی که در بخش هم کار می کنه. سعید اکبری : نیروی فعال بخش هست که در عملیات ها شرکت می کنه و پای سسیتم هم هست . حسن شهیدی : بازجوی ماهر در وزارت فرشید دلاوری: نیروی فعال هست که در عملیات ها بیشتر شرکت می کنه و همیشه آماده باش هست. علی احمدی: علی در بخش سایبری کارمی کنه و خیلی حرفه ای هست. شروع کتاب📖: زهرا(خانم عبد اللهی): جلسه تموم شد همه اومدیم پارت یک⬆️
رمان: یکی از3⃣1⃣3⃣نفر خیلی سخت مشغول کار بودیم . دلم خیلی برای عزیز و عطیه تنگ شده بود . من و آقا محمد با هم خواهر و برادر هستیم اما از این موضوع به‌جز آقای شهیدی و آقای عبدی کسی چیزی نمی دونه .اون اول که من تازه اومده بودم همهازم چند بار می پرسیدم که من با آقا محمد نیست دارم یا نه اما من میپیچوندم ، البته همه این پنهون کاری ها هم از اصرار من بود دلم نمی خواست برداشت بدی از این موضوع کنند یا سوء تفاهمی پیش بیاد .خلاصه رفتم وضو گرفتم و اومدم نشستم پای کارم . یهو دیدم آقا داوود از جاش پرید 😳 سریع رفت سمت آقا رسول بعد هم رفت تو اتاق آقامحمد . آقا رسول من رو صدا کرد. رسول: خانم عبد اللهی زهرا: بله رسول : محسن کلایی فرار کرده لطف کنید خیابون ها اطراف رو چک کنید . زهرا:😳😲باشه چشم رسول : یه ذره سر یع تر زهرا: چشم مونده بودم چی به مراقب محسن کلایی بگم 😠دردسر هامون کم بود این یکی هم اضافه شد. اه😤.سریع نشستم پای سیستم و چک کردن اطراف بیمارستان. رسول؛:؛ داشتم کارذانجام می دادم که خانم عبداللهی اومد. زهرا: آقا رسول پیداش کردم رسول: کجابود ؟ زهرا :لوکیشنش رو برا تون ارسال کردم رسول: ممنون زهرا :خواهش می کنم . هدفون رو گوشم بود که حس کردم یه نفر کنارم وایساده کنارم رو نگاه کردم دیدم محمده سیع از جام بلند شدم . محمد: چی شد رسول به کجا رسیدی؟ رسول: آقا پیداش کردیم . محمد: خب..؟! رسول: البته خانم عبداللهی زحمنش رو کشید . واما آقای کلایی از بیمارستان که خارج شد یه راست رفت سراغ یه خونه که ما اونجا دوربین نداشتیم یه پرنده فرستادم . محمد: ادامه؟!..... رسول: به نظر می رسه که خونه ی ساعد هست . محمد: چطور؟ رسول: چون هم خیلی عصبانی بود هم عجله داشت و هم چند بار با تلفن خودش و با تلفن عمومی به خط ساعد زنگ زد . محمد: لوکیشنش رو برای داوود ارسال کن . رسول: چشم آقا محمد : سید حسن رو‌گذاشتم تا مراقب محسن کلایی باشه و خودت هم هواست باشه . رو ما هم سوار شو و در ارتباط باش ، کارت رو هم بده بکی از بچه ها که می تونه رسول: به روی چشم محمد؛:؛ سعید و داوود رو صدا کردم بیاد بالا . و ماجرا رو براشون تو ضیح دادم . رفتیم سوار ماشین شدیم به سمت لوکیشن حرکت کردیم . داوود؛:؛ همین که رسیدیم سریع مسلح شدیم اومده بودیم رفتیم تو خونه .خالی کرده بودندو رفته بودن . من رفتم تو سالن عقبی بوی دود می اومد رفتم سمت دست پارت دو⬆️
گــــاندۅ😎
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 #پارت_چهل #گاندو وارد سالن شدم که چشمم به لیام افتاد معلوم بود داره میره بیرون
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 گفت: خانم مرادی کارتون تموم شد ی سر بیاید اتاق من زهرا:بله چشم رسول تو هم رد این مزون رو بگیر ببینیم به کجا میرسیم رسول:به چشم سعید و فرشید شما هم برید اونجا واسه تحقیقات سعید و فرشید:چشم آقا بچه ها احمد نیستش ؟ داود:نه آقا رفته سر مزار همسرش محمد:اومدش بگید ی سر بیاد پیش من خب سوالی نیست ؟ بچه ها :نه آقا، خیر .. خب برید سر کار هاتون به سمت اتاق آقا محمد رفتم در زدم محمد گفت:بیا تو میدونستم از دستم عصبیه هرچند که هنوز هم معتقد بودم که کار اشتباهی نکردم تا پام رو گذاشتم داخل اتاق و در رو پشت سرم بستن با صدایی که ازش استرس و عصبانیت می‌بارید گفت:مگه نگفتم نرو میدونی این چند ساعت چی به منه بدبخت گذشت ؟ میدونی مامانت به من زنگ زده بود چون تلفنت رو خاموش کرده بودی ؟؟ زهرا:خب دست رو دست میزاشتم که چی بشه بدون اطلاعات بدون چیزی هوفف بلندی کرد و گفت :خیله خب حالا که رفتی تا تهش رو برو لبخند قشنگی زدم گفتم ممنون و سرم رو بالا بردن و گفتم خدایا شکرت
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
استوری آقا مجید نوروزی