eitaa logo
گــــاندۅ😎
344 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ داوود: تحمل کردن ان همه گریم سخت بود فاتن هم کلا به من چسبیده بود و سعی داشت سر صحبت را باز کند از جایم بلند شدم برخاستن من همانو آمدن فرشید و گروهش همان لبخند پنهانی به ان همه تغییر کردم امد جلو.. تک تک دست داد _سالار بیاتی هستم.. _منم آرشم ...آرش صادقی _خوشبختم رفت سمت فاتح _مسیح دلارام... لبخند دندان نمایی زد و روی یکی از مبل های کناری ام نشست خانم طهماسب و ستاره خانم هم کنارش عرفان شکوهی آمد روی دورترین مبل نشست طوری که به همه جا اشراف داشته باشد _خب از الان بریم با هم اشنا شیم شغلاتونو بگید از فاتح شروع کرد _کارخونه ریسندگی خارج تهران دارم ریما جان هم فعلا کاراشو مجازی انجام میده _بسیار عالی و شما؟ _کار ثابتی نداریم ولی بیشتر تو زمینه عطر و ادکلن کار میکنم چشمش روی من ثابت ماند قبل از اینکه بپرسد گفتم _خرید و فروش مسکن...ساخت و ساز _از درآمداتون راضی هستید؟ سوالی که من یکی منتظرش بودم بلند گفتم _اگه قانع باشیم نمیتونیم پیشرفت کنیم با صورتی راضی و خوشحال گفت _همه نظرتون همینه؟ ............. محمد: دوساعت گذشته بود برای دهمین بار زنگ زدم _سعید؟ _جانم اقا...به خداااا هنوز خبری نشده عه... _چیشد؟ _فک کنم مهمونی شون تموم شد. _خیله خب همین که بچه ها رسیدن بهم بگو.. _اقا محمد چرا خودتون نمیاید سایت؟ من یکی از بچه هارو میفرستم بیمارستان _نرسیدم قبل عمل ببینمش.. حالا که اومدم، هستم تا وقتی چشماشو باز کنه _حال رسول چطوره؟ مکثی کردم _حرف میزنیم به وقتش داوود:(سالار) در خانه را که باز کردم خودم را روی کاناپه پرت کردم ماسک را با خشونتِ تمام از صورتم کندم سیاوش با خنده از پله ها پایین آمد _چیشده _خسته شدم خداوکیلی...اخه لازم بود؟ زردم می کردی راضی بودم اشاره ای به ماسک کردم و ادامه دادم _اخه این؟؟؟؟ کنارم روی کاناپه نشست _غر نزن بچه..گشنت نیست؟ _چی داریم حالا؟ با لبخند گفت _زحمت خریدو تو باید بکشی؛ غیر تخم مرغ هیچی نداریم بچه های سایبری هم گشنه ان پوکر فیس نگاهش کردم حالا بیا برو یه پیرهن واسم بیار با غر غر به سمت اتاق رفت چشمانم گرم شد و ارام روی هم رفت با پرت شدن چیزی روی سینه ام وحشت زده از خواب پریدم _داووووودددد بگیر..اینم پیرهن خواستم لگدی نثارش کنم که با دیدن پیرهن بغض گلویم را فشرد پیراهن رسول بود که با خود اورده بودمش در دستانم فشردمش _بلند شو از رو کاناپه... _ها؟ قبل از اینکه عکس العملی نشان دهد خودم پرتش کردم پایین _اوخ اوخ اوخ چته داوود پس گوشی کجاس؟ _از اول بگو خب...گذاشتم تو اتاقت زیر تخت _بلند شدم و سمت اتاق رفتم محمد: از پشت شیشه نظاره گر حال رسول بودم حال که چه عرض کنم حتی برای نفس کشیدن سخت سینه اش بالا و پایین میشد با صدای زنگ گوشی دست داخل جیبم کردم _بله؟ _سلام اقا محمد داوودم _سلام داوود جان _اقا حال رسول چطوره؟ _امشب همه تون باید بیاید دیدن رسول داوود: با شنیدن این جمله مطمئن شدم اتفاقی برای رسول افتاده روی تخت نشستم _چش شده؟ لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16451123220638
پارت جدید تقدیم نگاهتون✨❤️
گــــاندۅ😎
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ #رمان_امنیتی_گمنام3
آقا سلام 😅🏃🏻‍♀ به خبر شبانگاهی خوش اومدید 😉❤️ _________ مشروح اخبار😄 وای همو دیدن🤣🤣 وداع کنید😄 آخ خفه شد زیر ماسک🤣 نه 😰 ___________ آقا اومدیم با خبر پارت ۱۹ به به آقا داوود پیدا شدی 😅 اوق بهش چسبیده😬💔 وای همو دیدن🤣🤣🤣 آخ خوبه نخندیدن🤣🤣🤣 عه آرش صادقیه🤣 هیچی 🤣😂😂 مسیح 🤣🤣اخخخخ دلم🤣 به به کاراشون نگاه 😎🤣🤣 چه باکالاس😎😂 🤣🤣🤣🤣🤣🤣 _________ محمد نگران😢😅 الهی چقدر مظلوم🚶🏻‍♀💔 حالش فناست😄💔 _______ زردم میکری 😂😂😂 خیلی ممنون😑🤣 کتلت تخم مرغ میخوای بدی بهش😑🤣 آخی 😭😭😭😭😭 خدایا چه بد🚶🏻‍♀💔 _____ رسول رفتنیه💔🚶🏻‍♀ منم مثل رسول برم البته فقط دوباره میام🚶🏻‍♀💔 https://harfeto.timefriend.net/16440745463153 •┈┈••✾❣✾••┈┈•     @RRR138  •┈┈••✾❣✾••┈┈•
شروع فعالیت فدایی رهبر