eitaa logo
گــــاندۅ😎
342 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
من چیکار کنم باخدا 😐😂
یه ارسالی ناب از اعضا 😍❤️ ببینید تا من فرار کنم 😐😂 چشم خوشگلا 🖇❤️ 🐊🍃 🌸💕 @RRR138 @RRR138
13.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو کدومی؟!😂😂😂🤦‍♀عالیییی بود @RRR138
گــــاندۅ😎
#استوری😭 #گاندو @RRR138
😢چه قشنگ به درد الان میخوره😂
پارت جدید تا دقایقی دیگر
گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_71 فرشید: چشمانم را باز کردم... تنها ص
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ _متاسفانه ایشون لحظه آخر از دنیا رفتن... _امکان ندارهههه.. ناگهان در اتاق باز شد و در حالی که ملافه ای روی صورتش کشیده بودند رو به رویم قرار گرفت... دستش از زیر ملافه آویزان بود... روی زانو نشستم... انگشتر عقیقشششش... بلند فریاد زدم.... _داداش برگردددد... نروووو....من بی تو نمی تونم....بعد چند سال برنگشتم که رفتنت رو ببینم...مگه قول نداده بودیییی...مگه نگفتی خیالت راحت...حالا چشات رو باز کن...توبیخ کن...اخراج کن...فقط چشات رو باز کن...رسول جونش بسته به توعه... در حالی که پاهایم می لرزید بلند شدم... ملافه را از صورتش کنار زدم... زخم گردنش... صورت سفیدش.. لکه های خونی که روی صورتش پراکنده بود... خودم را روی تن بی جانش انداختم... صدایی در سرم می پیچید... _حسامممم...حسام.. چشمانم را باز کردم... گنگ به روبه رو خیره بودم... نگاهی به در اتاق عمل کردم... یعنی همه اش خواب بود.. _خوبی؟ چرا صورتت خیسه.. _اره سعید جان فک کنم همش کابوس بود.....هوففف... _ از آقا محمد چه خبر؟؟؟ _نمی دونم...هنوز که هیچی..فرشید رو دیدی؟ _اره...دوباره حالش بد شد...به زور آرامبخش اروم شد خوابید... در اتاق عمل باش شد... تپش قلب گرفتم.. دعا دعا می کردم خوابم تعبیر نشود.. _دکتر چی شد؟ _نتیجه عمل خوب بود...به خاطر شک هایی که بهش وارد شده قلبش ضعیف شده..قبل از اینکه بخواد ایست قلبی داخل اتاق عمل عوارضش رو نشون بده باید بفرستیمش تهران... همین امشب... عفونت سینه اش به شدت داره گسترش پیدا میکنه... اینجا کاری نمی تونم بکنم.. _چطور می خواید منتقلش کنید..؟؟ _وضعیتش که پایدار شد با امبولانس... .................... صبح روز بعد: رسول: تشییع جنازه بی هیچ جمعیتی تمام شد.. در اوج غربت... در اوج تنهایی... چه کسی فکرش را می کرد کسی مثل محسن اینگونه بی وفا شود... همه رفتند... من ماندم و مزاری که بوی خون می داد...بوی عشق کنارش نشستم.. _آقا محسن خوش به سعادتت... ای کاش من جای تو اینجا خوابیده بودم... خم شدم و خاک مزارش را بوسیدم... "پایان فصل اول" لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16359350511944