eitaa logo
گــــاندۅ😎
344 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃 محمد هم تحدیدش کرد که اگه به کسی این موضوع رو بگه از مرخصی خبری نیست خونه رسول در میدان معلم بود توی ی آپارتمان شیک توی ی کوچه پهن رسول زنگ آیفون رو زد همسرش در رو باز کرد یک آپارتمان نه طبقه بود و در هر طبقه دو واحد داشت خونه آقا رسول در طبقه سوم بود آسانسور دار هم بود در واحد رو زدیم فاطمه از قبل خبر داشت که میخوایم بریم خونشون دختر بسیار زیبایی بود صورتی گندمی رنگ چشم و ابروی مشکی لب های قرمز البته آرایشی نکرده بود روسریی حریر لیمویی سرش بود و مدل لبنانی بسته بود روسریش رو تونیک بلند توسی هم تنش بود با استقبالی گرمی مارو به خونشون راهنمایی کرد زهره (همسر رسول)به سمت آشپز خونه رفت برای اوردن چای و رسول مارو به سمت اتاق نشیمند راهنمایی کرد زهره:آقا رسول یک دقیقه میشه بیاید ؟ رسول:اومدم رسول به سمت آشپز خونه رفت و یک ظرف میوه آورد روی میز پیشدستی و چاقو بود زهرا:زحمت نکشید صرف شده همه چی محمد:بله ، لطفاً یک دقیقه تشریف بیارید زهره:چشم زهره با یک سینی چای به سمت مون اومد رسول هم با یک ظرف شیرینی پای سیب به سمت مون اومد هردو روی مبل رو به روی ما نشستن رسول: در خدمتیم آقا محمد : خدمت از ماس عکس فرشید رو از جیب کاپشنش در اورد و روی میز گذاشت گفت خانم محمدی (فامیلی زهره) این خواهر منو لطفاً ی جوری گریم کنید که شبیه این آقا شه رسول با تعجب پرسید:فرشید آقا؟ محمد:آره چون میخوام مثلا خواهر برادر باشن اینجوری حفاظت هم بهتره زهره:بله چشم زهرا خانم همراه من بیاید لطفاً زهرا:بله چشم دختر خون گرم و مهربونی بود این رو از رفتار و گفتارش میشد فهمید خونشون سه خوابه بود که یکی از اون خواب ها رو به اتاق گریم تبدیل کرده بود تق تق (صدا ی در) رسول بود برا مون میوه و چای آورده بود فاطمه خوراکی هارو از دست آقا رسول گرفت و روی میز گذاشت بعد هم یک کیف مکعبی چند طبقه رو باز کرد برام لنز آبی گذاشت و ابرو هام رو بور کرد رنگ پوستم سفید بود برای همین خدارو شکر نیاز به زدن کرم نبود حدود یک ساعت گریمم طول کشید وقتی خودم رو توی آینه دیدم یک آن باورم شد که خواهر فرشید هستم این سیبی شده بودیم که از وسط نصف شده حدود نیم ساعت نشستیم و بعد هم به سمت سایت حرکت کردیم البته بدون رسول آقا محمد به رسول گفت چون زهره منو خیلی خوب گریم کرده به انوان جایزه رسول امشب رو پیش همسرش بگذرونه وقتی وارد سایت شدیم محمد به سعید و فرشید گفت که به اتاقش برن من هم به سمت اتاق آقا محمد رفتم آقا فرشید که منون دید موند چی بگه خیلی شبیه هم شده بودیم آقا محمد به هر سه مون چند کتاب داد نوشته بود پزشکیه پایه میشد گفت به درد اطلاعات عمومی میخورد