eitaa logo
گــــاندۅ😎
340 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 🚫 کپی ممنوع محمد :چی ؟ خانم مرادی توضیح داد:وقتی شبنم تو عملیات تیر خورد من تو بیمارستان مراقبش بودم و این آقا با پوشش خانم همش میو مد تو اتاق شبنم احمد :یا خدااا پس یعنی یعنییی این عوضی 😭😭 راوی :شبنم نامزد احمد بوده شبنم وقتی تیر میخوره و دو بیمارستان بستری بوده شهید میشه پزشک ها دلیل مرگ شبنم رو متوجه نشدن درست اون ها میگفتن مرگ شبنم مثل ی حمله قلبی بوده ی شوک ولی بعد ها معلوم شد با سم مرده زهرا (همون خانم مرادی ) از بچگی با شبنم دوست بود همه فکر میکردند شبنم و زهرا خواهرند خانم مرادی با چشم های پر از اشک گفت : تا سر این عوضی رو بالای دار نبینم راحت نمیشم محمد که دید همه از فاز عملیات در اومدند با جدیت تمام گفت : بچه ها خانم شکوهی (شبنم )از همکار های خوب همه ما بودند و ما اول از همه برای امنیت کشور و دوم از همه برای گرفتن خون خانم شکوهی باید این پرونده رو هر جوری هست به آخر برسونیم سپس با سر ب فرشید الامت داد که احمد رو ببره تو محوطه ی هوایی عوض کنه رسول :خب اینجور که معلومه اونا از ما جلو ترن @RRR138
🌺🌺🌺🌺 شاید 🌺🌺🌺🌺 جواب سوال های چرت بچه ها رو فقط با تکان دادن سرم جواب دادم خدارو شکر بالاخره زنگ خورد دست هایم رو تو جیبم کردم و به سمت کلاس رفتم و نگاهی به کلاس کردم نگاهی مهربانانه نگاهی با تمام وجود به معنای دلم برات تنگ میشه و رفتن آخر کلاس و رو صندلیم نشستم میز جلویی من فاطمه می‌نشست فاطمه تنها دختر بود تو کلاس که هیچ وقت بلوف نمی‌زد فوش نمی‌داد و معمولا لبخند به لب داشت و میشه گفت با همه مهربون بود حتی اونایی که بهش میگفتن اومل درسته فاطمه با من خیلی فرق داشت ولی خب خیلی دوسش داشتم از جان بلند شدم و رفتم پیشش تا خواستم حرف بزنم معلم از راه رسید دبیر همیشه مزاحم مبحث تلخ جغرافیا که کلا دوست داره بهم گیر بده و یه جوری هم که شده به من گیر بده و مسخرم کنه اکثر وقت ها هم یه این گیر میده که مدلینگم یا مثلاً بچه پولدارم و البته معمولا به تیپ و قیافم گیر میداد برای اینکه بهونه دستش ندم رفتم سر جام ساکت نشستم احمدلو :خب بچه ها امروز میریم سر مبحث جدید که درباره آفریقا و پوشش محلی شون نوع زندگی مردم شون آه راستی تحقیق هاتون رو اوردید ؟ کلاس:بله احمدلو :خب خوبه آخر کلاس جمع میکنم پانیز:میشه تحقیق من رو الان بگیرید چون آخر کلاس نیستم احمدلو:چیه بازم میخوای بری... نزاشتم حرفش رو تکمیل کنه و سریع گفتم:بله احمدلو : خیر نمیشه جلسه دیگه ازت میگیرم پانیز:جلسه دیگه نیستم احمدلو:خانم تاجیک شما کلاس جغرافیا رو چی فرض کردید که یکی درمیون یا کلاس هارو نیستید یا زود میرید ی دفه بگید کلا نمیام سر کلاست احمدلو دیگه پانیز:کلا نمیام سر کلاست احمدلو بچه ها همه گی زدن زیر خنده صورت احمدلو از شدت عصبانیت قرمز شده بود احمدلو: منو دست می‌ندازی دختره پروو پانیز:نه خانم کاملا جدی گفتم