eitaa logo
گــــاندۅ😎
326 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 تقریباً داشتم به عظم خانم نزدیک می شدم الکی گفته بودم وسواس دارم و خوشم نمیاد به کسی دست بدم یا کسی رو در آغوش بگیرم ادای آدم هایی رو هم در میووردم که آیم دارن و گفته بودم چون استرس گرفتم و نفسم بند اومد و.. واقعاً جاسوس کار پشته و ماهری بود نم پس نمی‌داد و آه و ناله میکرد که شوهرش موعتاد هست و بچه هاش ولش کردن و..... ع ع ع چ راحت دروغ می‌گفت زهرا:عظم خانم من دیگه برم الان خانم بهرامی (سوپر وایزر بیمارستان)میاد سرم اعظم(لیام):باشه عزیزم برو وارد سالن شدم زیر لب گفتم مرتیکه بی شعور بهش میگم لهجه داری میگه برای اینکه لرم آخه لحجه لری کجا تو کجا زبان لری خیلی هم قشنگ و از نظر من جذابه تازه مادر بزرگم هم لره و آشنایی به نسبت زیادی با این گویش و زبان دارم تو افکار خودم بودم که سینا اومد گفت به به خانم دکتر و با سر بهم علامت داد که برم محوطه بیمارستان دنبالش رفتم سینا:خب چی شد ؟ ستاره:هیچی نم پس نمیده شما چی کار کردید با دست به کیسان علامت داد که بیاد سمت مون کیسان :خب!! سینا:دو ساعته داری باهاش حرف میزنید هیچی ؟ ستاره: ببخشید بچه نیست که با آبنبات چوبی خرش کنم جاسوسه ی جاسوس کار پشته سینا:کیسان تو چی کار کردی ؟ کیسان :من امروز ی سره به بیمار ها سر زدم کلی گند زدم نزدیک بود یکی رو بکشم سینا :آفرین دکتر جون گل کاشتی اطلاعات رو میگم باحال کیسان: اصلا خودت چی کار کردی ؟ داشتن دعوا میکردن که ی دختره با سه تا پسر اومدن سرمون سردسته شون همون یارو بود که میخواست به من دست ولی سینا نداشت ها یادتون اومد آها هومن اومدن طرف مون حال حوصله نداشتیم اعصاب ها خش خشی اومدن سرمون که شما سوال هارو داشتید و تقلب کردید ماهم میریم لو میدی متون و .... ایستاده بودم دختره بیشعور با ناخن های درازش اومد هول داد منو جوری که شانس اوردم سرم به آسفالت نخورد والی زخمی شدم منم برداشتم ی فنی بهش زدم که معلوم نشه ولی به حد مرگ دردش بیاد بعد هم من و سینا و آقا کیسان راهمون رو کشیدیم سمت سالن که پسره گفت هوی خوشگلا بهم میرسیم مخصوصا شما دختر کوچولو هیچ وقت فکر نمی‌کردم که آقا سعید این همه غیرتی باشه برگشت ی جوری پسره دهن گشاد رو کتک رد که پسره به غلط کردن افتاده بود کلی ازش تشکر کردم ..... وقتی رسیدیم اداره به اتاق داداش محمد رفتن آقا داود هم اونجا بود البته من نمیدونستم اونجاس در زدم تق تق تق تق محمد: بفرمایید زهرا:سلام آقا داوود برگشت سرش پایین بود :سلام خانم مرادی زهرا:عوا شما هم اینجایید سلام ببخشید مزاحم شدم میرم ی وقت دیگه میام محمد: نمی‌خواد بمون کارت دارم داوود:آقا با ایجازتون من میرم محمد:نه بمون محمد:خب چی کار داشتی ؟ براش کل ماجرای امروز رو تعریف کردم تا رسید به ماجرای آقا سعید آقا داود که وقتی دید من اینجوری داشتم از دلاور مردی آقا سعید تعریف میکنم شاخ هاش زده بود بیرون میدونستم سر ماجرای دینا از آقا سعید دلخور هست برای همین پیاز داغش رو زیاد کردم بعد از اتاق اومدم بیرون .... محمد:خب آقا داوود حالا چی میگی ؟ داوود :آقا من با مادرم صحبت کردم ایشالا هر وقت مرخصی دادید اون موقع بیان خاسته گاری محمد: برای آخر هفته خوبه ؟ داوود:😳چی بگم آقا هرچی شما دستور بدید محمد:حالا برو به کارت برس که کلی کار داریم داوود:با ایجازتون آقا.... ..... داشتیم با علی رد شماره حساب رو می‌زدیم که ......