🖤🖤🖤🖤🖤 پرواز 🖤🖤🖤🖤🖤
#پارت_پنجاه
#گاندو
#لبیک_یا_حسین
🕊️🖤🕊️
🖤🕊️🖤
✨یک ماه بعد✨✨
یا آلارم ساعت گوشی چشم هایم رو باز کردم قرار بود برای خرید انگشتر و لباس داوود بیاد دنبالم و باهم بریم خرید روز جمعه بود از خواب که بیدار شدم رفتم حمام و آماده شدم گوشیم زنگ خورد داوود بود با هیجان فراوانی جواب دادم :الو بله جانم ؟
خنده ی شیرینی کرد و گفت: سلامت کو دختر ؟ بیا پایین منتظر .
مامان گوشی رو از دستم کشید و بهش گفت:داود مادر بیا بالا باهم صبحونه بخوریم میچسبه
داود:چشم مادر اومد
زنگ آیفون خورد رفتم و در رو باز کردم نگاهی بهش انداختم حسابی تیپ زده بود موهاش رو رو به بالا سشوار کرده بود تیشرتی جذب به رنگ نوک مدادی پوشیده بود و شروال کتان مشکی نگاهی سرشار از احساس بهش انداختم و گفتم :سلام آقا
داوو:به به سلام حوری من
لب خندی زدم و هم زمان از خجالت آب شدم با چشم قره مامان
داوود سلام و احوالپرسی کرد با مامان
من هم میز صبحانه رو آماده کردم نمیدونم چشمون شده بود سر سفره کلا همش نگاهمون به هم گره خورده بود
داوود کمکم کرد تا سفره رو جمع کنم
مامان:زهرا مادر خودم ظرف هارو میشورم شما برید
ماچ آبداری از مامان کردم و رفتم توی اتاقم تا روسری و چادرم رو سرم کنم داوود هم اومد توی اتاقم
داشتم روسریم رو مرتب میکردم جلوی آینه که از توی آینه چشمم به داوود خورد لبخندی بهش زدم و گفتم :من آماده ام بریم
کیفم رو برداشتم و به اتفاق داود سوار ماشین شدم
کنارش نشستم
داوود : زهرا روم نشد جلوی مامانت ی چیزی بهت بگم
زهرا:جانم چی شده ؟ الان بگو
داوود:امروز از هروز قشنگ تر شدی
لبخند عمیقی زدم و گفتم:شما هم از هروز خوش تیپ تر شدی
دوتایی باهم زدیم زیر خنده داوود ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم در طول مسیر از برنامه های آیندمون گفتیم درست مثل همیشه قله هامون و.....
داوود ماشین رو گوشه ای پارک کرد پاییز بود و هوا سوز قشنگی داشت
برگ های قرمز و نارنجی از درخت ها جدا میشد و روی زمین میریخت و زیر پای رهگذران آوازه میکرد
دستانمان را در هم گره کرده بودیم و از رویا هامون میگفتیم کنار بوتیک مردانه شیک و مدرنی ایستادم وارد مغازه شدیم کلی کت و شلوار و پالتو و.... شیک وجود داشت
نگاهی به داوود انداختم و گفتم خب از کجا شروع کنیم ؟
نگاهی به خودش کرد و گفت هرچی فکر میکنم این لباس ها برازنده این استایل ورزشکاری من نیست باید بریم از ناف پاریس برای من کت و شلوار بگیریم
عاشقانه نگاهش کردم
برای اینکه جو عوض بشه گفت آممم اون کت و شلواره چطوره همون سبز یشمیه
زهرا:برو ی تن بزن بیا ببینم
چند کت و شلوار انتخاب کردیم و از فروشنده خواستیم که برای مون بیار تشون انتخاب سخت بود همشون بهش خیلی میومد آخرش به کلی سختی یک کت و شلوار کلاسیک سرمه ای رنو با پیراهنی سفید خریدیم به اسرار من پاپیون هم خرید
مغازه بغلی هم لباس عروس زنونه داشت نگاهی به لباس ها انداختم ولی خودم نتونستم چیزی انتخاب کنم از داوود خاستم اون برام لباس انتخاب کنه خداییش سلیقه عالیییی داره پیراهن شیری رنگ بلندی که تا مچ پا بود و یقه سه سانتی ایستاده داشت و آستینش مچ دار بود و به خاطر پلی سرشانه مقداری پف وای میستاد رو برام انتخاب کردم واقعا خیلی خاص شده بودم کفش هایی با پاشنه پنج سانتی شیری انتخاب کردم که جنس چرمی داشت خریدم و برای داوود هم کفش چرمی مشکیی انتخاب کرد رو خریدیم .
برای خرید انگشتر رفتیم حلقه ساده ای انتخاب کردیم که وسطش اول اسم هامون حک شده بود داوود حلقه اش از پلاتین بود چون طلا برای آقایون حرام هست حلقه پلاتین گرفت که اول اسم من روش حک شده بود و حلقه من هم اول اسم داوود ......