eitaa logo
گــــاندۅ😎
326 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 که تلفنم زنگ خورد شماره داخلی بود جواب دادم زهرا:الو بفرمایید _سلام خ.ب هستید خانم مرادی زهرا: بله ممنون فقط ببخشید میشه خودتون رو معرفی برای اینکه من بجا نیووردم متون _عوا ببخشید یادم رفت خودم رو معرفی کنم من مادر داود هستم +بله بله خوب هستید شما خانم شعبانی _ممنونم زهرا جان میخواستم ازت ی خواهشی کنم دخترم +جانم بفرمایید _میخواستم ازت بخوام که اگر وقت داری فردا ببینمت دختر مونده بودم چه جوابی بدم آخه فردا صبح باید میرفتم سر کار به ناچار جواب دادم :والا حاج خانم من فردا صبح باید برم سرکار و اگر هم در ارتباط با اون موضوع هست من به پسرتون هم ... _آره دخترم داود همه چیزو برام تعریف کرد میدونم سرت شلوغه حالا که نمیتونی حضوری ی جایی قرار بزاری که ببینمت تلفنی میگم بهت من میخواستم شماره مادرت رو بگیرم +بله چشم یاد داشت کنید -------۰۹ _ممنونم شب بخیر خدانگهدار +شب شماهم بخیر حاج خانم یاعلی تلفن رو قطع کردم ماشین رو جلوی خونه پارک کردم از ماشین پیاده شدم کلید رو انداختم تو در و در رو باز کردم که ی دفعه برق ها روشن شد و ی باد کنک بالا سرم ترکید و کلی رمان و نوار های رنگی رنگی ازم ریخت رو سرم و برف شادی رو صورتم پاشیده شد از خوشحالی شک کرده بودم و بی اختیار لبخند عمیقی زدم صدای موسیقی گل من سنبل من تولدت مبارک تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک عزیزم دوست دارم تولدت مبارک تولدت مبارک.... مامن و بابام رو بغل کردم و کلی ذوق کردم براشون مامان:زهرا جان مادر برو لباس هات رو عوض کن بیا بقیه جشن رو بگیرم _چشم مامانی قشنگم رفتم تو اتاقم و در رو بستم گوشیم رو از تو کیفم در اوردم متوجه پیامی شدم از داداش محمد وازش کردم نوشته بود :خواهر قشنگم تولدت مبارک ی کادوی ناقابل برات گرفتم فردا اومدی سرکار خودم بهت میدم خیلی ذوق کردم در جواب براش نوشتم :ممنون داداش جات اینجا خیلی خالیه گوشی رو خاموش کردم از روی تخت بلند شدم و به سمت کمد لباس هام رفتم پیراهن طوسیی و روسری صورتی روشن انتخاب کردم و بعد از پوشیدن لباس هام چادر رنگیم رو سرم کردم و از اتاق خارج شدم رفتم بغل عطیه و عزیز نشستم بعد از سلام و احوالپرسی حال و احوال بلند شدم و رفتم تو آشپز خونه کمک میترا و مامان بعد از صرف شام مامان کیک رو اورد ی کیک صورتی بود که روش گل های روز طراحی شده بود و مروارید های نقره ای خیلی جیگر بود بعد از صرف کیک و چای و میوه یکی یکی همه مهمون ها رفتن خونه هاشون بابا هم میترا اینا رو برد خونشون