چالش داریم
ظرفیت ۵ نفر بدویین😍♥️
جایزه عالیه💟
https://eitaa.com/F_A8بسه
اسم پیوی💟
مادر که نباشـــد نظم خانہ بہ هم می ریزد....
علی در نجف...
حسن در بقیع...
حسین در کربلا...
زینب در سوریه...😭💔
زهرا جان❤️
مادرم...
نگاهے...😭
#فاطمه_زهرا
@RRR138
گــــاندۅ😎
مادر که نباشـــد نظم خانہ بہ هم می ریزد.... علی در نجف... حسن در بقیع... حسین در کربلا... زینب در
واقعاً.
حالا هرکدام نشانه ای دارند.
ولی مادر ما بانویی است بی نشان😭😭
*هواشناسی اعلام کرد* :
*هوای مهدی فاطمه را داشته باشید*
*خیلی تنهاست* 💔😔
سلامتیش ۵ صلوات 💚
عزیز فور کردنش عشق میخواد🌹
اگه عشق امام زمانو تو دلت داری به چند تا گروه بفرست💚🌼
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
به این میگن مسمار💔
حدس بزنید چیه؟
همون چیزیِ که رفت تو سینه ی حضرتزهرا💔😭
چقدر بزرگه💔💔
چه دردی داره💔
یه خانم باشه
18 سالهِ
حامله..
این بره تو سینه اش💔💔
جوری که قبلش با آتیش پشت در داغ شده باشه😭
بعد بین درو دیوار💔💔💔
بخوان حضرتعلی رو ببرن
تو اون حال
بلند شی و بری دفاع کنی💔
اون نامرد با غلاف زد به بازوت😭
جوری که گفتی:
منِ زهرا کم نذاشتم
رگها بریده شد...
آخ مادرم💔😭😭😭
آخ مادرمم 💔🥀
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه بر #امام_زمان و شیعیان تسلیت باد🖤
چقدر شاگرد زرنگی بودید...
مشق مدافع حرم را چنان خوب یاد گرفتید که شبیه مادر مدافع شده اید...
آری
«زهـرا» ...
سپرِ معرڪه ی مولا بود
وقتے ڪہ
«علےِ مرتضی» تنهـا بود
یڪ مـو...
زِ سَرِ ولے نشد هـرگز ڪم
جایی ڪہ
«مدافعِ حرم»، «زهـرا» بود
#فاطمه_زهرا
@RRR138
هدایت شده از هوادارانـ مجیـــ❤ـــد نوروزی
*حرف اول اسمتون چیه؟*
*آ🌹 ۲صلوات*
*ب🌹۲صلوات*
*پ🌹۶صلوات*
*ت🌹۵صلوات*
*ث🌹۴صلوات*
*ج🌹۸صلوات*
*ح🌹۳صلوات*
*خ🌹۴صلوات*
*د🌹 ۱صلوات*
*ر🌹۲صلوات*
*ز🌹۵صلوات*
*س🌹۸صلوات*
*ش🌹۳صلوات*
*ص🌹 ۹صلوات*
*ط🌹۲صلوات*
*ظ🌹۱۲صلوات*
*ع🌹 ۴صلوات*
*غ🌹۴صلوات*
*ف🌹۶صلوات*
*ق🌹۱۴صلوات*
*ک🌹۵صلوات*
*گ🌹۹صلوات*
*ل🌹۱صلوات*
*م🌹۲صلوات*
*ن🌹۸صلوات*
*و🌹۱۰صلوات*
*ه🌹۳صلوات*
*ی🌹۴صلوات*
🌹🌹🌹🌹
*میدونی اگه اینو بفرستی تو گروه ها چقدر صلوات برای امام عصر میفرستند.
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_45 عزیز: منتظر بودم... ولی خدا محمد را
💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫💫
💫💫
💫
#رمان_امنیتی_گمنام2
#قسمت_46
عطیه:
غم کل صورت عزیز خانم را احاطه کرده بود...
سعی داشت بخندد...
_مبارک باشه عطیه جان...مثل خودت به دل میشینه...
_لطف داری عزیز...
_به مهتاب و مامانت زنگ زدم..
نیم ساعته می رسن..
غمت نباشه ها..خودم پیشتم نمیذارم دلت بلرزه تا وقتی خود محمد بلند شه..
من میرم بیرون می شینم کارم داشتی صدام کن
_چشم ممنون
نگاهم به سمت پیراهن خونی محمد رفت...
دخترم را روی تختش گذاشتم و پیراهن را برداشتم.
میان دستانم....
پیراهن طوسی رنگش....
بوی عطرش در اتاق پیچید..
انگار دخترم از بوی پدرش به شوق امده بود...
لبخند صورتش شده بود ارامش قلبم.
نگاهم سمت جیبش رفت.
چیزی توجهم را جلب کرد...
دستم را داخلش کردم و کاغذ و سنجاقی را بیرون اوردم.
سنجاق نوزادی...
سنگ عقیق سبز یشمی که روی آن وان یکاد حک شده بود...
زیبا بود...
یعنی حتی در عملیات به فکر من و دخترش بود...
ارام سنجاق سینه را به لباس سفید رنگش بستم...
لبخندی از ته قلب زدم.
کاغذ را باز کردم.
وصیتنامه بود...
اسم مهدی اولش توجهم را جلب کرد...
نتوانستم بیشتر از این بخوانمش...
خون کل کاغذ را گرفته بود و مرکب سیاهش را پخش کرده بود.
حالم بهتر شده بود...
به سختی از جایم بلند شدم..
چادرم را از کمد برداشتم..
دستم را به کمر دخترم قفل کردم و جسم کوچکش رو در آغوش گرفتم...
حالا وقتش بود که محمد را بلند کنم..
بسش بود اینهمه خواب...
.................
_دکتر اگه ممکنه بزارید دخترمم ببرم...
_اما این محیط مناسب نیست...
_برای بار اول و اخر.
میدونم جواب میده
خواهش میکنم دکتر...
_بسیار خب...فقط زیاد طولش ندید...
روپوش فراموش نشه.
_ممنونم...
روپوش را تنم کردم.
داخل اتاق شدم..
کنار تخت ایستادم...
باز نگاهم به جای خالی پایش افتاد...
دخترم را دقیقا روی دستش گذاشتم...
صدای نفس های پدر و دختر یکی شده بود و ارامشم را کامل میکرد.
_محمد نگاش کن...
ببین چقدر ارومه، ببین چقدر شبیهته...
در حالی که اشک چشمم را خیس کرده بود گفتم...
_کاش خودت این سنجاق سینه رو برای اولین بار هدیه میکردی به دخترت...
راستی...
اسمشو هنوز نذاشتی ها...
منتظرم بلند شی..
اذان بگی تو گوشش..
اسمشو انتخاب کنی...
دلش خیلی برات تنگه که اینقدر کنارت ارومه...
بلند شو...
نذار یه عمر داغ نبود آغوش پدر قلبشو خاکی کنه...
نکنه گرد خاک بشینه رو قلبش...
نکنه فکر کنه که بهش اهمیت نمیدی..
جون عطیه یه این بار رو بگذر...
بلند شو...
تو رو قسمت میدم به نویسنده اون وصیتنامه...
لرزش بدنش را زیر دستانم حس کردم...
صدای ویبره دستگاه...
نمیدانم خوشحال باشم یا مضطرب...
نکند...
❪💙🦋❫
آقـاجـانم!
سـال ها دور تـو گـشتم
مـاھ رویـٺ را نـدیـدم
تـا ببـینم مـاھ رویـٺ را ڪجا دورت بـگردم..؟!
#منتظرآنھ
#خادم_الزهرا
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•