eitaa logo
گــــاندۅ😎
340 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
یه چند روز سرم شلوغ بود حلال کنید
درسته نظر ندادید ولی به خاطر عید غدیر بهتون عیدی میدم😊🌹
فال گاندویی🐊 ساخت خودمم😊 با توجه به حرف اول اسمتون م: سعید ر: محمد ف: داوود س: رسول ن: فرشید سایر: امیر با توجه به رنگ لباسی که تنتون هست قرمز: تو پارک سفید: توحرم سبز: تو استادیوم زرد: تو هتل آبی: تو رستوران باتوجه به رنگ جلد گوشیتون مشکی: میگه دمت گرم سفید: چقدر سرت تو گوشیه سبز: چقدر زجر کش میکنی آدمو صورتی: چقدر بامزه ای تو کوچولو آبی: بشین کارتو بکنسرمو خوردی سایر: وقت دنیا رو میگیری برو دیگه سرگرمی خنده😇🤣
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 که تلفنم زنگ خورد شماره داخلی بود جواب دادم زهرا:الو بفرمایید _سلام خ.ب هستید خانم مرادی زهرا: بله ممنون فقط ببخشید میشه خودتون رو معرفی برای اینکه من بجا نیووردم متون _عوا ببخشید یادم رفت خودم رو معرفی کنم من مادر داود هستم +بله بله خوب هستید شما خانم شعبانی _ممنونم زهرا جان میخواستم ازت ی خواهشی کنم دخترم +جانم بفرمایید _میخواستم ازت بخوام که اگر وقت داری فردا ببینمت دختر مونده بودم چه جوابی بدم آخه فردا صبح باید میرفتم سر کار به ناچار جواب دادم :والا حاج خانم من فردا صبح باید برم سرکار و اگر هم در ارتباط با اون موضوع هست من به پسرتون هم ... _آره دخترم داود همه چیزو برام تعریف کرد میدونم سرت شلوغه حالا که نمیتونی حضوری ی جایی قرار بزاری که ببینمت تلفنی میگم بهت من میخواستم شماره مادرت رو بگیرم +بله چشم یاد داشت کنید -------۰۹ _ممنونم شب بخیر خدانگهدار +شب شماهم بخیر حاج خانم یاعلی تلفن رو قطع کردم ماشین رو جلوی خونه پارک کردم از ماشین پیاده شدم کلید رو انداختم تو در و در رو باز کردم که ی دفعه برق ها روشن شد و ی باد کنک بالا سرم ترکید و کلی رمان و نوار های رنگی رنگی ازم ریخت رو سرم و برف شادی رو صورتم پاشیده شد از خوشحالی شک کرده بودم و بی اختیار لبخند عمیقی زدم صدای موسیقی گل من سنبل من تولدت مبارک تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک عزیزم دوست دارم تولدت مبارک تولدت مبارک.... مامن و بابام رو بغل کردم و کلی ذوق کردم براشون مامان:زهرا جان مادر برو لباس هات رو عوض کن بیا بقیه جشن رو بگیرم _چشم مامانی قشنگم رفتم تو اتاقم و در رو بستم گوشیم رو از تو کیفم در اوردم متوجه پیامی شدم از داداش محمد وازش کردم نوشته بود :خواهر قشنگم تولدت مبارک ی کادوی ناقابل برات گرفتم فردا اومدی سرکار خودم بهت میدم خیلی ذوق کردم در جواب براش نوشتم :ممنون داداش جات اینجا خیلی خالیه گوشی رو خاموش کردم از روی تخت بلند شدم و به سمت کمد لباس هام رفتم پیراهن طوسیی و روسری صورتی روشن انتخاب کردم و بعد از پوشیدن لباس هام چادر رنگیم رو سرم کردم و از اتاق خارج شدم رفتم بغل عطیه و عزیز نشستم بعد از سلام و احوالپرسی حال و احوال بلند شدم و رفتم تو آشپز خونه کمک میترا و مامان بعد از صرف شام مامان کیک رو اورد ی کیک صورتی بود که روش گل های روز طراحی شده بود و مروارید های نقره ای خیلی جیگر بود بعد از صرف کیک و چای و میوه یکی یکی همه مهمون ها رفتن خونه هاشون بابا هم میترا اینا رو برد خونشون
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
عضو بشین عزیزان @donyayechadoryha
بچه ها بفرستید برا کانال هاایی دیگه عضو بشن
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃 منم غش کردم از زور خواب فردا صبح بعد از نماز صبح حاضر شدم و رفتم سایت ساعت دوازده باید میرفتم مزون برای عقد قرار داد ساعت هشت بود و تا دوازده وقت زیادی داشتم کیفم رو برداشتم رفتم بهشت سر مزار شبنم سر راه یک جعبه شکلات و گلاب گل هم خریدم رفتم نشستم کنار مزارش با آب سنگ قبر رو شستم با گل سنگ مزارش رو تزیین کردم سرم رو چسبوندم کنار اسمش چشم هام رو بستم قطره های اشک از گوشه چشمم سرازیر میشد شروع کردم به حرف زدن باهاش هی فاطی کماندو پاشو ببینم مگه قرار نبود باهم عروس شیم باهم شهید شیم بی معرفت تاکی باید بدون تو گارد بگیرم تاکی باید تنها برم باشگاه تیرندازی خودم با خیال تو اشک بریزم شبنم آجی دیشب تولد توهم بود هرسال باهم جشن می‌گرفتیم باهم شمع روی کیک رو فوت میکردیم دیشب تنها شمع بیستوسه سالگیم رو فوت کردم چرا منو تنها گذاشتی داشتم با شبنم درد و دل میکردم که تلفنم زنگ خورد صدای بغض آلودم رو صاف کردم و تلفن رو جواب دادم محمد بود چشمم به ساعت افتاد یازده بود چه زود زمان گذشت داداش محمد بود پشت خط زهرا:سلتم ببخشید الان میرسونم خودم رو محمد : باشه پس سریع بیا آه شبنم خانم انگاری که باید برم هعی باورم نمیشه که باید برم رو در روی قاتلت باشم و بجای اینکه خفش کنم یا ی گوله حرومش کنم باید تحمل کنم و بزارم به وقتش جبران کنم واسش شبنم برام دعا کن دعا کن خدا بهم صبر بده راستی منتظرم هاا بیا دنبالم منم با خودت ببر درب جعبه شکلات رو باز کردم و گذاشتم روی سنگ مزار شبنم و رفتم توی راه باخودم داشتم فکر میکردم که خدا کنه مجبور نشم موهام رو بزارم بیرون و یا..... رسیدم سایت یکراست رفتم تو اتاق محمد بعد از سلام کردن رفتم سر اصل مطلب زهرا:باید قرار داد رو امضاء کنم ؟ محمد:زنگ بزن بگو بزاره برای یک روز دیگه زهرا:اگه گفت چرا چی بگم ؟ محمد:بگو بگو اه چمیدونم مثلا بگو کار پیش اومده اصلا غلط کرده بپرسه چرا حسابی اعصابش خش خشی بود توی لیوانی که روی میز بود مقداری آب ریختم و دادم دستش وگفتم:اتقدر حرس نخور موهات می‌ریزه هاا میشی این دوران سربازیت محمد پوز خندی زد و من ادامه دادم فکر همه چیز رو کردم
😎✌️ دنبال یه کانال میگردی که از گاندو بذاره؟ 🙂 از بازیگراش؟ 😻 از اخبارای گاندویی؟ 🙈 فقط کافیه لینک زیر و لمس کنی و بزنی رو پیوستن😍❤️ https://eitaa.com/gandoooooooooooooooo
یا علی❤️