گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_60 رسول: تمام ذهنم درگیر صداهایی بود که شنیده
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#رمان_امنیتی_گمنام
#قسمت_61
_تو اینجا چی کار می کنی داوود؟...
_من که دنبال سوژه ام....شما چرا اینجایید؟....برا عملیات؟
عصبی فریاد زدم..
_درست حرف بزن ببینم...تو الان باید پیش سعید باشی...برا دستگیری ویکتوریااااا....اینجا چی کار می کنی؟
_داداش چرا عصبی میشی؟....گفتم که...دنبال سوژه ام دیگه....ویکتوریا..
_داووودددد....چرا نگفتی داره میاد اینجا؟...
_مگه باید می گفتم؟...قرار بود فقط دنبالش باشم...
_وای داووود...بدبخت شدیم....ویکتوریا به خون اقا محمد تشنه است...خدا کنه بلایی سرش نیاره..
با فریادم آقا محسن و بچه ها متوجهمان شدند...
_چته رسول؟..چرا داد می زنی؟...می شنون صدامونو...
_تو اینجایی داوود؟
_بله اقا... ت.م ویکتوریام...
_رسول هنوز که اتفاقی نیفتاده...
نگاهی به سر تا پای داوود انداخت..
_تو چرا جلیقه نداری؟
_وقت نشد بگیرم اقا محسن...
جلیقه را از تنش در آورد و به سمت داوود گرفت.
_بگیر تنت کن...
_ولی....
_ولی نداره داوود....سریعتر...وگرنه اجازه شرکت تو عملیات رو بهت نمی دم...
داوود:
برای گرفتن جلیقه مردد بودم...
_بگیر داوود.
دستم را با اکراه جلو بردم و از دستش گرفتم...
_سریعتر راه بیفتید...سیم هدفون تو گوشتون باشه...گزارش لحظه ای بدید...شما حواستون به طبقات بالا باشه....من و داوود می ریم سوله اصلی....امکان درگیری خیلی زیاده...مراقب باشید.. اولویت اولمون جون اقا محمد و فرشید بعد دستگیری ویکتوریا...
متوجه شدید؟
رسول گفت:
_آقا میشه منم با شما بیام؟
_نه رسول...سریعتر برید...
محمد:
حس کردم تمام انرژی ام به یک باره خالی شد...
دستم از روی گلویم لیز خورد و روی پایم افتاد...
تنها صدای فرشید بود که در گوشم اکو میشد...
نگران بود..
انگار تمام بدنم بی حس شده بود..
بی رمق بودم.
خواستم حداقل دستش را در دستم بفشارم که اینقدر نگران نباشد....اما دریغ از یک عکس العمل..
دریغ از یک...
فرشید:
حس کردم نفسش برگشت...
سینه اش خس خس می کرد...
وای خدایا شکر....
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16352678976474
گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_61 _تو اینجا چی کار می کنی داوود؟... _من
مرد و زنده شد😂❤️ جلل الخالق😂😂😂😐
#چشم_تاریکی
گــــاندۅ😎
برم سرجوخه رو ببینم بعد جواب ناشناس رو میدم #فاطمه_زهرا
ببین بعد بیا پی وی واسم تعریف کن
#چشم_تاریکی
_سلام محمد حسن😊....
چی شده چرا انقدر پکری؟؟🤔....
+دست رو دلم نزار که خونه😞....
_چراااا😳....
+دلم می خواست ی کانال بود که هم از شهید بابک نوری مطلب میزاشت هم از شهدای دیگه😞...
تازه کلی فعالیت های مذهبیم میکرد😞😒....
_😂😂😂خوب اینکه ناراحتی نداره...
من ی کانال میشناسم...که هم در رابطه با شهید بابک نوری فعالیت میکنه...هم به غیراز اینا کلی مطلب راجب شهدا و اهل بیت داره😊😊....
+واقعاان😍😍....
_ آره بابا دروغم چیه....
بیا اینم لینکش👇👇
_{♡}_____
@Storyyyyyy
_{♡}_____
_بدو سریع عضو شو نری ضرر کردیا😉....
+واییییی...ممنون محمد😍😍...
نمیدونم چطوری ازت تشکرکنم😍😍....
_😁😁....خواهش میکنم...
کاری نکردم که....
خوب دوستان بدویین بیاین عضو این کانال بشید نیاید ضرر کردین🏃♂🏃♂🏃♂....
تازه قراره از فردا فعالیت هاشون رو شروع کنن....
بدو تا دیر نشده🏃♂🏃♂🏃♂....