یکی از دوستان گفته بود اگر شهادت باشه رمان از چشم خواننده میفته من خودم کاراکتر مورد علاقم محمده و خب با شهادتش مخالفم منم خودم نویسنده ام و در حال حاظر رمان مینویسم ببنید هرکس تو زندگیش غم .ترس.استرس.هیجان.شادی و... تجربه کرده پس توی رمان باید همه اینا باشه حالا شما ببین توی زندگی یک مامور نظامی، امنیتی یا کسانی مثل این ها هر روز که از خونه میرن بیرون معلوم نیست که شب برگردن چون با جون خودشون جون مارو تضمین میکنن رمانی که تمام وقایع طبیعی یک زدگی رو توی خودش نداشته باشه میشه یه رمان لوس بیخود تو رمان باید شادی باشه غم باشه هیجان و استرس باشه رمان چه تخیلی باشه چه واقی باید یه چیز معمول باشه ما هیچ آدمی ندارین که تو زندگیش فقط شادی باشه هیچ غمی نباشه آدمی هم نداریم که تمام زندگیش غم یا ترس و اینا باشه زندگی همه ما تلفیقی از تمام این احساسات هست پس توی رمان هم همه اینا باشه و خب این رمان زندگی یه ماموره پس خطر هاش بیشتره و درکنارش باید شادی و ... داشته باشه درسته از هرکی بپرسی فقط شادی و هیجان های خوب میخواد هیچ کس نمیگه من دوس دارم زندگیم پر از ترس و غم باشه پس این یه چیز عاریه که ما بیشتر مون مخالف شهادت محمد یا کلا غم در رمان باشیم 💞 ببخشید زیاد حرف زدم ولی باید میگفتم خبرگزاریم 🥲
________
عجب توماری😂
ولی واقعا خیلی زیبا تعریف کردین ممنون🙏😂
کلافه شدم دیگه کسی نیست جواب من رو بده 🧐 اهاییییییییییی😲😲😲😲😲🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️نه انگار کسی نیست من برم ،رفتم ها😭خدافظ👋👋
_________
خداحافظ😂
شما کلای چندمین؟ تیزهوشان درس میخوانید؟
_________
نهم
برای امسال کلاس تیزهوشان می رم
سلام نویسنده جان🙂 راستش دوست دارم یه چیزی رو به اون بنده خدا_زیر دین شهدا_بگم هرکسی نظری داره شما از کجا میدونی که ما پشت نویسنده رو خالی میکنیم؟🤨 از کجا میدونی واقعا این رمانو دوست نداریم؟ ببخشید ما خود آزاری نداریم آدم اگه یه چیزی رو دوست نداشته باشه،با خودش دشمنی نداره،نمیخونه،اون کار رو انجام نمیده... امروز که این پارتو خوندم،با خودم گفتم؛خوب بلده دل بسوزونه...🙂🥺 نه اینکه منظورم از این حرف این باشه که رمان بده و همش تلخیه و... نه منظورم اینه که داره خیلی قشنگ به تصویر میکشه شمایی که اینجا نشستی،یه لحظه فکر کن اینا واقعی باشه... هست،وگرنه که.... شما میدونی چندین نفر به شکل وحشیانه تر از این به دست داعشی های.... به شهادت رسیدن؟! شما میدونی چندتا مادر،چندتا پدر،چند تا بچه کوچیک پرپر شدن خانوادشونو به دست داعشی ها دیدن؟! نویسنده داری حقو میگی... هستن کسایی که بی نام و نشون یه گوشه ای از این کشور یا این دنیا از بین میرن،فقط برای امنیت این کشور و این دنیا....برای وایسادن جلوی کسایی که به اسم خدااا آدم میکشن دمت گرم نویسنده.... دمت گرم... اگه هیچ کسم نباشه،من نمیدونم اهمیتی داره برات یانه...اما من یک نفر به شدت طرفدار رمانتم.. تمام تلخی ها،شیرینی هاشو دوست دارم.... و یه چیز دیگه ای هم هست فاتح یک،خانم نویسنده،خبرگزاری وهمه این اعضا،اگه مثل شما همچین نظری داشتن،لف میدادن و اصلا نظری نمیدادن... اما حداقل نظر من اینه که اونا هم این رمانو دوست دارن.... وگرنه آدمیزاد عقل داره و چیزی رو که نمیپسنده،نمیخونه اگرم میگیم بلایی سر آقامحمد و فلانی و فلانی بیار،فقط نظره😁 پس بگم:بنده بانظرشما: ببخشید ولی مخالفم موفق باشی نویسنده جان😘😊💗 #یازهرا🙂❤ اگه حرفی زدم که باعث ناراحتی شد،حلال کنین🙏🏻💜
_______
سلام عزیزم
ممنون از حمایت هاتون
واقعا کیف می کنم🙏
زجرکش چیست😊؟! زجر کش به کسایی میگن که آدما رو زجر میدن و با هر پارتی تن و بدن آنها رو میلرزاند نمونش اعضای گروه 💔🥺😂😂😂
_________
صحیح😂
گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_60 رسول: تمام ذهنم درگیر صداهایی بود که شنیده
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#رمان_امنیتی_گمنام
#قسمت_61
_تو اینجا چی کار می کنی داوود؟...
_من که دنبال سوژه ام....شما چرا اینجایید؟....برا عملیات؟
عصبی فریاد زدم..
_درست حرف بزن ببینم...تو الان باید پیش سعید باشی...برا دستگیری ویکتوریااااا....اینجا چی کار می کنی؟
_داداش چرا عصبی میشی؟....گفتم که...دنبال سوژه ام دیگه....ویکتوریا..
_داووودددد....چرا نگفتی داره میاد اینجا؟...
_مگه باید می گفتم؟...قرار بود فقط دنبالش باشم...
_وای داووود...بدبخت شدیم....ویکتوریا به خون اقا محمد تشنه است...خدا کنه بلایی سرش نیاره..
با فریادم آقا محسن و بچه ها متوجهمان شدند...
_چته رسول؟..چرا داد می زنی؟...می شنون صدامونو...
_تو اینجایی داوود؟
_بله اقا... ت.م ویکتوریام...
_رسول هنوز که اتفاقی نیفتاده...
نگاهی به سر تا پای داوود انداخت..
_تو چرا جلیقه نداری؟
_وقت نشد بگیرم اقا محسن...
جلیقه را از تنش در آورد و به سمت داوود گرفت.
_بگیر تنت کن...
_ولی....
_ولی نداره داوود....سریعتر...وگرنه اجازه شرکت تو عملیات رو بهت نمی دم...
داوود:
برای گرفتن جلیقه مردد بودم...
_بگیر داوود.
دستم را با اکراه جلو بردم و از دستش گرفتم...
_سریعتر راه بیفتید...سیم هدفون تو گوشتون باشه...گزارش لحظه ای بدید...شما حواستون به طبقات بالا باشه....من و داوود می ریم سوله اصلی....امکان درگیری خیلی زیاده...مراقب باشید.. اولویت اولمون جون اقا محمد و فرشید بعد دستگیری ویکتوریا...
متوجه شدید؟
رسول گفت:
_آقا میشه منم با شما بیام؟
_نه رسول...سریعتر برید...
محمد:
حس کردم تمام انرژی ام به یک باره خالی شد...
دستم از روی گلویم لیز خورد و روی پایم افتاد...
تنها صدای فرشید بود که در گوشم اکو میشد...
نگران بود..
انگار تمام بدنم بی حس شده بود..
بی رمق بودم.
خواستم حداقل دستش را در دستم بفشارم که اینقدر نگران نباشد....اما دریغ از یک عکس العمل..
دریغ از یک...
فرشید:
حس کردم نفسش برگشت...
سینه اش خس خس می کرد...
وای خدایا شکر....
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16352678976474
گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_61 _تو اینجا چی کار می کنی داوود؟... _من
مرد و زنده شد😂❤️ جلل الخالق😂😂😂😐
#چشم_تاریکی
گــــاندۅ😎
برم سرجوخه رو ببینم بعد جواب ناشناس رو میدم #فاطمه_زهرا
ببین بعد بیا پی وی واسم تعریف کن
#چشم_تاریکی
_سلام محمد حسن😊....
چی شده چرا انقدر پکری؟؟🤔....
+دست رو دلم نزار که خونه😞....
_چراااا😳....
+دلم می خواست ی کانال بود که هم از شهید بابک نوری مطلب میزاشت هم از شهدای دیگه😞...
تازه کلی فعالیت های مذهبیم میکرد😞😒....
_😂😂😂خوب اینکه ناراحتی نداره...
من ی کانال میشناسم...که هم در رابطه با شهید بابک نوری فعالیت میکنه...هم به غیراز اینا کلی مطلب راجب شهدا و اهل بیت داره😊😊....
+واقعاان😍😍....
_ آره بابا دروغم چیه....
بیا اینم لینکش👇👇
_{♡}_____
@Storyyyyyy
_{♡}_____
_بدو سریع عضو شو نری ضرر کردیا😉....
+واییییی...ممنون محمد😍😍...
نمیدونم چطوری ازت تشکرکنم😍😍....
_😁😁....خواهش میکنم...
کاری نکردم که....
خوب دوستان بدویین بیاین عضو این کانال بشید نیاید ضرر کردین🏃♂🏃♂🏃♂....
تازه قراره از فردا فعالیت هاشون رو شروع کنن....
بدو تا دیر نشده🏃♂🏃♂🏃♂....
گــــاندۅ😎
حرفی ندارم😐
به به خانوم نویسنده واییی خدااا حالا که اینطور شد تو رمانم داوود رو میکشم
#چشم_تاریکی
گــــاندۅ😎
بفرما پی وی😂 نویسنده جونننن😂
شرمنده امتحان دارم نمیتونم ولی جبران میکنم❤️❤️😘
#چشم_تاریکی
گــــاندۅ😎
اینم اطلاعات از سروگول خانم طهماسبی🌸💕 #گاندویی😍💕 #یارقیه🌸❤️ @RRR138 @RRR138
ایشون ازدواج نکردن که 😐❤️
#چشم_تاریکی
گــــاندۅ😎
ایشون ازدواج نکردن که 😐❤️ #چشم_تاریکی
اوا😐 چرا 😐 آخه من از خودم نساختم که😕چرا اینجوری شد
#یارقبه
گــــاندۅ😎
اوا😐 چرا 😐 آخه من از خودم نساختم که😕چرا اینجوری شد #یارقبه
ازدواج نکردن شایعس
بعدشم فک کنم اون برادرشه
خب خب خب .....
قرارع یه حادثه قدیمی دوباره زنده بشه....😈
با ما در پارت 14
رمان چـــشم تـــ🖤ــاریکیـ همراه باشید...
#چشم_تاریکی
دوستان انرژی و نظرات خیلی بودن 💋😘😍 توقع یه همچین چیزی نداشتم فک نمیکردم انقد بازتاب بخوره به خاطر گل روتون پارت بعد گذاشته میشود فقط کمی نیاز به ویرایش داره برا همین کمی دیر گذاشته میشود.
#چشم_تاریکی
گــــاندۅ😎
به به خبرگزاری جان خوش باشید با خوشحالی زود گذر😂
😂😂😂آقای قادری کجایییی؟
#چشم_تاریکی