💢زنان در زمان شاه:
نظرات سخیف شاهنشاه در مورد کم عقل تر بودن زنان نسبت به مردان در مصاحبه با باربارا والترز
شاهنشاه: زن ها از نظر هوشی با مردان برابر نیستن !
زنان در توانمندی با مردها یکی نیستن!
زنان هیچ کار بزرگی در تاریخ انجام ندادهان!
شما زنان هرگز یک میکل آنژ یا یک باخ نداشته اید! یا حتی یک آشپز بزرگ! و اگر از امکانات صحبت کنید پاسخ می دهم که یک شوخی است!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
💢زنان در زمان شیخ:
📽این زمان: ۶۰٪ ورودی دانشگاهها در دست زنان است، بیش از ۱۰۰هزار پزشک زن داریم، ٪۴۰ پزشکان متخصص و فوق تخصصی خانم دکترها هستند.۳۱٪ هیئت علمی دانشگاهها هم متعلق به آنهاست.
🔹امید به زندگی برای بانوان که ۴۴سال قبل،۵۱سال بوده، رسیده به ۷۴سال. آنزمان ۵۴ هزار دانشجوی دختر داشتیم، الان رسیده به دومیلیون و دویست هزار نفر.
٪۹۹ پزشکان متخصص زنان بانوان ایرانی هستند.
🔷 اینجا دختران زیادی دیده ام که دست روی زانو هایشان گذاشتند و بلند شدند
دکتر شدند، مهندس شدند، معلم شدند، مادر شدند.
دخترها دیدم که قله ها فتح کرده اند، پرواز کرده اند
🌹
🎋🌺🌹🪷❤️🪸
.
مملکت وارد بحران سیبزمینی شده، سیبزمینی کیلویی ۶۰ هزار تومن! خود سیب زمینی فکر نمیکرد روزی ۶۰ هزار تومن بشه!
به برکت مسئولین بی لیاقت وبی کفایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین 10 میلیون رو هم تا ما بیایم بگیریم ارزشش شده 5 میلیون تومن اون 5 میلیون هم میره همون جایی که پارچه ها رفت😂🤦♂🚶♂
🌸 🌸
بچه نبودیم که ما، بره بودیم.
صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار می شدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صد متری را پیاده گز می کردیم تا مدرسه، سرویس کجا بود؟ تازه اون سالها سرد هم بود، یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دست های لبو شده از سرما.
تو مدرسه هم بره بودیم، از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وا میستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد، بازیمون چی بود؟ طناب بازی و لی لی و توپ بازی!! صبح لی لی، ظهر لی لی شب لی لی، خلافمون چی بود؟
پنج تومن میدادیم بابای مدرسه، یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قوروت چرک صد سال مونده میریخت روش، ما هم با لذت ، ددِ ِبلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک میخریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی، که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نی کوچولوی نارنجی کنارش.
البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمیخوردیم، نگه میداشتیم که فوت کنیم تو سر و کله ی مخبر کلاس که چغلی همه رو میکرد.
ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمیگشتیم خونه، دستشویی ها مثل الان نبود، ورِ دل آشپزخونه! یا تو حیاط بود، یا تو راهرو.
دست و رومون را می شستیم و ایضا جورابامون رو، رو نرده پهن میکردیم، تازه می آمدیم تو، همچین بره هایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن می کردیم و می نشستیم به مشق نوشتن،تموم می کردیم، برنامه ی فردا رو هم حاضر میکردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن، عمو و دایی اون یکی دست رو ،تا بچه چهار خط ب آخر رو بنویسه. اینقدر مشق می نوشتیم که گوشه ی انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار.
بوی نهار دل می ربود ولی باید صبر میکردیم تا بابا بیاد،همه با هم غذا بخوریم، تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم، والا جرات الیور تویست رو هم نداشتیم، بگیم ما گرسنمونه، باید صبر میکردیم، الان اگه بود میشد مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما،
غذا هم هر چی بود، آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی هر چی بود میذاشتن سر سفره،
مثل الان نبود که مامان ها هی بگن: الهی دورت بگردم، فدات بشم، مرغ نمیخوری؟ کباب بخور، دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن مادر قربونت بشه!!! هر چی بود میخوریم خدا رو هم شکر میکردیم.
الان که به نسل جدید نگاه میکنم، میبینم، ما هنوزم همون بره های مظلوم و بی دفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لی لی میکنیم.
. کاش ميشد زندگي تکرار داشت . . .
لااقل تکرار را يکبار داشت . . .
ساعتم برعکس ميچرخيد و من . . .
بر تنم ميشد گشاد اين پيرهن . . .
آن دبستان ، کودکي ، سرمشق آب . . .
پاي مادر هم برايم جاي خواب . . .
خود برون ميکردم از دلواپسي . . .
دل نميدادم به دست هر کسي . . .
عمر هستي، خوب و بد بسيار نيست . . .
حيف هرگز . . . "قابل تکرار" نيست
╭─►╰──────────