🔶🔹#پزشکی
🔆 زردچوبه در رژیم غذایی دیابتی ها
زردچوبه حاوی کورکومین، یک ترکیب فعال با ویژگیهای ضدالتهابی و آنتی اکسیدانی است و جریان خون را بهبود می بخشد. زردچوبه باعث بهبود عملکرد انسولین می شود و همچنین در سوخت و ساز کربوهیدرات، پروتئین و چربی دخیل است.
کورکومین موجود در زردچوبه باعث کاهش رسوب پلاک های چربی دردیواره داخلی عروق می شود و ازگرفتگی آن جلوگیری کرده و به جریان خون کمک می کند.
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹#السلام_علیک_یافاطمه_معصومه
🔆یا زینب امام رضا
اشفعی لنا…
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹#پیام_مدیر
🔆سلام به همه دوستای خوبمون
عصر زیبای آبانتون بخیر
🔆روزانه پیام های زیادی داریم مبنی بر اینکه آیا ما تو کانالمون تبلیغات انجام میدیم؟ نرخ تبلیغ به چه صورته؟ روزی چندتا تبلیغ میذاریم؟ ، بازدهی تبلیغات چه جوریه و ….
برای اینکه زودتر به جواب سوالاتتون برسید، همه نکات رو تو کانال تبلیغات ایده زندگی گذاشتیم که هم لینکش رو براتون این پایین میذارم و هم داخل کانال پینش میکنم که راحت تر بهش دسترسی داشته باشید.
با تشکر🙏🏻
🦋لینک کانال تبلیغات ایده زندگی ؛
https://eitaa.com/joinchat/971636950Cc24f10c89c
برای هماهنگیسفارش تبلیغاتهم به این آیدی پیام بدید:
@idehzendegi71
🔶🔹#سرگذشت_واقعی
🔆#بی_تو_هرگز
🔆#قسمت_هفتم
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ...
خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ...
اون روز ... همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ...
🔶🔹#سرگذشت_واقعی
🔆#بی_تو_هرگز
🔆#قسمت_هفتم
ادامه پست قبل
همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ...
- چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...
تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ...
- چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ...
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ...
- تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ...
من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد ...
زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...
حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ...
منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
- چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ...
از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...
- اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ...
- نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ...
ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...
خودش پیگیر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ...
پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...
اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه ...
👈ادامه دارد…
🔶🔹#نوستالژی
🔆 یادتونه وقتی این خط کش ها رو تکون میدادیم شکلش عوض میشد
چقدر ذوق میکردیم به خاطرش 😂😍
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹#ترفندخانه_داری
🔆 برای اینکه از کپک زدن رب جلوگیری کنیم بعد از استفاده سطح قوطی رب را با روغن زیتون بپوشانید تا مانع ایجاد رطوبت شود👌
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹#آشپزی
🔆شیرین عسل خونگی
یک بسته ژله آلوئه ورا یا طعم دلخواه
رو به همراه یک قاشق غذاخوری شکر
و یک سوم پیمانه آبجوش روی حرارت بن ماری ببرین
مواد رو با همزن برقی بزنید تا حجیم بشه و داخل قیف بریزین
دو بسته بیسکوییت ساقه طلایی رو باز کنین
از موادی که درست کردین وسطش بریزین و یک بیسکوییت دیگه روش بزارین
ده دقیقه داخل یخچال بزارین
۲۰۰ گرم شکلات کاکایو رو بن ماری کنین
و یک قاشق غذاخوری روغن بهش اضافه کنین
بیسکوییت ها رو داخل شکلات بغلتونین و روی کاغذ روغنی بچینین
نیم ساعت داخل یخچال بذارین
🔶🔹#تربیت_فرزند
🔆اگر کودک شما ترسوست، میتونه به این دلیل باشه که ترس و اضطراب شما رو در برخورد با پیشامدها دیده.
🔸اگر کودک شما حسود است، میتونه به این دلیل باشه که شما اونو با دیگران مقایسه کردین.
🔹اگر کودک شما زود عصبانی میشه، میتونه به این دلیل باشه که شما اونو تشویق نکردین بلکه بیشتر به رفتارهای منفیش توجه کردین.
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹#داستان_شب
🔆 لقمان حکیم گوید:
روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم
خوشه هایی از گندم که از روی تکبر
سر برافراشته و خوشه های دیگری که از
روی تواضع سر به زیر آورده بودند
نظرم را به خود جلب نمودند
و هنگامی که آنها را لمس کردم،
•• شگفت زده شدم ••
خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه
و خوشه های سر به زیر را
پر از دانه های گندم یافتم
با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز
چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند
اما در حقیقت خالی اند
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹#انگیزشی
🔆 ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛
زﯾﺮﺍ ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
و ﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی...
🔆شبت_بخیر 😇
🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻
📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8