📗 ادامه ی کتابِ آخرین نماز در حلب : ... يك روز من و عباس توي حياط روي يه تخت چوبي نشسته بوديم. از عباس سوالي پرسيدم گفتم اگر من از شما يك ليوان آب طلب كنم و شما سريع بري و براي من آب بياري. فكر مي كني برخورد من چگونه خواهد بود؟ گفت معلومه از من تشكر مي كني. گفتم حالا اگر چند دقيقه با تاخير براي من آب بياري چي؟ گفت شايد تشكر سردي از من بكني گفتم اگر ده پانزده دقيقه دير بياري؟ گفت تشكر نمي كني گفتم نماز اول وقت هم همينطوره اگر اول وقت خواندي محبت خدا و ثواب زياد به همراه آن خواهد بود و اگر نماز هر چه از سر وقت دير بخواني ثواب آن كمتر مي شود. 🖊پدر شهيد

📗 ادامه ی کتابِ آخرین نماز در حلب : ... من در دوران دبيرستان براي مطالعه به كتابخانه فرهنگسراي كومش مي رفتم عباس هم مرتب به كتابخانه مي آمد. اونجا با هم يك گپ و گفتي داشتيم و گاهي كنار هم مي نشستيم آن خاطره اي كه بيادم هست وقتي اذان در محوطه فرهنگسرا پخش مي شد او خودكارش را روي ميز مي گذاشت و كتاب را مي بست و به نماز خانه كتابخانه مي رفت اين صحنه را بارها من ديده بودم 🖊محمد طاهر افضلي – دوست شهيد ... ادامه دارد...

🔹 در میدان، می مانم، تا نفس آخرم 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 💠 به مناسبت ۱۳ آبان و سالروز تسخیر لانه جاسوسی @ienamontaghem9999🕊

⭕️ماشاءالله به مردم 🔻خسته ام...! مثل کسی که صبح و شب میگه مردم از اسلام و انقلاب برگشتن و یهو تو راهپیمایی ها سیل جمعیت میلیونی مردم رو میبینه...:) #مردم_انقلابی #لبیک_یا_خامنه_ای

@ienamontaghem9999🕊